سلام
این عکس داره بین بچه های هیئتی دست به دست میشه،
و ممکنه خدایی نکرده منجر بشه به یک برخورد نامناسب با خانومی که حجاب درستی نداره.
✅به چند تا نکته مهم دقت کنید:
۱. اینایی که به این پیام عمل میکنن چند درصد هستن؟!
حضرت آقا بارها فرمودن این خانومی که حجابش ایراد داره، دلش با اهلبیته.
اکثر این خانومها مصداق این کلام آقا هستن.
اونایی که به این پیام عمل می کنن اصلا به چشم نمیان.
۲. شما مهربانانه و از در دوستی وارد شو، همهشون به احترام امام حسین، حجابشون رو درست میکنن.(امتحان کن اون وقت می فهمی که این پیام چقدر بی اهمیته)
۳. این پیام بیشتر برای تحریک مسجدی ها و هیئتی هاست که تحریکشون کنه که تمام شل حجابها رو به چشم فتنهگر ببینن، بعد تذکر غلط بدن و درگیری ایجاد بشه.
۴. شما علم غیب داری؟! از کجا می دونی این خانوم با قصد و غرض اومده هیئت یا با اعتقاد قلبی اومده؟
اگه باهاش برخورد کردی و کلاً از مسجد و هیئت زده شد، می خوای چه خاکی به سرت کنی؟!
۵. در ضمن، میشه بگید این بندگان خدا کجا باید اصلاح بشن؟! اگه نذاریم مسجد و هیئت بیان، کجا باید درستشون کنیم؟!
در طول تاریخ آدمهای عرقخور و قمارباز و ... تو همین مجالس متحول شدن.
حالا ما به خاطر یه پیام بی اهمیت، چطور می تونیم اونها رو از این دریای بی کران مهربانی محروم کنیم؟!!
۶. اگه راست میگی جذبش کن،
باهاش رفیق شو،
دستش رو بگیر بذار تو دست امام حسین،
طرد کردن کاری نداره، جذبه که هنر می خواد!
🌿مثل حسین مهربان باشیم که روز عاشورا برای لشکر دشمن #گریه میکرد و می گفتن اینا دارن کاری میکنن که جهنمی میشن!
🖤🖤🌸🌸🖤🖤🌸🌸🖤🖤
برای خودت خط هایی بکش:
رویِ بعضی چیزا
زیرِ بعضی چیزا
دورِ بعضی چیزا...
همه ی آدما لیاقتِ #اشک ها، #تلاش ها، #خوبی ها، #صبوری ها، #خنده ها، #گریه ها و خودِ واقعی #تو رو ندارند...
🌙 #شبتون_در_پناه_حق
🌱 @parvaz_90
﷽؛
#گریهزمین
« بعضی اوقات #زمین گریه می کند و آن گریه حقیقی است نه مجازی ، گریه آن به صورت نوعی دگرگونی خودنمایی می کند » .
👈 روایت است :
« وقتی #انسان از دنیا می رود آن #مکانی که بر رویش #سجده و #عبادت کرده است ، برای او #گریه میکند » .
👈 امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام فرمودند :
« زمانی که #مؤمن بمیرد #ملائکه آسمان و #بقعه های زمین که در آنجا خدا را عبادت و سجده نموده و #درهایآسمانی که اعمال انسان از آنها بالا رفته است برای او #گریه می کنند » .
#لئالےالأخبارجلد4صفحه70_71
#نورالثقلینجلد4صفحه629
#انسانوشاهدانصادققیامتصفحه101
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@Javanmardi_langarudi
🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجّت الاسلام والمسلمین سیّد شمس الدّین جوانمردی لنگرودی 🌐
🌹#هر_چه_خدا_بخواهد_آن_می_شود
#داستان_کوتاه
🔸#پزشکی_و_جراح_مشهور روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت .
🔸بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .
🔹دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟
🔸یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است ، دکتر با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .
🔹ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد .
🔸کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند .
🔹#پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری .
🔸دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .
که ناگهان متوجه #طفل_کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .
🔹پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
🔸پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است .
ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا
#دکتر_ایشان گفت : #چه_دعایی ؟
🔹پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند .
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او
مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .
🔸میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از خدا خواسته ام که کارم را آسان کند .
دکتر در حالی که #گریه میکرد گفت :
به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که خدای عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.
🔹وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند .
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌹#هر_چه_خدا_بخواهد_آن_می_شود
#داستان_کوتاه
🔸#پزشکی_و_جراح_مشهور روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت .
🔸بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .
🔹دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟
🔸یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است ، دکتر با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .
🔹ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد .
🔸کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند .
🔹#پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری .
🔸دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .
که ناگهان متوجه #طفل_کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .
🔹پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
🔸پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است .
ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا
#دکتر_ایشان گفت : #چه_دعایی ؟
🔹پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند .
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او
مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .
🔸میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از خدا خواسته ام که کارم را آسان کند .
دکتر در حالی که #گریه میکرد گفت :
به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که خدای عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.
🔹وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند .
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
❇️ مداومت در #نماز_شب و #گریه بر اباعبدالله
🔹شیخ حسین انصاریان میفرمودند:
🔹️ زمانی که من در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بودم بعضی از روزها #علامه_طباطبایی را میدیدم که به درس یا به #حرم_مطهر مشرف میشوند.
🔹️ روزی از روزها دیدم که شخصی در کنار پیاده رو به ایشان رسید و از معظم له سوالاتی می کند. کنجکاو شدم و من هم ایستادم و به سوال و جواب های این مرد از علامه گوش کردم.
🔹️ یکی از سوالات آن شخص این بود که آقا میشود بفرمایید از چه راهی به این مقام و مرتبه رسیده اید تا ما هم اگر بتوانیم و توفیق داشته باشیم از شما درس گرفته و آن مسیرها را طی کنیم؟
🔹️ علامه طباطبایی بدون در نظر گرفتن وضعیت و موقعیت و شخصیت و جا و محل، بسیار آرام و بی آلایش در همان کنار خیابان و در کنار پیاده رو به ایشان رو کردند و فرمودند:
↖️ راه های زیادی بوده و هست ولی از میان این راه ها آنچه برایم بسیار قابل اهمیت است و بیشتر به آن ها اهتمام می ورزم و افتخار می کنم و مطمئنم از همه بهتر و برایم مشهود و مفهوم است دو راه است:
۱. یکی #نماز_شب با اخلاص و مداوم.
۲. و دیگری #گریه_بر_حضرت_امام_حسین(ع)
📚داستان آسمان، ص ۱۵۴
خاطراتی از آیةاللّه حاج شیخ حسین انصاریان
#شب_جمعه #زیارت #کربلا
زندگانی عالمان | عضو شوید👇
https://eitaa.com/Alemin