بعد از واقعهی عاشورا و کربلا، فقط سه نفر ماندند و بقیه رفتند. بقیه که رفتند، یعنی اعتقاد خود را از دست ندادند، از دین یا از تشیّع برنگشتند، اما یکی از این دو آفت برایشان پیش آمد؛ یکی از این دو آفت به اینها خورد: اول آفت ترس؛ که بسیار آفت بزرگی است. یک عده دیگر مسئله ترس برایشان مطرح نبود، البته ترس هم بود؛ اینها میدیدند اگر بخواهند در این اجتماع زندگی کنند، راحت کاسبی کنند، گاهی توصیه اینها را حاکم و استاندار یزید و مروان و عبدالملک بخواند و ترتیب اثری بدهد، احیانا از مالیات معاف باشند، در مجالس و محافل عمومی که شرکت میکنند مورد احترام باشند، احیانا یکی از شغلهای پول دربیار دولتی را به اینها محول کنند و خلاصه اگر بخواهند راحت زندگی کنند و از مزایای دنیا و مزایایی که دستگاه خلافت بیدریغ به طرفداران خود میدهد استفاده کنند، راهش این است که این حرفها را ببوسند بگذارند کنار و فراموش کنند که امام حسنی بود و امام حسینی بود و تعلیماتی بود و تشکیلاتی بود و کارهایی بود و هدفی بود و راهی بود و فکری بود.
#کتاب_همرزمان_حسین "علیهالسلام"
#کتاب_دوم_سیر_مطالعاتی
#گفتار_ششم
مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری
جان شما فقط یک قیمت و یک بها و یک نرخ دارد و بس؛ مواظب باشید جانتان را، عمرتان را به کمتر از آن نرخ ندهید و آن، بهشت است. این عمری که شما دارید مصرف میکنید، این گوهر گرانبهایی که روز و شب دارید آن را فرسودهتر و فرسودهتر میکنید، فقط یک چیز هست که ممکن است به جای آن بیَرزد و آن بهشت است.
#کتاب_همرزمان_حسین "علیهالسلام"
#کتاب_دوم_سیر_مطالعاتی
مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری