خود را چو یافتی همه عالم از آن توست
چشم از جهان بپوش، طلبکار خویش باش
#صائب_تبریزی
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
#صائب_تبریزی
که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟
که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
#صائب_تبریزی
میبرند اهل جهان دست به دستش چون گل
هر که خُلق خوش و پیشانی بازی دارد
#صائب_تبریزی
گوش تا گوش زمین پُر ز گرانباران است
هیچکس نیست که باری ز دلی بردارد
#صائب_تبریزی
جان چه می دانست از دنیا چها خواهد کشید!؟
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود...
#صائب_تبریزی
هر جا نبوَد شرم، به تاراج رود حُسن
ویران شود آن باغ که بی در شده باشد
#صائب_تبریزی
ما از تو جداییم به صورت، نه به معنی
چون فاصله ی بیت بُود فاصله ی ما
#صائب_تبریزی
گشته است در میانه روی عمر ما تمام
ما از پل صراط، همین جا گذشته ایم...
#صائب_تبریزی
طوطی از خاموشیِ آیینه میآید به حرف
مُهر خاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی
#صائب_تبریزی
طوطی از خاموشیِ آیینه میآید به حرف
مُهر خاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی
#صائب_تبریزی