#خاطرات_شهدا 🕊
.
هر سال محرم که می شد، با بچه های محل تکیه ای برپا میکردیم، تو پارکینگ 🏡خونه شهید ولایتی.
یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمی خواستیم❌ تکیه رو برپا کنیم.
تو جمع رفقا حسین می گفت☝️ هر طور شده باید این سیاهی ها نصب بشه. باید این روضه ها برقرار باشه.
حسینی که از جون و دل مایه می گذاشت در خونه ارباب و نمی خواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمی کنه😔اومد در خونه ما.
گفت من دلم نمیاد که امسال تکیه نباشه.
سیاهی ها و پرچم رو ازم گرفت و رفت.. اونشب خودش تکیه رو برپا کرده بود. تنهای تنها.💔
از قرار معلوم شب🌙 رو هم تو تکیه خوابیده بود.
صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی☺️ زنگ خونمون رو زد.
بهش گفتم چی شده حسین جان!؟ 🤔
گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهی هارو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد.
تو خواب دیدم امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی.💌
دستی به سیاهی ها کشید و بهم خسته نباشید گفت🙃.
وقتی حسین این جملات رو می گفت، اشک تو چشمای قشنگش حلقه زده بود.
می دیدم که چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود.🌠
اون سال تکیه مون حس و حال دیگه ای داشت...
.
حسین جان ، محرم آقا رسیده
پیش حضرت زهرا (س) رو سفیدمون کن...
.
پ ن: عکس مربوط به عزاداری عاشورای سال 97 ، دو روز قبل از شهادت...
.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
#مدافعان_وطن
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 🇮🇷
🌷°•| @gharargah_shohada_313