هدایت شده از ائتلاف مردمی عدالت
.
بیانیه شماره یک " ائتلاف مردمی عدالت "
ویژه دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه مشهد و کلات
به همراه اسامی اعضای شورای ائتلاف مردمی عدالت
.
✅️ هرچه مردم احساس کنند که در اداره امور کشور غریبه ترند، یعنی نه در تصمیم گیری موثرند و نه در اجرا، ولو اینکه دستاوردهای نظام در عرصه های مختلف، چشمگیر باشد، باز هم احساس تعلق لازم را به آن نخواهند داشت. «انتخابات» هم از این قصه مستثنی نیست؛ باید برای مردم، میدان کنشگری واقعی و انتخاب واقعی فراهم شود...
《متن کامل در اسلایدها👆》
#ائتلاف_مردمی_عدالت
#انتخابات_مجلس_شورای_اسلامی
#اسفند_۱۴۰۲
#مشهد
#کلات
ائتلاف مردمی عدالت را در پیام رسان ایتا دنبال کنید:
https://eitaa.com/etelaf_m_edalat
#اعنکاف_نوجوانان
#دخترک_پرسشگر
"ریحان" وقتی وارد مسجد شد یک شال پوشیده بود و موهای صافش را به شکل منظمی فرق کج کرده و بیرون گذاشته بود، یک شلوار کوتاه هم پوشیده بود با کالجهای مشکی و چادری که احتمالا
به احترام مسجد دور خودش نگه داشته بود.
وقت برگزاری جشن افتتاحیه داخل جمع بچهها ننشست، در ردیف تریبون و کمی با فاصله از بقیه نشست، وقتی رو به جمعیت با بچهها حرف میزدم، با صدای بلند گفت به من هم نگاه کنید که البته سخت بود به آن سمت چرخیدن، اما معذرت خواهی کردم که توجه نکردم و رو به او ایستادم و گفتم به جبران آن چنددقیقه، این دقیقه ویژه خودت، خندید و خوشش آمد.
وقتی درباره ممنوعیت استفاده از تلفن همراه به بچهها گفتم، تنها کسی بود که اعتراض کرد و چندبار پرسید چرا؟! وقتی توضیح دادم قانع نشد و گفت من با اینستاگرام کار میکنم و کارم را از دست میدهم!
بعد هم رفت تلفن بزند و گفت به مادرم میگویم مرا ببرد چون نمیتوانم اینجا باشم.
افتتاحیه تمام شد و ریحان را بین بچهها دیدم، ماندنی شده بود. دخترک خوش اخلاق و شیرینی بود با دنیایی از سوال که در جمعها و حلقهها بدون تعارف میپرسید، اهل خجالت نبود، نشان به آن نشان که وقتی تنها کارشناس مرد اعتکاف در جمع بچهها نکات پزشکی و سلامتی را میگفت، برخلاف بقیه با صدای بلند حرف میزد، سوال میکرد و حتی اعتراضش را هم پنهان نمیکرد.
روز آخر قبل از نماز مغرب، ریحان آمد و گفت شما گیره روسری ندارید که به من بدهید؟ نداشتم، گیره روسری خودم را باز کردم و به ریحان دادم. روسریاش را آنقدر خوب و مرتب با گیره بسته بود که دلت برای صورت قشنگش غنج میرفت،
به همان شکل تا پایان اختتامیه بود و به همان شکل خداحافظی کرد و رفت.
یاد خانمی افتادم که برای کاری به مسجد مراجعه کرده بود و وقتی ریحان را دیده بود آمد و با اعتراض گفت اینجا مسجد است چرا این دخترها را راه میدهید و جواب گرفت که اینجا مسجد است و خانه کسی که برای
همهی بندگانش آغوشش باز است...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روستا_نوشت
#اردوی_مشهد
#اعلام_نیاز
قبلترها خجالت میکشیدم که اعلام نیاز کنم و هی بیایم و بگویم بندگان خدا برای این مورد گلریزان کنید و کمکی برسانید...
اما حالا دیگر خجالتم ریخته است و آنقدر آن سوی مساله برایم اهمیت دارد که آبرویم را کف دستم بگیرم و دست دراز کنم و احساس بدی هم نداشته باشم!
این روضه را خواندم که بگویم سرانجام قرار شده که بچههای آن روستای محروم که چندباری قصههایشان را نوشتم، یک اردوی یکروزه بیایند مشهد، مجموعه آبی هم که رویایشان بوده، قرار است بروند.
٣٠ نفرند، هزینههای دیگرشان تأمین شده
اما هزینه رفت و برگشت ندارند،
۴ میلیون و ۵٠٠ تومان هزینه رفت و برگشت این ٣٠ کودک و نوجوان است. هر مقدار که میتوانید سهیم باشید لطفا تا روز جمعه به کارت زیر واریز نمایید.
5859831007297715(شماره کارت قابل کپی شدن است) امید که اجابت آرزوی این بچهها و شادی عمیقی که به جانشان مینشیند، دستگیر دنیا و عقبایتان باشد...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann