May 11
🔷در مسئله حجاب و عفاف کدام شناخت نیازمند حمایت است؟
✍️ حمید احتشامکیا
🔸وقوع شناخت و معرفت درباره هر چیزی در انسان، امری حادث است؛ یعنی هر فردی از افراد انسان، ابتدا در اثر مواجهه با نوعی از انواع استدلال، واجد یک واحد شناخت میشود.
🔸فرقی نمیکند شناختِ پایه یعنی شناخت در مرحله حدوث و شکلگیریِ اولیه، مبتنی بر کدام نوع از انواع استدلال یا قیاس، ارائه شده باشد؛ آنچه مهم است این است که شناختِ پدیدآمده صرفا در مقام حدوث قرار دارد و برای ورود به مرحله بعدی، به تأییدات مکرر نیازمند است.
🔸البته منکر آن نیستم که شناختِ مبتنی بر قیاسِ برهانی از شناختِ مبتنی بر قیاسِ خطابی یا جدلی از استحکام بیشتری برخوردار است، اما میخواهم بگویم حتی استحکام قیاس برهانی نیز یک استحکام اولیه است.
🔸شناخت، پس از مرحله حدوث و شکلگیری، وارد مرحله تأیید میشود. تأیید شناختِ پایه، بدان معناست که انسان در زندگی خود لازم است شناخت بدستآمده را مرتباً تأیید کند. فرآیند تأییدگرفتن همان بازخوردی است که فرد در اجتماع به انحاء مختلف دریافت میکند.
🔸خانم محجبهای را تصور کنید که با یک قیاس برهانی معتقد به وجوب و لزوم رعایت حجاب شده است، اما اعتقادش در عمل از طرف جامعه مورد تأیید قرار نمیگیرد؛ چه بلایی بر سر آن اعتقاد خواهد آمد؟ شک نکنید که پس از تزلزل، فروخواهدپاشید. شناخت ، پس از مرحله تأیید یعنی با دریافت بازخوردهای پی درپی و بی حد و حصر مثبت، وارد مرحله تثبیت میشود.
🔸بنابراین نباید گمان کرد وقتی فردی را به رعایت حجاب و عفاف دعوت کرده و برای او انواع استدلالها را ارائه میدهیم مجاز است رهایش کنیم. آن فرد پس از دریافت استدلالهای گوناگون، ممکن است واجد یک واحد شناخت پایه شود، اما برای دریافت تأییدات پیدرپی که در حکم شیر مادر برای طفل نوزاد است چه برنامهای داریم؟
🔸وقتی یک خانم محجبه با انواعی از طراحیهای مد و لباس مواجه میشود که نه تنها تأییدی بر شناخت او نیست بلکه جان آن را نیز هدف قرارگرفته است چه رخ خواهد داد؟ وقتی محیطهای ادرای و کارمندی، محیط درس و دانشگاه، عروسیها و جشنها و از همه مهمتر رسانه ملی و غیرملی همه و همه سراسر تأیید مخالف و بازخورد منفی است، گمان میکنید چه بلایی بر سر آن اعتقاد نوپا خواهد آمد؟
🔸مهمترین کارکرد آموزه «امربه معروف و نهی از منکر» کارکرد شناختی است؛ یعنی تأیید شناختِ پایه بهمثابه بازخود مثبت اجتماعی. اما مضافا بر آن، چه ایدههایی برای این مرحله از شناخت در نظر گرفته شده است؟ یک خانم محجبه در سینما، در تبلیغات، در رسانه، در بازار و به طور کلی در جامعه با چه میزان از تأیید مواجه است و با چه میزان از هجمه؟
🔸تأیید شناخت، یک مرحله مهم و اساسی است و نیاز به هوشمندی فراوان در طراحی دارد. تأییدِ معطوف به زبان از نازلترین نوع تأییدات است. برداشت خود نویسند از فضای جامعه ایرانی این است که تأییدات کمی در بافت جامعه برای حجاب و عفاف وجود دارد و بیشک هر طفل نوپایی بدون آبونان دوام نمیآورد.
✅توصیهام این است که به جای هزینه بر سر تولید استدلال بهمثابه تولید شناخت، به فکر نان و آبِ تأیید برای اطفال شناخت باشید.
🔹چگونه اعتقادات یک جامعه را برافکنیم؟
🔸براساس توضیحاتی که ارائه شد، کافی است تأییدات موافق یک اعتقاد را کم کرده و تأییدات منفی را در جامعه ترویج دهیم. آنگاه خواهید دید که اعتقادات آن جامعه کمکم و بهتدریج سستشده و در نهایت ترک میشود.
🔈هیچ میدانستید اغلب شعائر دینی و لزوم رعایت آن در جامعه در همین راستا یعنی نظریه شناخت تأییدی قابل ارزیابی است؟
💡یک پیشنهاد:
🔸پیشنهاد میکنم به جای تفکر درباره اینکه چگونه بیحجابان را تخطئه کنیم به این نیز بیاندیشیم که چگونه باحجابان را تقویت کنیم.
🔸چرا در داستان حجاب و عفاف بانوان محجبه دال مرکزی و نقطه ارشمیدسی قضیه نباشند؟
🔸چرا سیاستمداران نقش پزشک را بر عهده گرفته و به دنبال درماناند؟ چرا توجه از روی باطل به سمت حق نمیچرخد؟
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷 نظریهپردازی چگونه جایی است؟
🔷 جنگ ایدهها چگونه جنگی است؟
✍️ حمید احتشامکیا
🔸همیشه اینگونه نیست که ایده یک متفکر که معمولا در قالب دفتر یا کتاب یا درسگفتاری ارائه میشود، حتما و الزاماً مورد درک و عنایت خواننده هم قرار گیرد. چهبسا خوانندگانی که تلقیِشان از متن، با تلقیِ نویسنده متفاوت است. چهبسا خوانندگانی که درک و دریافتشان از متن با آنچه نویسنده قصد کرده مغایر است. خلاصه و به تعبیر حرفهای چهبسا: «ما قصد لم یقع و ما وقع لمیقصد».
🔸علت این تفاوتها در این است که هر نویسندهای -در اینجا مرادم متفکران و اندیشمندان است- قبل از بیان یا نوشتن، ایده و طرحی کلی در سر دارند؛ اما لاجرم برای نشاندادن آن، چارهای جز کنارهم گذاشتن حروف و کلمات و سطرها و بندها و صفحات و اوراق ندارند، امری که به تدریج و در بستر زمان رقم میخورد. از سوی دیگر خواننده نیز برای فهم آن طرح کلی چارهای جز خواندن همین حروف و کلمات و بندها و سطرها و صفحات و اوراق ندارد؛ همان امری که به تدریج و در بستر زمان رقم میخورد.
🔸بنابراین لازم است هر خوانندهای در نهایت متن، مطمئن شود که آن طرح کلی یا طرز تلقی نویسنده بهسلامت در ذهن و جانش نقش گرفته است. اینجا دقیقا همان جایی است که پای بازخوانی یک متن به میان میآید.
🔸گاهی انسان خالیالذهن سراغ یک متفکر میرود و گاهی با یک طرح و ایده کلی سراغ آن میرود. انسانِ خالیالذهن، سراغ متن میرود تا یاد گیرد؛ اما خوانندهای که صاحب و حامل ایده است نه به قصد یادگیری که میخواهد فهمش را بر متن عرضه کند تا شاید سستیها و کاستیهایش یا سختیها و راستیهایش را پیدا کند. بازخوانی یک متن به معنای عرضهکردن یک فهم کلان یا ایده شکلگرفته بر متن است. در این مقام خواننده طرز تلقیاش را بر متن عرضه میکند تا بداند در فهم و درک تلقیِ نویسنده تا چه میزان موفق عمل کرده است.
🔸در این مقام است که میتوان طرحی را به چالش کشید و اصلاحش کرد یا به چاه و چالهاش کشیده و سرنگونش کرد. اینجا همان مقام درک و ایجاد ایدههاست. اینجا همان میدان جنگ ایدههاست.
🔸اغلب درسخوانها و کتابخوانهای ما هرگز از مقام آموزش و خوانش تدریجی متن خارج نمیشوند. معمولا کتاب متفکری را یا ناتمام رها میکنند یا بهنحوی تمام میکنند که اصلا ایدهای -فارغ از صحت و سقمش- در ذهنشان شکل نمیگیرد تا چه رسد بخواهند آنها را مقابله کنند. فی المثل بسیارند کسانی که منطق ارسطو یا فلسفه افلاطون را خواندهاند. بسیارند طلاب یا دانشجوهایی که فقه و اصول و فلسفه میخوانند؛ اما چه قلیل و اندکاند کسانی که بتوانند بگویند ایده ابنسینا در منطق یا فلسفهاش چه بوده؟ یا ایده افلاطون در ریاضیات چه بوده؟ یا طرح کلی شیخ انصاری یا سایر فقهای مؤسس در فقه چه بوده است؟
🔸اگر چنین افرادی یافت شوند، یعنی کسانی پیدا شوند که آنقدر فرصت برایشان فراهم بوده و آنقدر ربالنوعشان مددکارشان بوده و آنقدر مزاج فهمشان به اعتدال بوده که توانسته باشند ایدهها را دریابند، آن وقت میتوان از جنگ ایدهها و نظریهپردازی صحبت کرد. آنگاه میتوان از تقابل ایدهها سخن راند. آن وقت است که مقدور است از ایدههای حکمرانی در جمهوری اسلامی ایرانی سخن گفت.
🔸شکار شاهماهی ایدهها در دریای خروشان متون و آبهای مواج کلمات بس سخت و دشوار است. طلاب در حوزههای علمیه اغلب شرایط عبور از گردابهای متن کفایةالاصول و فرائدالاصول را هم ندارند، چه رسد به فتح کتاب و دریافت طرح کلی یا ایدههای ناب مؤلفان. در دانشگاه هم وضعمان تعریفی ندارد. خلاصه اگر خلاء نظریه داریم که داریم، باید طالب باشیم، باید سرمایهگذری کنیم. باید شرایطش را فراهم کنیم. باید قدردان باشیم.
🔸ایدهپردازی یا نظریهپردازی در جنگ ایدهها حاصل میشود تا ایده رقیب درک نشود ایده رفیق ساخته و پرداخته نمیشود. اگر قرار باشد کسی در این بین ایدهپردازی کند حتما کسانی هستند که بعد اللتیا و التی توانستهاند به مقام درک ایدهها نائل شوند. سنت در حوزههای علمیه حمایت از چنین افرادی بوده است نه بازیگران فیکبازار مقالهنویسی.
📢 شاید رمز و راز سرگیجیمان در عصر حاضر و خلاء تئوریمان در مسائل مختلفی چون حجاب و عفاف یا مسئله هوش مصنوعی یا مسئله فضای سایبر و مورادی از این دست ریشه در بسیاری از نفهمیدنهایی باشد که مسئول مستقیم و مباشر آن نهادهای علمی کشور است.
#جنگ_ایدهها
#نظریه_پردازی
#خلاء_نظریه
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷جهان آینهها
✍️ حمید احتشامکیا
🔸از جمله خیالبافیهای من در کودکی این بود که مقابل آینه میایستادم و ساعتها در آن خیره میشدم و میپرسیدم: «آنجایی که در آینه است، چگونه جایی است؟» یادم است که دربِ اتاقمان در آینهیِ قدیِ بزرگی که بین دو دربِ کمدِ لباسی قرار داشت، بهخوبی دیده میشد. با خودم میگفتم اگر میتوانستم وارد آینه شوم و از آن درب خارج شوم، دیگر وارد جهان آینهها شدهام.
🔸 گاهی در خیالات خودم از آن درب خارج میشدم و وارد جهان آینهها میشدم و آنقدر در آن فرو میرفتم و از خودم دور میشدم که از ترسِ گمشدن از خود به خود آمده و از آینه فاصله میگرفتم.
🔸 گاهی فکر میکردم آنکه در آینه است واقعی است یا من؟ بعد پاسخ میدادم لابد او هم همین سؤال را میپرسد؛ شاید او هم خودش را واقعی و من را در جهان آینهها میپندارد!
🔸ما اکنون در عصر فضای مجازی بسر میبریم. در این عصر هستند کسانی که آنقدر در فضای مجازی فرو رفتهاند که خودشان را گمکردهاند و آنقدر بین خودشان فاصله انداختهاند که شاید برای به خودآمدن قدری دیر شده باشد. این فضا را که میبینم میگویم شاید آرزوی کودکیام در سفر به جهان آینهها برآورده شده است! اما ترسناکتر از آن است که بخواهم تجربهاش کنم.
🔸شاید هم وقت آن رسیده که به جهان از منظر منِ در آینه بنگریم. تا قبل از کانت فیلسوف شهیر آلمانی فرض بر این بود که آگاهی ما، بازتاب جهان است؛ اما کانت پرسید چه میشود اگر جهان، بازتاب آگاهی ما باشد؟
🔸گاهی تفاوت دو منظره به دلیل تفاوت در منظرهاست. عصر فضای مجازی میتواند همان عصر فضای حقیقی باشد که از منظری دیگری در حال روایتشدن است. شاید نوبت روایت جهان آینهها رسیده است. شاید قرار است قصه کسی را بشنویم که در آینه به من خیره شده است. بهراستی از منظر او عالم چه شکلی است؟
#جهان_آینهها
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷عصر جدید یا قصههای نو
✍️حمید احتشامکیا
🔸تفاوت عصرها صرفاً ریشه در تغییر و تحول بنیادین در جهان ندارد بلکه میتوان آن را در ارجاع به تغییراتی از قبیل تغییر در نگاهِ به جهان یا تغییرات منظری و حتی تغییرات ناظری تفسیر کرد. بنابراین گاهی راوی تغییر میکند که قصه عوض میشود همانطور که گاهی مَنظَر تغییر میکند که منظره تغییر میکند.
🔸عصر سایبری که با نامهای دیگری هم چون عصر دیجیتال و عصر فضای مجازی و ... نامیده میشود، صرفا مرهون تغییر بنیادین جهان نیست؛ بلکه برای فهم آن لازم است چرخشهای منظری و ناظری را هم دریابیم. برایناساس ارائه هرگونه تحلیلی از وضع جدید باید براساس وضعهای سهگانه جهان، انسان و ایدههای نخستین طرح شود.
🔸اگر وضع جدید را یک قصه نو بدانیم، آنگاه تغییر راوی و قصهگو، یک تغییر صوری و زینتی نخواهد بود؛ بلکه تغییر یا چرخش راوی، ریشه در توجه به ایدههای نو بهمثابه بنمایههای جدید قصه دارد. سوژههای جدید، قصه را جور دیگر سروسامان میدهد. نظمِ سابق را فرومیریزد. البته نه اینکه سوژه جدید در روایت سابق نبوده! چرا بوده! اما سوژه نبوده؛ سوژه، چیز دیگری بوده و بالطبع نظم و نظام خودش را در قصه رقم زده است. اما راوی که تغییر کند، ایده هم تغییر میکند و بالطبع نظم سوژهها بهم میخورد. نظم جدید که شکل گرفت، قصه هم تغییر میکند.
🔸خلاصه شناخت وضع جدید یعنی عصر سایبری بهمثابه قصهای جدید، یک سر در تغییرات ایدههای نخستین دارد و سر دیگر در چرخشهای راوی دارد؛ چراکه اگر چرخشی نبود، ایدههای نادیده، دیده نمیشدند و اگر ایده جدیدی نبود، چرخش راوی معنای محصلی نداشت و اگر این دو نباشد، نه قصه جدیدی روایت میشود ونه عصر جدیدی محقق.
📢 دیدهها را باید شست، ایدهها را باید دید؛ قصهها را طور دیگر باید گفت.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷 شهرتطلبی از نوع دانشگاهی
✍️ حمید احتشام کیا (1402/11/02)
🔸در این یادداشت قصد دارم دیدگاهم را درباره یک گونه پیچیده از سلبریتیها با شما به اشتراک بگذارم. در این دیدگاه سلبریتیها یا شهرتطلبان به دو نوع سخت و نرم تقسیم میشوند.
🔸شهرتجویان سخت همان افرادی هستند که در پی کنشهای معطوف به چهره یا کنشهای معطوف به بدن یا کنشهای معطوف به هنر و خلاقیتشان مخاطبانی را به عنوان دنبالکننده جذب میکنند. وجه سخت نامیدن ایشان آن است که خودشان نیز به وضعیت خویش مبنی بر شهرتطلبی آگاهند.
🔸اما سلبریتیها و شهرتطلبان نرم آن دسته از مسئولانی هستند که بدون هیچ دستاوردِ قابل ارائهای در هر سمینار و کنفرانس و همایشگاه و نمایشگاهی حاضر میشوند و بدون هیچ درنگی در پشت تریبونها به سخنرانی پرداخته و احتمالا بدون آنکه بدانند شور دیدهشدن دارند.
🔸مقصود من در این یادداشت اساتید دانشگاه است. اساتیدی که گرچه در حد خود موفقیتهایی داشتهاند اما نه نظریهپرداز قابلی بودهاند و نه شاگردپرور ماهری؛ نه در پیشرفت علمی کشور نقش و جایگاه ویژهای دارند و نه در توسعه علم و دانش. در واقع ایشان بیشتر براساس مقالهها و پایاننامههای دانشجویی برای خود رزومهای دستوپا کرده و با دریافت مدارج و نشانهای ظاهری به اعتباری دستیافتهاند. با اینکه خودشان میدانند حرفشان و کلامشان صد من ی غاز است، مرتب در حال سخنرانی و بیانیهسرایی هستند. ریشه این فاجعه، همان شهرتطلبی نرم است.
🔸وقتی به تراث علمی خودمان در فرهنگ ایران اسلامی مینگرم به وضوح مییابم شهرتطلبی نرم چه بلایی بر سر ما آورده است. چگونه دانشگاههای ما کساد و بیرونق شده است. حاق و حقیقت شهرتطلبی نرم، این است که دوست داشته باشی به چیزی که لیاقتش را نداری شناخته شوی. شهرت را میتوان و باید طلب کرد، اما از چشمههای اصیلش نه چون شاهدان بازاری.
🔸آلعمران آیه 3: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» : (ای پیغمبر) مپندار آنهایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیدهای که هیچ در آنها نیست آنها را ستایش کنند، البته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند، که آنها را عذابی دردناک خواهد بود.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷قلعه حیوانات به سبک مناطق محروم
📕 به نقل از کانال اندیشناک
🔸یکی بود، یکی نبود. مورچه کوچکی بود که هر روز صبحِ زود سرکار حاضر میشد و بلافاصله کار خود را شروع میکرد. مورچه خیلی کار میکرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود. سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار میکرد، متعجب بود. شیر فکر میکرد اگر مورچه میتواند بدون نظارت، این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.
🔸بنابراین او یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشات خوب مشهور بود، به عنوان رئیس مورچه استخدام کرد. سوسک در اولین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد. سوسک همچنین به همکاری نیاز داشت که گزارشات او را بنویسد و تایپ کند... ... سوسک بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفنها یک عنکبوت استخدام کرد. شیر از گزارشهای سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشدِ تولیدی که توسط مورچه صورت میگیرد، استفاده کند. تا شیر بتواند این نمودارها را در گزارش به مجمع مدیران جنگل به کار برد.
🔸سوسک برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد... ... سوسک برای اداره واحد تکنولوژی اطلاعات، یک زنبور نیز استخدام کرد. مورچه که زمانی بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش میکرد، کاغذ بازیهای اداری و جلسات متعددی که وقت او را میگرفت دوست نداشت. شیر به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار میکرد، بکار گمارد.
🔸این پست به ملخ داده شد. اولین کار ملخ خریداری یک فرش و صندلی برای کارش بود. ملخ همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آنها را از اداره قبلی خودش آورد تا به او در تهیه و کنترل بودجه و بهینهسازی برنامهها کمک کند...
🔸محیطی که مورچه در آن کار میکرد، حال به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمیخندید و همه غمگین و نگران بودند. با مطالعه گزارشهای رسیده شیر متوجه شد که تولیدات مورچه کمتر از قبل شده است. بنابراین شیر یک جغد با پرستیژ را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریت داد تا امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخص و راهحل ارائه نماید. جغد سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است و باید تعدیل نیرو صورت گیرد.
🔸بنابراین شیر دستور داد که مورچه را اخراج نمایند زیرا مورچه دیگر انگیزهای برای کار نداشت و این است حکایت سیستمهای اداری در مناطق محروم.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
🔷از تربیت علمی تا حکمرانی علمی
✍️ حمید احتشامکیا (1402/11/04)
🔸فلسفهورزی بلکه هر نوع از تفکر و تلاشِ وافر برای دانستن امور یا کشف قواعد و قوانین حاکم بر طبیعت و فراطبعیت، چهار مرحله اساسی دارد.
1️⃣ فرد در مرحله اول، شروع به یادگیری مقدماتِ لازم برای یک فهم تخصصی میکند. مانند فضانوردی که دانشها و مهارتهای مقدماتی برای سفر به فضا را کسب کرده است.
2️⃣ در مرحله دوم دانشجو به ساحت پیچیدگیهای علم سفر میکند. این مرحله از تحصیل، فرد را از دانشجوی خام و مبتدی به دانشجوی پیشرفته و متخصص تبدیل میکند؛ مانند فضانوردی که از جوّ زمین خارج شده و از افق متفاوتی زمین و اطراف آن را مشاهده میکند.
3️⃣ در مرحله سوم دانشجو سیر آفاقی و انفسی خود را در پیچیدگیهای علم شروع کرده و اینجاست که اگر بخت و اقبال یاریش کند، و ربالنوعش مددکاریش کند، موفق به کشف علمی میشود. مانند فضانوردی که شروع به جستجو در فضا و مشاهده رویدادهای آنجا میکند و احتمالا موفق به کشف علل و روابط بین پدیدهها میشود. در واقع در این مرحله فرد پس از دوران دانشجویی به مقام دانشمندی نائل میشود.
4️⃣ مرحله چهارم مرحلهای است که دانشمند میتواند بین آموختهها و کشفیاتش از یکسو و نیازها و مشکلات جامعه از سوی دیگر پیوند و ارتباط برقرار کرده و از قبل آنچه آموخته، خدمتی به خلق ارائه کند. این عالیترین مقام علم است. مانند فضانوردی که با اشیاء باارزشی از فضا به زمین برگشته است.
❇️ دانشجویان در کشور ما معمولا سفر اول را با موفقیت طی نمیکنند؛ یعنی اغلب، تخصص و مهارتهای لازم برای سفر به پیچیدگیهای علم (مرحله دوم) را کسب نمیکنند. معدود دانشجویانی هم که موفق به شروع این سفر میشوند، هنوز تا پای دیوارِ پیچیدگیهایِ علم پیشنرفته به دلیل موانع معیشتی یا انگیزشی متوقف میشوند.
❇️ اگر تعداد واردشدگانِ به مرحله سوم یعنی تعداد کسانی که با توفیقاتی خاص به شناخت نسبتا عمیقی از پدیدهها و کشف روابط و ضوابط بین آنها نائل میشوند، زیاد باشد، آنگاه میتوان امید داشت فردی از بین ایشان بتواند بین آموختههایش و مشکلات جامعه پیوند زده و به تعبیری دستاوردهای نظریش را به کالای عملی تبدیل کند (مرحله چهارم)
📢 اما تا وقتی در این کشور -براساس سازهکار معیوبی که وجود دارد- هیمنه و شکوه لشکر علمجویی در همان دو مرحله اول فرو میریزد، امیدبستن به حکمرانی علمی، آرزویی دستنیافتنی است.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
♦️آنشرلی پرغصهی قصهی ما
✍️ حمید احتشامکیا
♦️آنشرلی که خاطرتان است. دختری با موهای قرمز، همان دختر شاد و شنگول دهه شصتیها. آنشرلی قبل از آنکه اسیر آینهها شود و در قفس نامرئی فضای مجازی غرق شود، عاشق رنگ موهایش بود، اما افسوس از آن زمان که غرق آینهها شد، از خودش فاصله گرفت.
♦️یک روز موهایش را زرد میکرد و یکبار سبز. مرتب از خودش فاصله میگرفت. با هر رنگی که بر خود میزد یک لایه از خودش فاصله میگرفت.
♦️ آنشرلیِ زمان ما از موهایش شروع کرد و آنشرلیهای امروز همان فاصله و همان نارضایتی را در سایر اجزا و ابعاد بدن خود ادامه دادند. از لبولوچه تا پَروپاچه همه را به تیغ جراحی سپردند تا شاد شوند، اما افسردهتر از پیش شدند.
♦️امیدوارم حال آنهِی دلتان خوب باشد. اجازه دهید خودش باشد. همان دخترک شاد با موهای قرمز. او را خالقش اینگونه خاص و ویژه آفریده است، به همین زیبایی که میبینید! چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. هنگامی که پروردگارت تو را آفرید بهخود بالید و گفت: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ حرف آینهها را باور میکنی و حرف خالقت را نه؟
﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا﴾ بهراستی چه کسی از خدا صادقتر است.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
♦️لذتبردن را بیاموزیم و با لذت زندگی کنیم!
✍️ حمید احتشامکیا
🔹 حتما شنیدهاید که میگویند: «فلسفه زندگی، لذّتبردن است»؛ این یعنی آنچه به زندگی ما معنا میدهد، رنگ و طعم میدهد و خلاصه به زندگی ما رونق میدهد، «لذّت» است؛ اما شاید کمتر درباره فرهنگ لذّتبردن شنیده باشید. پس بیایید در این یادداشت درباره «فرهنگ لذّت» بیشتر بدانیم.
🔹 در فرهنگ اسلامی لذّت منتاظر با قوای ادراکی انسان و متناسب با شئونات نفس، به انواع و اقسامی تقسیم شده است. یکی از آنها لذّتهای معطوف به حس است. مثلا حس چشایی در انسان زمینهساز لذّت خوردن و نوشیدن است یا مثلا قوه جنسی زمینهساز لذّت و تمتع جنسی است. لذّت شنیدن موسیقی دلنشین، لذّت دیدن سیمای خوش، لذّت خوابی راحت و ... .
🔹 بعضی از لذّتها معطوف به قوهی وهم و خیال است، مانند: لذّت حاصل از تحسین و تمجید دیگران، لذّت شُهرت، لذّت قدرت، لذّت غیبت، لذّت فخرفروشی، لذّت جاه و مقام و خلاصه لذّتهای بیشمار نفسانی.
🔹بخش دیگری از لذّتها معطوف به قوه عقل و عقلانیت انسان است. مثل لذّت دانستن، لذّت کشف حقیقت، لذّت کمک به همنوع، لذّت قبول مسئولیت، لذّت مناجات و عبادت و خلاصه لذّت بندگی.
🔹لذّت، موتور پیشران زندگی انسان است و بالاترین و بارزشترین لذّت متصور در فرهنگ اسلامی، لذّت ملاقات با خداست. اما در جامعه امروز، فقط طیف خاصی از لذّتها به عنوان معنای زندگی در حال روایت است؛ یعنی لذّت شهرت و لذّت شهوت.
🔹در جامعههای سنتی پرسشی مطرح بود که علم بهتر است یا ثروت؟ میدانید مقصود اصلی این سؤال چیست؟ منظور این بود آیا لذّت دانایی بهتر است یا لذّت دارایی. طرح چنین پرسشی در بین گذشتگان و پاسخهایی که داده شده، نشانه وجود انواع جریانهای لذّتطلب بوده، اما طرح چنین پرسشی در جامعه امروز ازآنرو مضحک و مسخره است که فقط یک جریان از لذّتطلبی (یعنی لذّتهای نفسانی) در حال روایت است.
🔹در فرهنگ اسلامی، ترک لذّتهای شهوانی و نفسانی خود یک جریان لذّتطلبانه تلقی شده است، تا آنجا که استاد سخن، سعدی شیرازی اینچنین سروده است: «اگر لذّت ترک لذّت بدانی، دگر شهوت نفس، لذّت نخوانی» در فرهنگ اسلامی از شیرینی ذکر خدا و أولیای خدا (و ما أحلی أسمائکم)، حلاوت مناجات (إلهي أذِقني حَلاوَةَ مُناجاتِك)، لذّت دانایی (أيْنَ المُلُوك و أيْنَ ابْناءُ المُلُوك)، لذّت ایمان (حلاوةُ الإیمانِ)، لذّت صبر، لذّت عفو و بخشش، لذّت کار و تلاش، لذّت کسب روزی حلال، لذّت تشکیل خانواده، لذّت احترام و ادبورزی و سایر لذّتهای معقول سخنها گفتهاند.
🔹بیشک و تردید انسان باید با لذّت زندگی کند. زندگی سراسر لذّت است. حتی رنجهایش و تحمل دردهایش میتواند لذیذ باشد، مشروط بر آنکه لذّتبردن را منحصر در لذّتهای نفسانی و شهوانی ندانیم. در جامعه امروز بهویژه در فضای مجازی فقط یک نوع از لذّتجویی در حال روایت است و فقط همین نوع از لذّتطلبی بهمثابه معنای زندگی نقشآفرینی میکند. باید نوع دیگر لذّتطلبی نیز فرصت روایتشدن پیدا کند. نباید اصل لذّت را انکار کرد. باید لذّتهای عقلانی و انسانی را روایت کرد. باید قصههای آنها را شنید و به گوش و هوش دیگران نیز رساند.
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam
14021108000149_Test.mp3
6.32M
🎙 قطعه «امید» از محمد معتمدی
برای مردم غزه🇮🇷🇵🇸
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
بهرغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
دراین مقابله چون کوه استوار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خلاف گوشهنشینان و عافیتطلبان
تو در میانهِ میدانِ کارزار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
نه مثل قایق فرسودهای کناره بگیر
نه مثل طفل هراسیدهای کنار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
مگو که پیچ و خم راه بیقرارت کرد
چو رود بر سر آن قولُ، آن قرار بایست
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
در این زمانۀ بدنام ناجوانمردی
به نام نامی مردانِ روزگار بایست
بس است، بس است، بس است
اینکه به آه و به ناله در همه عمر
به انتظار نشستی، به انتظار بایست
https://eitaa.com/ghalayaane_ghalam