#سعدی_شیرین_سخن؛
؛ از مرگ....
🌱سعدیِ بزرگ آرزو اندیشانه گفته است:
مردِ هنرمندِ خردپيشه را
عمر دو بايست در اين روزگار
تا به يكی تجربه اندوختن
با دگری تجربه بردن به كار!
مسلّما آرزوی جناب سعدی (فرصت دوباره ی حیات) از جنس تمنای محال است و شدنی نیست.
انسان هنرمندِ خردپیشه نیک می داند که از مرگ گریزی نیست، و بلاشک روزی زمان مرگ فرا خواهد رسید. ( وهنگامی که اجل فرا رسد ساعتی به تاخیر نمی افتد.)
بنابراین غفلت از مرگ نه شایسته ی انسان خردمند است و نه زیبنده ی انسان هنرمند. با این حال کیست که نگران مرگ، این حادثه ی عظیم، نیست!
هر خردورزی به تجربه می داند که زندگانی انسان بسیار #کوتاه است؛ و دریغا که روزی باید عزیزانش را بگذارد و برود. آری عمر ما بسیار کوتاه است؛ تازه اگر بطور طبیعی بسر آید و از بلایا و امراض و تصادفات در مصون باشد.
شاید اگر آدمی آگاهانه زندگی کند و در اصلاح خود و دیگران بکوشد، هنگام مرگ چیزی برای از دست دادن نداشته باشد.
خوشا به حال مولانا که با چنان اطمینانی می گفت:
نیم جان بستانَد و صد جان دهد
آنچه در وَهم ات نیاید آن دهد
افسوس که ما انسان های معمولی و میان مایه هیچ نمی دانیم بعد از مرگ چه چیزی انتظارمان را می کشد، آیا بکلی محو می شویم یا حیات دیگری در کار است.
کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست
آنقدر هست که بانگ جرسی می آید
بنظر عاقلانه می رسد که ضمن اغتنام فرصت های حیات و شکوفاندن استعدادهای خود چنان زیست باید که خوف از مرگ ایام عمر را بر کام مان تلخ نکند. در عین عدم یقین از چند و چون عاقبت خویش و حرکت در مرزِ میانِ خوف و رجا از سابقه لطف ازل نیز نومید نباید بود.
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو چه دانی پس پرده که خوبست و که زشت !
https://eitaa.com/Ghararemaa