eitaa logo
قرارگاه جهادی طلاب و روحانیون حوزه علمیه اصفهان
329 دنبال‌کننده
371 عکس
86 ویدیو
7 فایل
تنها کانال رسمی قرارگاه جهادی طلاب و روحانیون حوزه علمیه اصفهان ارتباط با مسئول دفتر قرارگاه @Gharargahjahadiesf
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا جبهه است... خط مقدم جبهه سلامت 👆 گزارشی چند دقیقه از طلاب جهادی در بیمارستان الزهرا.
نوشته ی زیر بیان جناب دکتر حسین زاده می باشد(_مسئول آزمایشگاه کرونا بیمارستان الزهرا و عضو کمیته سلامت جبهه مردمی سلامت) لازم به ذکر است شاهدین این اتفاق جمعی از طلاب جهادی ،دکتر سهرابی مدیر بیمارستان،دکتر زینلیان،دکتر حسین زاده و... هستند با سلام و عرض ادب وارادت خدمت اعضای محترم گروه امروز بعد از یک جلسه چالشی دوو نیم ساعته درخصوص نحوه ادامه فعالیت جبهه مردمی سلامت در دفتر ریاست مرکز آموزشی درمانی الزهرا، درحالی که با یک احساس خستگی از دوست گرامی جناب آقای دکتر زینلیان جدا شده بودم وراهی آزمایشگاه بودم تلفنی از دفتر جبهه داشتم که عنوان کردند دختر مکرم استاد مرحوم جناب آقای دکتر حکمت نیا به دفتر آمده اند و اعلام آمادگی جهت همکاری نموده اند. به رسم ادب وارادتی که به این خانواده محترم داشتم در دفتر حاضر شدم و پس از ملاقات با ایشان و ذکر یادی از خدمات نیک پدر مرحومشان ویادآوری اقدامات بی نظیر خیر خواهانه خانواده محترمشان خصوصا جناب آقای مهندس طاهریان در بیمارستان کاشانی، نکته بسیار جالب و الهام بخشی را خانم دکتر مطرح فرمودند که ذکر آن بدلیل احساس خیلی خوب و انرژی مجددی که به بچه های دفتر وشخص بنده داد را خالی از لطف نمیدانم. خانم دکتر در ادامه صحبتهاشون گفتند، اینکه من امروز به این دفتر آمدم بدلیل ماموریتی است که پدرم شب گذشته در خواب به من دادند.ایشان داستان را اینچنین ادامه دادند که دیشب خواب پدرم را دیدم که درخواب به من گفتند پاشو ،از خواب بیدار شو باید برویم جبهه. گفتم پدرجان، سی سال است جنگ تمام شده و شما درآن عالم هم در حال وهوای جنگ هستید و دست برنمیدارید، ایشان فرمودند نه خیر جبهه تمام نشده و بیایید تا شما را به جبهه ببرم و من را سوار ماشین خودشان کردند و آوردند در بیمارستان الزهرا پیاده کردند و گفتند، اینجا جبهه است و شما باید اینجا باشید، لذا صبح بی اطلاع از همه چیز به بیمارستان آمدم و پرسیدم آیا امکان کار داوطلبانه برای بیماران مبتلا به کرونا در این مرکز وجود دارد؟ که من را به این دفتر راهنمایی کردند وحالا من اینجا هستم تا ماموریت پدر را انجام دهم. جالب اینکه امروز مصادف با چهلمین روز رحلت این انسان فداکار بود که تمام عمر خودرا درراه مجاهدت برای مردم و رزمندگان اسلام صرف نمود.😭 رفقا @gharagah_jahadi
و گزارش طلبه خواهر جهادی در خط مقدم جبهه سلامت روز دوم خدمت دوشنبه، 28مهر1399 محل خدمت: بخش رویه و اورولوژی بیمارستان الزهرا این بار هم دلم نیامد تنها راهی خط مقدم شوم. خیل زمینیان آسمانی و آسمانیان مقرب و چشم‌به‌راهان خیرات را با خود همراه و شاید من همراهی‌شان کردم و به را افتادم. «امروز، تعداد نیروهای جهادی کمه، برای همین شما باید تنها بری بخش ریه...» انگار از میان حرف‌های خانم آیتی، فقط «برو» را شنیده بودم. همین که یکی از دوستان گفت با من بیا، رفتم. کجا، از کجا، منتخب چند و اصلاً منتخب چیست، خیلی برایم مهم نبود. به اولین ایستگاه پرستاری رسیدیم. یکی از کادر بخشی که روز اول در آنجا خدمت کردم، بعد از سلام و احوالپرسی، وقتی دید خانم همراهم دارد مرا با خود می‌برد، با خنده و تعجب گفت: «نیروی من رو کجا می‌بری؟!» خندیدم و گفتم امروز باید به بخش دیگری بروم. سالن‌ها را یکی‌ پس از دیگری طی کردیم تا رسیدیم به بخش ریه. بعد از پوشیدن گان و پاپوش و زدن شیلد، راهی اتاق بیماران شدم. اغلبِ بیماران، همراه یا پرستار داشتند. کار را با عیادت و احوالپرسی از بیماران و خداقوت به همراهان و کمک‌هایی جزئی آغاز کردم؛ ولی شروع نشده، شانه‌هایم از سبکی کار و چشمانم از جست‌وجوی مددخواه خسته شده بود تا اینکه گوشی را برداشتم و زبان، شکواییه‌گوی شانه و چشمانم نزد خانم آیتی شد. صحبتمان که تمام شد، پیاده‌روی‌ام شروع شد: حدوداً هفت ساعت. آن روز اقبالم بلندتر شده بود، به درازی سه بخش. چشم و زبان و دست و پاها همه درگیر کار بودند و خدا را شکر که تنفس، غیراختیاری است. روز عجیبی بود: متفاوت با روز اول، تفاوتی مثل تفاوت قیمت‌ها پیش از پرزیدنت روحانی و با پرزیدنت روحانی. امروز شاید رکورد برداشتن وزن‌های سنگین را در عمرم زدم. اغلبِ بیماران خانم‌های مسنی بودند که توانایی حرکت و رفتن به سرویس بهداشتی را نداشتند. کاری که برای آن‌ها از دستم برمی‌آمد، کمک به همراه در تعویض لباس و ملحفه و...، ماساژ پاهای ورم‌کرده و خسته از بی‌حرکتی، آوردن آب و آب‌جوش و شستن ظرف توالت و شنیدن درددل‌های بیمار و همراهش بود. گاهی هم مجبور بودم جلوی عروس، گلایه‌های مادرشوهر از عروس را بلندبلند و خندان، تشکر از عروس ترجمه کنم و به‌قول معروف، ماست‌مالی و به‌قول خدا روغن‌مالی کنم. از بس بین سه بخش راه رفته و گاهی هروله‌ کرده و گاهی کارهای سنگین کرده بودم، از سر تا زانوهایم خیس عرق شده بود. وقتی کنار پیران باشی، گوشت پر می‌شود از دعا و دعا و دعا و زبانت، پیک عرض شرمساری‌ از این‌همه لطف. نای نفس‌کشیدن نداشتن؛ اما خب گاهی هم باید پیششان و میان ناله‌ها و سؤال‌هایشان شناسنامه باز کنی و آدرس بدهی و... بگذریم. خلاصه آن روز، همه‌‌جوره روز شلوغ و پرکاری بود. وقت کم می‌آوردم. همراه بیمار تا چشمش به من می‌افتاد، از دور می‌گفت: «کجا رفتی؟ زود بیا. مادرم هی داره سراغت رو می‌گیره.» بیمار، همراه بیمار، خدمه، مسئول بخش و سوپروایزر صدایم می‌کردند: یکی با من کار داشت و دیگری، پیک دیگری برای انجام کاری بود، حتی در بخش قلب. دیگر توان راه‌رفتن نداشتم. هر لحظه ممکن بود از شدت خستگی نقش زمین شوم. دلم برای یک لیوان دمنوش یا چایی لک می‌زد؛ اما... . به در کلاس 2 که رسیدم، آقایی غذابه‌دست ایستاده بود. سردرد و بی‌حالی و گرسنگی و نبود دمنوش و آب‌جوش چاره‌ای برایم نگذاشته بود، جز خوردن غذایی که خواهانی نداشت. خدا خیرش دهد آن آقای غذا‌به‌دست را. بالاخره سربازی آن روز هم به لطف خدا تمام شد و ای کاش به فضل و توفیق خدا تمام نشود سر «بازی». @gharagah_jahadi
در اینستاگرام صفحه ی قرارگاه جهادی طلاب و روحانیون را به آدرس زیر دنبال فرمایید👇 @gharargah_jahadi_esf
فوری⭕️ روز گذشته آقا مجدد درخواست کردند تا نیروهای جهادی به میدان بیایند😢 رفقا شدیدا به نیروی جهادی در بیمارستان ها نیاز است‌. یاعلی
🔊امر ز فرماندهی کل قوا می رسد... باز تکرار میکنیم،شدیدا به نیروی جهادی خواهر و برادر به خصوص طلاب در بیمارستان ها نیاز است. ثبت نام ویژه طلاب به صورت پیام (نام،شماره تماس،پایه،نوع همکاری)به لینک زیر👇 @hajiloo_moslem کمک رسانی در امورفرهنگی،دفتری،همیاری بیمار در بخش کرونایی،تدارکات و... ✅تذکر : قسمت هایی در بیمارستان هست که حضور در بخش کرونایی ندارد و طلابی که مایل هستند می توانند همکاری نمایند. گروه خط شکنان جبهه سلامت برای هماهنگی های بیشتر👇 https://eitaa.com/joinchat/3921805379C295b84ee38 @gharagah_jahadi