🚨شُبهه ودروغهایی که درباره
#فلسطین به ما گفتند : و
#پاسخ_شُبهه_ودروغهایشان
1⃣❌ آیا #فلسطینی ها خون ایرانی ها رو پس دادند و برای #صدام، عزای عمومی گرفتن؟!
✍پاسخ: رئیس سازمان انتقال خون در سال ۱۳۹۳ تصریح کرد: در هیچ زمانی خون به کشورهای دیگر ارسال نکردهایم و این شایعه دروغ است.
2⃣❌ آیا #فلسطینی ها خودشون خونه هاشونو به #اسرائیل فروختند؟!
✍پاسخ: براساس آمار موجود که همگی در اسناد ملی فلسطین موجود بوده و این آمار از دفاتر رسمی ثبت به دست آمده، فلسطینیان با درک موقعیتی که برای آنها ایجاد شده بود، هرگز زمین های خود را به یهودیان نفروختند. تنها ۱/۸% زمین ها مستقیما توسط فلسطینی ها به صهیونیست ها فروخته شد. بقیه زمین هایی که از طریق فئودال ها، وجریان ماسونی و یهودیان قدیمی ساکن فلسطین در اختیار صهیونیست ها قرار گرفت .
3⃣❌ آیا توی تیم ملی #فوتبال #فلسطین،صهیونیستهابازی میکنن؟😳 آیا تیم اونا با تیم #ایران بازی نکرده؟!
✍پاسخ: هیچوقت تیم ملی #فلسطین با#اسرائیل بازی نکرده است و چندنفر از بازیکنان تیم ملی فلسطین راهم شهید کردند، یکبار فلسطین بخاطر عدم آمادگی بازی با ایران را لغوکرد و عذرخواهی کردند وعلتش را گفتند.
4⃣❌ آیا #فلسطینی ها #ناصبی
ودشمن #شیعه هستند؟😳
✍پاسخ:رهبر انقلاب در بیاناتشان در دیدار با روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان در تاریخ ۱۳۸۸/۰۲/۲۳ فرمودند: یک وقت دیدیم که ویروسی دارد تکثیر مثل میکند؛ دائم میروند پیش بعضی از بزرگان، بعضی از علماء، بعضی از محترمین، که آقا! شما دارید به کی کمک میکنید؛ اهل غزه ناصبیاند! ناصبی یعنی دشمن اهلبیت. یک عده هم باور کردند! دیدیم پیغام و پسغام که آقا،میگوینداینهاناصبیاند گفتیم پناه برخدا،لعنت خدا برشیطان رجیمِ خبیث. درغزه مسجد الامام
امیرالمؤمنین علیبنابیطالب هست مسجد الامام الحسین هست، چطور اینها ناصبیاند؟! بله، سنیاند؛ اما ناصبی، نه!!! اینجورحرف زدند،اینجور اقدام کردند، اینجور کار کردند. که
مردم را نسبت به آنهاسُست کنند.
5⃣❌ آیا#فلسطینیهاهدیه های #ایران رو آتیش زدن؟!
✍پاسخ: تصویری منتشر کردند که این تصویر مربوط به سال ۲۰۱۳ و اردوگاه "عین الحلوه" لبنان است که به تسخیر گروه های تکفیری در آمده بود و آن زمان برای تخریب حزب الله و کاهش محبوبیت آنان در یک شوی تبلیغاتی بستههای اهدایی به پناه
جویان را به آتش کشیدند.
6⃣❌ آیا #فلسطینی ها همراه
#داعش میجنگن؟یابدست داعش
کشته میشن؟!
✍پاسخ: تصاویر کشته شدن فلسیطنی هاتوسط داعش موجود است، بچه ۱۲ ساله فلسطینی که از دست اسرائیلی هابه سوریه پناه برده بودند توسط داعش به جرم فلسطینی بودن سرش را بریدن،اسمش عبدالله عیسی بود.
7⃣❌چراغی که به خانه رواست به
#مسجد حرامه!!! چرا به #فلسطین کمک میکنیم؟
✍پاسخ:#عقلی+ #اسلامی+
#انسانی: اگر#عقلی حساب کنیم اگر مابه #محورمقاومت کمک نکنیم
قطعا شکست میخورند و ما باید داخل ایران بجنگیم وهزینه بیشتری پرداخت کنیم، ازنظراسلامی ، اگر مسلمانیم اسلاممیگه به داد مظلوم برسید ،
ازنظرانسانی، اگر انسانیم فقط بریم تصاویرکودکان فلسطینی را سرچ کن به صورت تضمینی ماهم هم بهشون کمک میکنیم اگراینکار رانکردیم
بدانید که انسانیت در درون ما مرده است....
#یاعلی...
#بهوش_باشیم
#بصیرت_وبیداری
#جهادتبیین
🔘 استاد#فرهاد_فتحی
🔖 نتایج عملیات #کربلای_پنج :
⭐️ قسمت اول ⭐️
🏢 مناطق و تأسیسات آزاد شده :
🔶 ۱۲ کیلومتر پیشروی به طرف بصره و آزاد کردن ۱۵۰ کیلومتر مربع
🔷 آزادسازی پاسگاههای بوبیان، شلمچه، کوت سواری و خین
🔶 آزادسازی ۱۴ کیلومتر از جاده آسفالته شلمچه - بصره
🔷 آزادسازی جزایر بوارین، فیاض و ام الطویل
🔶 آزادسازی ۱۱ قرارگاه تیپ ارتش عراق
🔷 آزادسازی روستاهای خرنوبیه، سعیدیه، حنین، سلیمانیه، هسجان، جاسم
🔶 عبور از کانال ماهیگیری، نهر دوعیجی و جاسم
🔷 استقرار در ۱۰ کیلومتری بصره
🔶 تصرف دریاچه بوبیان و بخشی از کانال ماهی
💣 تجهیزات منهدم شده دشمن در عملیات کربلای ۵
🛬 بیش از ۸۰ فروند هواپیما
💣 ۷۰۰ دستگاه تانک و نفربر
💣 ۲۵۰ قبضه توپ صحرایی و ضد هوایی
💣 صدها قبضه انواع ادوات نیمه سنگین
🛻 ۱۵۰۰ دستگاه خودرو
⚙ ۴۰۰ دستگاه انواع ادوات مهندسی و رزمی
🔫 مقدار زیادی سلاح سبک و مهمات
📍در این عملیات ۸۱ تیپ و گردان مستقل دشمن منهدم و ۲۴ تیپ و گردان مستقل نیز آسیب کلی دیدند و تعداد ۴۰ هزار نفر کشته یا زخمیو ۲۷۰ نفر اسیر شدند.
🔶 عملیات کربلای ۵، تحمل اقتدار به جمع دشمنان:
عملیات #کربلای_پنج در تاریخ ۱۹ دیماه سال ۱۳۶۵ انجام شد.رمز عملیات کربلای پنج #یازهرا (س) بود و میدان این عملیات بزرگ برای ایران بسیار اهمیت داشت.
#کربلای_پنج تا ۷۰ روز ادامه داشت و تقریباً به تمام اهداف خود رسید و توانست بخشی زیادی از تجهیزات دشمن و عراق را منهدم کند و #صدام رئیس جمهور معدوم بعثی در شوک بسیار شدیدی قرار گرفت.
در عملیات #کربلای_پنج که سرلشکر #محسن_رضایی آن را تعیینکنندهترین حمله ایران در جنگ هشت ساله علیه صدام میداند، ۱۵۰ کیلومتر از خاک ایران آزاد شد و رزمندگان اسلام برای تنبیه صدام به دروازههای شرقی بصره رسیدند و توانستند، فاو و جزیره امالرصاص را آزاد کنند.
رزمندگان اسلام در عملیات #کربلای_پنج ۱۴ کیلومتر از جاده شلمچه به بصره را تصرف کردند و ۱۰ روستا را در عراق آزاد کرده و بصره در خطر جدی سقوط قرار گرفت و صدام برای آزادی این مناطق دست به دامن سران کشورهای اسلامی، عربی و غربی شد.
در این عملیات ایران توانست ۴۰ جنگنده، پنج هلیکوپتر، ۸۰۰ تانک و نفربر، هزار و ۵۰۰ خودروی نظامی و ۵۸۰ خمپارهانداز دشمن را منهدم کند و بیش از ۳۰ هزار کشته و زخمی روی دست صدام به جای گذاشت. عراق در این عملیات دو هزار و ۶۵۰ اسیر متحمل شد و ۷۰ هزار نفر مجروح داشت.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند، عملیات کربلای پنج سبب شد، جهانیان و آمریکا به این نتیجه برسند که باید جنگ پایان بپذیرد.
🔶 دستاوردهای کربلای ۵ :
🔷 عملیات کربلای پنج به صورت واضح، جنگ بین ایران و تمامی کشورهای قدرتمند حامی رژیم بعث عراق بود، زیرا در این عملیات ارتش بعث تمامی توان نظامی خود را به کار گرفته بود و از پیچیدهترین موانع جهت جلوگیری از پیشروی ایران استفاده کرده بود.
در این عملیات بیش از ۷۰ درصد منطقه عملیاتی کربلای پنج آبگرفتگی بود و ارتش عراق نه تنها در مناطق خشکی بلکه در آب نیز از موانع متعددی استفاده کرده بود. بر اساس آمارهای رسمی بیش از ۹۰ درصد منطقه عملیاتی کربلای پنج مسلح بود.
پس از پیروزی یگانهای نظامی ایران در عملیات کربلای پنج، تمامی قدرتهای نظامی جهان به مهارت فرماندهان نظامی ایران پی بردند.
پیروزی ایران در این عملیات احتمال سقوط رژیم صدام را تقویت کرد و در این راستا تمامی استکبار جهانی که پشتیبان رژیم بعث عراق بودند با فشار به سازمان ملل خواستار پایان جنگ شدند و تمام شروط ایران را برای قطعنامه ۵۹۸ پذیرفتند.
🔶 ارقام و آمار نیروهای عملیات کربلای ۵ :
عرض منطقه عملیاتی کربلای ۵ بین ۱۰ تا ۱۳ کیلومتر و عمق آن بین ۱۲ تا ۱۵ کیلومتر بود. در این عملیات، ۲۴ یگان سپاه شامل ۳۰ هزار پاسدار، ۶۵ هزار سرباز و ۱۲۰ هزار بسیجی شرکت داشتند که این نیروها در سه قرارگاه کربلا، نجف و قدس سازماندهی شده بودند.
ارتش عراق ۹۴ تیپ را وارد عملیات کرد. در این عملیات ۱۶ تیپ به طور ۱۰۰ درصد و ۲۲ تیپ بیش از ۶۰ درصد منهدم شد و باقیمانده یگانها نیز ۱۰ تا ۶۰ درصد آسیب دیدند.
این عملیات روز ۱۹ دی ماه سال ۱۳۶۵ با رمز #یازهرا (س) آغاز شد و بیش از ۷۰ روز به طول انجامید.
با شکست رژیم بعث در شلمچه، شرایط جدیدی در عرصه نبرد ایجاد شد، چرا که توانایی نظامی عراق مورد تردید قرار گرفت. تحلیل رفتن قوای نظامی رژیم بعث در رسانههای غربی بازتاب فراوانی داشت و آنها، برتری نظامی ایران در عملیات کربلای ۵ را شوک بزرگی برای عرصه بینالملل دانستند...
🔵 ادامه دارد...
#عملیات_کربلای۵
#یازهرا_س
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
#تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابلم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ #حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
ادامه دارد ...
✍️نویسنده فاطمه ولی نژاد
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca