eitaa logo
قرار دوازدهم
1.5هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
35 فایل
ارتباط با ادمین @yavare14 @yavar14 این خیمه‌ی مجازی، وقف امام دوازدهم علیه السلام است و هدفش ترویج فرهنگ و زندگی مهدوی و انتشار عطر یاد و نام امام دوازدهم است
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وارد جمکران شد. مداح داشت می‌گفت: «‎ کاش می‌دانستیم کجا تشریف دارید...» سری تکان داد و گفت: «کجا تشریف ندارند؟!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 هشدار استاد جاودان 🔸زمان، زمان مقدمات ظهور حضرت ولیعصر (عج) است، این را مطمئن باشید
مراسم عقدش را در حضور آیت الله مدنی برگزار کرد . در مراسم عقد رو به همسرش کرد و گفت : « شنیده ام دعای عروس در این لحظه مستجاب است . » بعد هم از او خواسته بود برای شهادتش دعا کند . از فرماندهان سپاه بود اما هرچه می کرد راهی برای اعزام به جبهه پیدا نمی کرد و مسئولین اعزام به او اجازه اعزام نمی دادند . وقتی دید راهی ندارد ، تهدید به استعفا کرد و گفت : از سپاه بیرون می روم و به صورت بسیجی به جبهه اعزام می شوم . اما باز هم بی فایده بود . دست آخر به او گفتند یک شرط دارد . ما تو را فرمانده لایقی می دانیم . دو گردان آماده اعزام به جنوب داریم . اگر فرماندهی آن ها را قبول می کنی ، اشکال ندارد . اما او می خواست به صورت آزاد به منطقه برود . می خواست بار مسئولیت بر دوشش نباشد . لذا قبول نکرد . در خانه موضوع را با همسرش مطرح کرد . ایشان گفت : مسئولیت گردان ها را قبول می کردی !؟ نمی دانست چه کند . آن شب متوسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شد . از خود آقا کسب تکلیف کرد . وضو گرفت و مشغول توسل به مولا شد . بعد هم دعای فرج را خواند و خوابید . سررسید خاطرات او هنوز هم موجود است . در آنجا با خط خودش اینگونه نوشته :
قرار دوازدهم
مراسم عقدش را در حضور آیت الله مدنی برگزار کرد . در مراسم عقد رو به همسرش کرد و گفت : « شنیده ام دعا
« آن شب در عالم رویا دیدم که سوار بر یک خودرو به همراه دیگر رزمندگان عازم منطقا هستم . اما موقع حرکت دیدم که حکم ماموریت ندارم . لذا پیاده شدم تا به واحد عملیات سپاه رفته و حکم ماموریت بگیرم . همان لحظه دیدم در مقابل خودروی ما دشت وسیعی قرار دارد و عده ای سوار بر اسب به ما نزدیک می شوند ! بی اختیار در جای خود ایستادم و نزدیک شدن آن سواران را نگاه می کردم . بسیار نزدیک شدند . شخصی که وسط آن ها قرار داشت مرا صدا کرد که به سویش بروم . یکباره پایم سست شد . هیبت عجیبی داشت . وقتی مقابلشان ایستادم به من کاغذی را دادند . از عظمت آن شخص نمی توانستم حرفی بزنم . به زحمت گفتم «آقا این چیست ؟ » . فرمودند : « حکم ماموریت توست . فرمانده این نیروها تو هستی » . یکباره به یاد توسلم افتادم . سرم را بلند کردم . خواستم از آقایم بخواهم که مرا شفاعت کنند که دیدم آقا رفتند . همسرش می گفت از خواب بیدار شده بود و با صدای بلند گریه می کرد . بعد هم خوابش را برایم تعریف کرد . دیگر جای هیچ مکث و تعللی نبود . حکم ماموریت را حضرت داده بود . فردا صبح با گردان ها راهی شد . او در خاطرات خود اضافه می کند : « در آن عملیات رزمندگان ما عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را به چشم خود دیدند . مزدوران بعثی پشت تنگه رقابیه به دست بچه های آن دو گردان شکست سختی خوردند . »
قرار دوازدهم
« آن شب در عالم رویا دیدم که سوار بر یک خودرو به همراه دیگر رزمندگان عازم منطقا هستم . اما موقع حرکت
علی تجلایی فرمانده شجاع لشکر عاشورا پس از سال ها حماسه آفرینی در عملیات های مختلف ، در عملیات بدر در اسفند سال 1363 با جسم و جان به دیدار مولایش رفت و دیگر از او خبری نشد . هنوز هم از پیکر این سردار غریب خبری نیست .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حجت الاسلام کافی رحمةالله علیه 🔸وقتی امام زمان عجل الله تشریف بیارن و بگن این دختر را شما تربیت کردید آيا جوابی دارید؟ و سرتان را بالا میگیرید... 👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🌺🍃 🌺 ❇️ سلام امام زمانم 🌤 آفـتــابـی، نـفــس صـبـح دل آرایــی تــو مَـه من، شـاخـه گـل نرگس رعنایی تو چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت رو بـه هـر سـوی نمـاید دلـم، آنجایی تو 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲 علیه‌السلام 🌺 💚🌺🍃
یادی از همو که وقتی در کودکی مادرش از بقالی سر کوچه براش بستنی خرید. بستنی شو تو آستینش قایم کرد آورد خونه؛ مامانش می‌گفت: وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت: مامان بستنیم آب شد ولی دل بچه‌های تو ڪوچه آب نشد.! 🌷باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات 🌷