شمیمِ پیرهنی با نسیمِ صبح فِرست
که چشم در رهم ای گل به بوی درمانت
#حسین_منزوی
#صبحتان بخیر
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم
مطرب به نوای رهِ ما بیخبران زن
تا جامه درانیم ، ره جامه دران زن
آورد خمی ساقی و پیمانه بر آن زد
تو نیز بجو ساز خود و زخمه بر آن زن
زان زخمه که بیحوصله از شحنه هراسد
خنجر کن و زخمش به دل بیجگران زن
آن نغمه بر آور که فتد مرغ هوایی
زان رشته گره بر پر بیهوده پران زن
بانگی که کلاه از سر عیوق در افتد
بر طنطنه ی کوکبهٔ تاجوران زن
این میکده وقف است و سَبیل است شرابش
بر جمله صلایی ز کران تا به کران زن
بگذار که ما بیخود و مدهوش بیفتیم
این نعمهٔ مستانه به گوش دگران زن
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی مییهست در این میکده مستیم
ساقی بده آن می که ز جان شور برآرد
بردار اناالحق سر منصور برآرد...
#وحشی_بافقی #شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين
مىبرد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين...
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بیوفا دارد حسين...
آب را با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين...
دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار»
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
#سید_محمدحسین_شهریار
#خروج_کاروان_امام_حسین_از_مکه
#ذی_الحجه
امروز عاشقانه هایت را
در گوش حضرت دوست زمزمه کن
جاری شو به آستانه درگاهش
پیوند بزن خودت را به دریای بیکرانی که موج موج ،مروارید عشق را
به تو هدیه می دهد
و به وسعت بزرگی اش،رحمتش و،مهربانی اش می دهد و می بخشد
همراه و همقدم شو با عاشقانه های آقایی که غرق شده تمام وجودش در هستی معبود،
یکی شده با معشوق در عرفات دل
و زلال کرده نفس را در منای معرفت
تو هم بیا و نفس نفس و جرعه جرعه
سپاس را بر لبانت زینت بخش
برای معبودی که تورا
عاشقانه، هستی بخشید
جان داد،
بند بند وجودت را با قدرت بی انتهای خودش با نظم بینظیرش
در کنارهم چید
بیا و عقده هایت را در آغوشش ببار و دست نیازت را به دریای اجابت، قنوت بگیر
و دانه دانه تسبیح بزرگی اش را
لای انگشتان التماست ردیف کن
و به بند بکش الماس چشمانت را
تا او بخرد،نازت را
نیازت را
بهانه ات را
امروز روز توست
تا میتوانی بخواه
اما و اگر ها را رها کن
صیقلی بده آیینه زنگار گرفته قلبت را در پرتو نور بی انتهایش
پرواز کن
پرواز کن تا اوج مناجات و دعا
پرواز کن تا خدا..
#ک_قالینی_نژاد_افروز
°•°•°| محفل شعر اردیبهشت |°•°•°
🔰 شعرخوانی و نقد شعر
✍ «توحید» یکی از مضامین قابل توجه در آثار ادبی فارسی است که به ویژه در ادبیات عرفانی و ادبیات تعلیمی ما نقش و حضور پررنگی داشته است.
بنا داریم در این جلسه که در عصر روز عرفه برگزار میشود، علاوه بر شعرخوانی و نقد شعر، دقایقی نیز با ارتباط تصویری با استاد زکریا اخلاقی، شاعر و پژوهشگر ادبی، به گفتوگو درباره شعر توحیدی بپردازیم.
دبیران محفل :
• هاشم کرونی
• رضا طبیبزاده
• زمان : یکشنبه ۲۷ خرداد ،ساعت ۱۷ تا ۱۹
• مکان : سالن زندهیاد محمد جعفری، حوزه هنری فارس
🔻حضور برای عموم آزاد است.
📲 با ما همراه باشید :
سایت | اینستاگرام | تلگرام | بله | ایتا | آپارات
کشتی نجات
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات...
یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست
عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات...
تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات
ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #عرفه | #امام_حسین علیهالسلام
وضوی عشق گرفتم به قصد مهمانی
تویی که حال لب سر به مهر می دانی
((تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد))
حیا مکن ز تن گوسفند قربانی
ببر سرم که لبم را بتان بیاشامند
که قصد لطف ندارم به هیچ انسانی
به گیسوان شکن در شکن چه کم لطفی
مرا ببر سر بیدی از این پریشانی
به زخم های من از تیغ زهر، قندی بند
که مردم از سر بی مزه ی نمکدانی
تویی که منتظری پشت هر نقاب سکوت
به بانگ بی جرست مثل من خروشانی
چه مثل من، که تو را من به چشم خود دیدم
تو کیستی که قلیلی ولی فراوانی؟
توانگری که تو باشی پری شدن سهل است
چه حیف مانده وجودم به دام حیوانی
هزار شاه و گدا خاک دولت مورند
نشسته ای ز ازل تا ابد به سلطانی
عجب که بی نسبی، لیک فاخر و مقبول
که از گذشته و فرزند خود نمی دانی
درخت شرک من از ابتدا تبر برداشت
چه خوب شد که بنا شد مرا بسوزانی
بگو پس از نی چوپان کسی عزا نکند
که من به وعده رسیدم در این فراوانی
بریز تا که بنوشم، مگر جنون برسد
که مردم از طمع خام خمره خوابانی
تو باش بی تو که هرگز نمی شوم آرام
ولی بگو که بیایند شمس و خاقانی
که شعرهای تو را اهل دل فقط دانند
تو یوسفی که برادرکشان به آسانی_
تو را به چاه شک آلود گرگ ها بدرند
ولی تو ماه شوی مصر را بلرزانی
عزیز دل، به تو با هر زبان نظر کردم
به هیچ جا نرسیدم مگر به حیرانی
به جز تو هیچ غروب از طلوع دم نزند
بدون هیچ اشارت مرا به خود خوانی
بشارتی که برقصم بدون مطرب و می
فراتر از همه ی صالحان ایمانی
مرام ماست که نان را به قرص جان ندهیم
تو جان بگیر که سیرم، تو خوب می دانی
از آبشار خروشان نظر فکن شاید
عنایتی به سراب کویر افشانی
شتر دو چشم به هم زد، یکی فقط به تو دوخت
یکی به خلعت جانان، یکی به بی جانی
بدون آنکه بخوانم کلام احمد را
یقین کنم به تو جنت مسلمانی
((اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک))
که هفت پشت مرا بر لحد برقصانی
((مگر کیم که حلال از حرام بشناسم؟))
چه جای عقل در این مرغزار طوفانی؟
خموشی از در توحید سمت ما بفرست
که از خروش صدا حلق را بخوابانی
امید دارم از این شعر صرفه ای ببرم
به کهف، چله نشین شد سگ بیابانی
صلاح نیست که اغیار قاتلم باشند
انالحقم به تو گویم، که جان جانانی
سجاد حیدری قیری
#عرفه
عرفات
افتاد به آب عشق ،کِشتیّ نجات
با نام حسین زندگی یافت حیات
ای کاش دوباره خویش را بشنا سم
در حال و هوای با صفای عرفات
#حسین_کیوانی
#روز عرفه
روز توبه آدم