eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
547 ویدیو
109 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر آن‌چنان خوش است که گر خصم بشنود خود را از آفرین نتواند نگاه داشت
صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم نام خود را از زبان هیچ‌کس نشنیده‌ام!
چک چک دیشب باران قرار با پنجره داشت روبوسیِ آبدار با پنجره داشت یک‌ریز به گوش پنجره پچ پچ کرد چک چک چک چک... چکار با پنجره داشت؟ قیصر امین‌پور درگذشته 1386 ش. ● در مطلب قبلی، در مورد «دلالت موسیقایی ساختار آوایی کلمات» سخن گفتیم. این تعبیر، از دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارزشمند «موسیقی شعر» است که من آن را با اندکی توسّع معنایی به‌کار گرفته‌ام. این اصطلاح، اشاره به یکی از جوانب موسیقی کلمات دارد که در آن، ساختار آوایی کلمه، علاوه بر نقش معنایی و رسانگی خویش، از رهگذر مجموعه‌ای از اصوات، مفهوم مورد نظر خویش را ابلاغ می‌کند.  در دوران امروز اگر بخواهیم از رباعی شاخصی یاد کنیم که به خوبی از این امکان بهره بُرده و آن را به یک سطح برجسته رسانده، بی شک همین رباعی مرحوم قیصر امین‌پور است. تکرار «چک چک» در مصراع چهارم، علاوه بر تداعی باران یک‌ریز، با جزء اول کلمۀ «چکار» هم متناسب افتاده و سؤال شعر را برجسته کرده است. ضمن اینکه واج‌آرایی پ/ چ/ ج در رباعی، آن حس پچ‌پچه را به خوبی القاء می‌کند. ● چندی است که سخت از خودم لبریزم آن‌گونه که باید از خودم بگریزم انگار که شیر آبِ هرزی هستم چک چک چک چک به پای خود می‌ریزم. .. مرگ آمد و در سکوت و بی رؤیایی چمباتمه زد در وسط تنهایی تنهایی من پُر است از ساعت پنج پس کی کی کی کی کی کی می‌آیی؟ جلیل صفربیگی ● منبع: دستور زبان عشق، ص 89؛ موسیقی شعر، ص 315 ـ 322؛ الیمایس، ص 22، 52 ●● "چهار خطی" 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا بوده‌اند بی‌رگ و بی‌ریشه عده‌ای خواهیم رفت بی‌خبر از پیشِ عده‌ای... گاه آدمی چه‌سخت، پشیمان شده‌ست که، یک‌عمر بوده همدم و هم کیشِ عده‌ای... می‌ترسم از محبتِ مشکوکِ دوستان گرگ‌است پشتِ صورتکِ میشِ عده‌ای... چیزی به‌جز سیاهی و پوچی نمی‌چکد از مغزهای منفعت‌اندیشِ عده‌ای... دنیا اگرچه بوده چو کندویی از عسل یک‌عده نوش خورده و ما نیشِ عده‌ای... سربازگونه در دلِ شطرنجِ روزگار یک‌ریز می‌شویم پس و پیش عده‌ای... این زندگی نمایشی از قلع و قمع‌هاست قومی شبیهِ سنگ و چنان شیشه عده‌ای... یک‌روز می‌رسد که زمین چرخ می‌خورد آن وقت دستِ ماست گِرو، ریش عده‌ای...
الا یا ایها المالک شنو اشعارِ پدراما.. که نالیده ست از موجر در این اوضاع وانفسا من آن مستاجری هستم که حالا شعر میگوید گهی مثل قدیمی ها و یا بر مسلک نیما میان دفتر شعرم غزل اصلاً نمی یابی اگر گفتم غزل اکنون غلط ها کرده ام بی جا نمیدانی زمانی که نصیبم میهمان آید چه ترسی در دلم افتد چه پر خون است واویلا الا ای موجر مشتی که شادانی و سرمستی بیا با ما مدارا کن ترحم کن کمی بر ما تو خونسردی و آرامی ولی در سینه ام آتش.. که گُر گُر می کند در من و می سوزاند اونجا را !! چه شب هایی که در رویا تورا در خواب می بینم که با فریاد می گویی رسیده موعدت حالا اجاره خانه را بالا کشاندی تا ثریا نیز از آن هم باز بالاتر چه عرشی آنچنان اعلا شده کارم سه وعده نه ،هزاران بار حمالی نباید سفره ات خالی شود از قاتوق فردا ندارم هیچ آرامش بیا بیرون بکن غم را شده ماتم سرا اینجا به جان مادرت دارا «مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها» پدرام اکبری
سهم من چیست از نبودن تو؟ شعرهایی که پشت در ماندند، شعرهایی که قبلِ زاده شدن بین بود و نبود درماندند... -ایهام🤍
در اوج غم و گریز و بی میلی ها مجنونم و مرد باور خیلی ها محتاج توام پناه من باش خدا در شهر پر از دسیسه ی لیلی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌خواستم ببوسمت، ايمان نمی‌گذاشت ترس از فرشته‌های نگهبان نمی‌گذاشت! می‌خواستم بغل کُنَمَت تنگ و تنگ‌تر اما لهیبِ شعلهٔ سوزان نمی‌گذاشت! باید خدا که عاقل و خوب است، اینقَدَر اعجاز توی طرز نگامان نمی‌گذاشت! یا سیبِ گونه‌های تو را کال می‌کشید یا در دهانم این‌همه دندان نمی‌گذاشت! مثلِ نمازهای قضایی شدم که تو می‌خواستی بخوانی و شیطان نمی‌گذاشت! می‌خواستم ببوسم و می‌خواستی، اگر تردید توی دامنِ انسان نمی‌گذاشت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا