وقتی لینک ارسال سوال توی کانال مشاوره رو گذاشتم همون روز اول حدود صدتا سوال اومد. همه رو با دقت خوندم. می دونید بیشترین مشکل چی بود که
واقعا باعث تأسفم شد؟
مادری کردن با عذاب وجدان!
مدام دارم فکر می کنم چه کردند با روان مادر امروز!
من متخصص نیستم. فقط دلم می خواست چند خط از تجربه خودم براتون بنویسم.
چون راستش بنا به شرایطم حداقل از ۹۰ درصد افرادی که میشناسم بیشتر حق داشتم عذاب وجدان مادری داشته باشم! و داشتم!!!
اول خدا نگذره از روانشناسی زرد که با فاکتور گرفتن شرایط و کودکی ما، توقع داره خیلی آنتیک رفتار کنیم!😡
می خواد ما یک مادر تمام وقت باشیم که شبیه یک ربات همیشه لبخند به لب داره و تمام سوالات خوب و بد بچه هارو با حوصله جواب میده!
مامانی که بچهها اخم و بیحوصلگی شو نمیبینند. به زندگی میرسه و تمام لحظات غیر از آشپزخانهاش، به تعلیم و تربیت و بازی با بچه می گذره. تمام تفریحاتش بچه ها هستند با هزارتا آپشن دور از دسترس...
کلی هم ایده دارند! مثلا کلیپ میسازند با بچهای تپل که یک سرهمی بِرَند پوشیده و لابلای برگهای پاییزی تلوتلو میخوره! و یک خانم خوش صدا روی موسیقیِ زمینهٔ احساسی ، داره میگه به این فکر کن بچههات بزرگ شدن و دیگه این لحظهها تکرار نمیشه!😒
بیاید باور کنیم توی اینستاگرام هرکس صداش خوبه، هرکس میکروفن داره و دکور پشتش دارکه ، متخصص نیست!
خدا نگذره دوم می رسه به مادر بلاگرها!😡
یک قاب گوشی، یک خونهٔ تمیز، یک بچه حرف گوش کن که تمام لباسهاش سِته ، یک مادر با اخلاق و با حوصله که بچهشو «شما» خطاب می کنه! یک کتاب روی میز و ظرف میوهٔ تزیین شده کنارش! آشناست نه؟!😑
دوربین خاموش میشه و ما میمونیم با یک دنیا حسرت و یک عذاب وجدان بزرگ!
که ای کاش من هم آنقدر با حوصله بودم! و همین یک جمله جوری زمینت میزنه که در نهایت حاضری از احساس مادریت بگذری و زمزمه کنی کاش بچهٔ من تو خانوادهٔ اونها به دنیا اومده بود!!! من لیاقت شو ندارم.
اینم آشناست نه؟😑
تمام اینها فقط دو دقیقه کلیپه و زندگی واقعی پشت همون دوربینه...
زندگی واقعی برای بعضی یه بچه بدغذاست که حرف و حدیثش رو مادر میشنوه!
برای بعضیها یه پدر پُرتنش و بددهنه که بار مسئولیت مادرو چندبرابر می کنه!
برای بعضیها معضل مالی و دغدغهٔ نون فردای همون بچه است!
زندگی واقعی همون بچه است که تا یاد میگیره کش شلوارشو بکشه بالا ، پوزخند می زنه تو روی مادر که می خواستی منو به دنیا نیاری!
و حقیقت واقعی ما هستیم....
نسلی که با خودش کلی آسیب به همراه آورده! تروماهایی که از خیلیهاش خودمون هم اطلاع نداریم و فقط میدونیم حالمون بده! ما از جهانی اومدیم که روان بچه اندازه سرسوزنی ارزش نداشت و کسی هم تلاش نکرد به ما یاد بده.
حالا بدون هیچ بستر و زمینه ای، دقیقاً از ما توقع دارند کامل و بینقص به روان کودکمون اهمیت بدیم!
و صد البته که این اهمیت خیلی خوبه...
این خوبه به شرطی که همراهمون باشند برای آگاهی و صد البته به ما فرصت بدن تا زمانی برای شناخت خودمون پیدا کنیم...
نمیشه که هم توقع کامل بودن داشته باشند و هم مشاور رفتن زشت باشه و پول دادن بهش حیف! از کجا باید بلد باشیم؟! از نسل گذشته!؟!
همهٔ اینارو نگفتم برای توجیه رفتارهامون.
به قول یکی از دوستان « این تربیت صحیحی که داشتیم یا نداشتیم چیزی از بار مسئولیت مون کم نمی کنه»
نمی کنه واقعاً... اما اینارو گفتم برای اینکه بگم اول از همه خودتو درمان کن. زنجیرهٔ این تربیت غلط، توی خانواده رو ««تو»» قطع کن...
قدم بردار توی این مسیر...
اما نه با شماتت، نه با عذاب وجدان...
این راهش نیست. خودتو قربانی این دو قشر نکن.
راکد نمون!
لازم نیست این همه کارگاه بری و در نهایت با انباشتگی اطلاعات یه باری روی مشکلاتت بذاری!
یک خط بخون و همونو «عمل کن». یک کتاب رو چند ماه زمان بذار تا تموش کنی ، اما قدم به قدم بهش «عمل کن».
یک کارگاه کوتاه و کوچیک پیدا کن و بر اساس اون «عمل کن.»
ول کن دکتر فلانی معروفه و بیساری حتما خفن تره! تموم کن این همه یادگیری بدون «عمل» رو.
راهش عمل کردنه نه عذاب وجدان!
نیوفت تو دور باطل.
تجربه من میگه اهداف کوتاه مدت معجزه می کنه. روزی چهار تا داد می زنی سر بچه ات؟
بیا با خودت قرار بذار امروز فقط دوتا داد می زنم.
مدت تعیین کن. فقط یک هفته می خوام روزی سه ساعت خودمو کنترل کنم.
زوم کن روی یک رفتار منفی بچه ت. مثلا فقط بابت حاضرجوابیش قراره خودمو کنترل کنم...
به دیگران آلارم بده. می بینی داری می زنی به سیم آخر ، به اطرافیان بگو من دارم عصبانی میشم و فرصت بخواه تا چند دقیقه بری تو اتاق.
من حتی بچه هام هم به آلارم هام عادت کردن. وقتی می بینم به هم ریختم، بهشون میگم عصبانی هستم و چند دقیقه همه تنهام می ذارن.
نذر کن!!! خیلی عجیبه نه؟! اما من وقت هایی که حاجت می خوام نذر بچه هام می کنم. میگم خدایا اینجوری بشه، فردا روزی یک ساعت باهاشون بازی می کنم؛
یا میگم فردا هرکاری کنند کظم غیظ می کنم.
و واقعا حاجت می گیرم!
درسته خیلی قدم های کوچیکیه. اما به این فکر کن روزی فقط یک قدم حرکت کنی سال دیگه کجا ایستادی؟
ببخشید پرحرفی شد. فقط دلم سوخت برای تویی که این همه زحمت کشیدی... بارداری و زایمان و شیردهی و بی خوابی و مصیبت پوشک گرفتن و همه اینارو پشت سر گذاشتی.
اونها از پا درت نیاورد. اما بابت عذاب وجدان توی پی وی من داری زااار می زنی....
مطمئن باش از پس اینم برمیای. همون طور که خیلی از مادرها براومدن.
همون طور که من تا حدودی براومدم. بنا به شرایطی که داشتم معتقدم بالاترین سطح عذاب وجدان مادری رو خودم تجربه کردم.
حالا اوضاع بهتره... حالا بلدم گاهی به خودم بگم عیبی نداره.... اینجا بلد نبودی.... اینجا تجربه شد و دیگه تکرارش نمی کنی....
گاهی به خودم هم حق میدم، اما نمی ذارم زمین گیر بشم. دیگه شبها نمی شینم بالاسرشون گریه کنم! به رفتارم فکر می کنم و سعی می کنم از اصلاح منفی ها و تقویت مثبت ها استفاده کنم.
چون من هم اولین باره که دارم زندگی می کنم!
و با وجود همه اینها باید بپذیریم ماهم انسانیم و بنا نیست در نهایت بدون اشتباه حرکت کنیم.
حرفی ، نظری ،چیزی بود اینجا بفرست 👇👇👇👇👇👇👇👇
https://daigo.ir/secret/7243141739
کانال مشاوره
https://eitaa.com/moshavere_raygan
مجله قلمــداران
حرفی ، نظری ،چیزی بود اینجا بفرست 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://daigo.ir/secret/7243141739 کانال مشاوره
راستی امروز آقای دکتر توی کانال در مورد مشکل محسنها صحبت کردند
دیشب داشتم فکر می کردم صبح بیدار شدم پیام بذارم:👇
میگن تو بهشت هرروز صبح شنبه است و بچه ها همه میرن مدرسه.
اما دیشب ناگهان محمد امین مریض شد امروز نرفت مدرسه. 😐
یعنی من تو بهشت هم باشم، آفتاب داغش میرسه بهم.
بدجوری خدا با من شوخی داره.
من نظامی نیستم.
الان دادههای دقیقی هم ندارم!
کیفیت حمله، نوع تاکتیک دشمن
میزان نفوذ، میزان اثرگذاری!
این بخش را باید کارشناسان نظامی تحلیل کنند. نباید هم انتظار داشت در صحنه جنگ مقامات نظامی بصورت شفاف دم به دقیقه مقابل دوربین باشند و به مردم گزارش لحظه به لحظه دهند. آن وظیفه روابط عمومی ها یا سخنگوهاست.
من به حمله نظامی دیشب، از بُعد جامعه شناختی نگاه میکنم. پرسشم این است: چرا جامعه وحشت زده نشد! چرا وحشت عمومی جامعه ایرانی را فرانگرفت؟ لااقل برای ۲۴ ساعت مدارس تعطیل میشد! یا اولیا فرزندانشان را به مدرسه نمی فرستاند! بازار چند ساعت تعطیل میشد!
ما برخلاف صهیونیست ها شبکه ای از پناهگاه نداریم، سیستم هشدار عمومی نداریم. هنگام حمله موشکی به گوشی های ما پیام هشدار فرستاده نمیشود.
صدای پدافند مهیب بود، ترس لحظه ای شکل گرفت اما به ناامنی روانی و وحشتی که امور جامعه را مختل کند ختم نشد، جالب اینکه باز بخشی از جامعه ایرانی دست به لطیفه سازی زد و مردم هم به فروشگاهها حمله نکردند! حتی صبح زود پارک های سطح شهر پر بود از مردمی که مشغول ورزش بودند!
این رفتار شجاعانه مردم ایران قابل مطالعه است. بقول خودشان چهارمین ارتش جهان با پشتوانه آمریکا، انگلیس و سایر قدرتها به ایران حمله کرده است!
به نظرم چند موضوع مهم را باید پیش کشید:
۱. روحیه مقاومت ملی ایرانیان
۲. تجربه هشت سال جنگ تحمیلی
۳. اعتماد به قدرت نیروهای نظامی کشور
۴.اعتماد به فرماندهی و شجاعت رهبر
هر کدام از این موارد در اینکه جامعه در لحظه بحرانی از خود رفتاری شجاعانه بروز دهد موثر است. با رفتار جامعه صهیونیستی مقایسه کنید. در سالهای اخیر بسیاری تلاش نموده اند جامعه ایرانی را جامعه ناآماده برای دفاع معرفی کند.
باید به این رفتار مردم بیشتر پرداخت.
#علیرضا_زادبر