eitaa logo
📚📖 مطالعه
71 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
995 ویدیو
81 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۹ - سرگذشتی عجیب و فرج بعد از سختی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز آقای برقعی مزبور می نویسند : شخصی است به نام (مشهدی محمد جهانگیر) به شغل فرش فروشی و گلیم فروشی به عنوان دوره گرد اشتغال دارد و اکثراً به کاشان می رود و سالهاست او را می شناسم، ولی اتفاق نیفتاده بود که با هم همسفر شویم و در جلسه ای بنشینیم ولی کاملاً او را می شناسم. مرد راستگویی است و به صحت عمل معروف است با اینکه خیلی کم سرمایه است و چند روز قبل هم به منزل او رفتم زندگیش خیلی متوسط است، ولی بیش از صدهزار تومان جنس اگر بخواهد اکثر تجار به او خواهند داد ولی خودش، به اندازه قدرت مالی جنس می برد. در هر حال چندی قبل در سفری که به کاشان می رفتم پهلوی ایشان نشستم، در ضمن مطالب و بحث در معجزات ائمه اطهار سلام اللّه علیهم اجمعین گفت آقای برقعی! باید دل بشکند تا انسان حاجت بگیرد؛ پس شرح حال خود را به طور اجمال بیان کرد و گفت وقت دیگری مفصل تمام شرح زندگی خود را بیان می کنم که کتابی خواهد شد، ولی به طور اجمال، وضع من خیلی خوب بود و شاید روزی صد تومان یا بیشتر از فرش فروشی و دوره گردی استفاده داشتم، ولی انسان وقتی ثروتمند شد گناه می کند، گاهی آلوده به گناه می شدم تا اینکه ستاره اقبال شروع به افول کرد، سرمایه ام را از دست دادم و مقدار زیادی متجاوز از صد هزار تومان بدهکار شدم و در مقابل، حتی یک تومان نداشتم. چند ماه از منزل بیرون نمی آمدم، شبها گاهی که خسته می شدم با لباس مبدّل بیرون می آمدم و خیلی با احتیاط در کوچه می رفتم. یک شب یکی از طلبکارها که از بیرون آمدن من از منزل خبر داشت پاسبانی را آورده بود در تاریکی نگهداشته بود. وقتی که آمدم بروم مرا دستگیر کردند. در شهربانی گفتم مرا زندان ببرید با یکشبه پول شما وصول نمی شود، من ده شاهی ندارم ولی قول می دهم که اگر خدای عزّوجل تمکنی داد دِین خود را ادا کنم، مرا رها کردند. یکی دیگر از طلبکارها ( اسم او را بُرد) آمده بود درب منزل، خانواده ام با بچه کوچک دوساله رفته بود پشت در، چنان با لگد به در زده بود که به شکم خانواده و بچه رسیده بود، بچه پس از چند ساعت مُرد و خانواده ام مریض شد و حتی الان هم مریض است با اینکه متجاوز از بیست سال از این ماجرا می گذرد. هرچه در منزل داشتیم، خانواده ام برد و فروخت. حتی گاهی برای تهیه نان، استکان و نعلبکی را می فروختیم و نانی می خریدم و می خوردیم تا اینکه تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم و به عتبات بروم شاید کاری تهیه کنم و از شرّ طلبکارها محفوظ باشم و ضمناً توسلی به ائمه اطهار (علیهم‌السلام) پیدا کنم. از راه خرمشهر از مرز خارج شدم، فقط یک خُرجین کوچک که اثاثیه مختصری در آن بود و حتی خوراکی نداشتم همراهم بود. وقتی به خاک عراق رسیدم تنها راه را بلد نبودم، در میان نخلسـ🌴ـتان ندانسته به راه افتادم نمی دانستم کجا می روم، این راه به کجا منتهی می شود، نه کسی بود راه را از او بپرسم و نه غذا داشتم بخورم، از گرسنگی و خستگیِ راه، بی طاقت شدم. حتی خرماهایی که از درخت روی زمین ریخته بود نمی خوردم، خیال می کردم حرام است. خلاصه شب شد، هوا تاریـ🌌ک شد، در میان نخلستان تنها و تاریک، نشستم. خُرجین خود را روی زمین گذاشتم. بی اختیار گریه ام گرفت، بلند بلند گریه می کردم. ناگهان دیدم آقایی که خیلی نورانی بودند رسیدند، یک چفیه بدون عِقال (مراد همان دستمالی است که عربها روی سر می بندند ولی عقال نداشت) روی سرشان بود با زبان فارسی فرمودند چرا ناراحتی؟ غصه نخور الان تو را می رسانم. گفتم آقا راه را بلد نیستم، فرمود من تو را راهنمایی می کنم، خرجین خود را بردار همراه من بیا. چند قدمی رفتم شاید ده قدم نبود، دیدم جاده شوسه اتومبیل رو است، فرمودند همینجا بایست الان یک ماشین می آید و تو را می برد. تا چراغ ماشین از دور پیدا شد آن آقا رفتند، وقتی ماشین به من رسید، خودش توقف کرده، مرا سوار کردند. به یک جایی رسیدیم، مرا سوار ماشین دیگر کرد و کرایه هم از من مطالبه ننمود و تا کربلا پست به پست مرا تحویل می دادند و نمی گفتند کرایه بده، گویا سابقه داشتند از کار .
ولی در کربلا هم کاری پیدا نکردم، وضعم بد بود، آمدم در حرم مطهر علیه السّلام گفتم آقا آمده ام کار مرا درست کنید. خیلی گریه کردم. از حرم مطهر بیرون آمدم، روز اربعین بود. همان آقایی که در میان نخلستان دیده بودم دیدم. سلام کردم. جواب دادند و ده دینار به من مرحمت کردند، فرمودند این ده دینار را بگیر. گفتم آقا کم است، فرمود کم نیست، اگر کم بود باز به شما می دهم. گفتم آقا آدرس شما کجاست ؟ فرمود ما همین جاها هستیم. مشهدی محمد می گفت پول عجیب بود، بوی عطری می داد، عجیب هرچه می خریدم چند برابر استفاده می کرد، مقدار زیادی استفاده کردم و هر وقت چند هزار تومان پیدا می کردم می آمدم ایران بین طلبکارها تقسیم می کردم و برمی گشتم و تمام این درآمدها از همان ده دینار بود. یک سال دیگر در روز بیست و هشتم صفر همان آقا را در حرم مطهر صلوات اللّه علیه دیدم. گفتم: آقا یک مقدار دیگر هم به من کمک کنید ، پنج دینار دیگر هم مرحمت کردند ولی دیگر آن آقا را ندیدم. یک روز در نجف می رفتم یکی از کسبه بازار مرا صدا زد، جلو رفتم گفت آیا می آیی در حجره من؟ گفتم آری . گفت ضامن داری، گفتم دو نفر، گفت کیست ؟ گفتم یکی خدای عزّوجلّ و دیگری امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه؛ قبول کرد. می گفت گاهی هزار دینار در اختیار من می گذاشت و می رفتم بغداد جنس می خریدم و برمی گشتم و در سود تجارت شریک بودم، تمام قرضهای خود را دادم ولی چون خانواده ام در قم بودند ناچار شدم به قم بیایم، در حرم مطهر سیدالشهداء فقط دعا کردم قرضهایم ادا شود و به قدر کفاف داشته باشم و زیادتر از آن نخواستم چون آثار بد ثروت را دیدم. مشهدی محمد مذکور در منزلش روضه ای دارد، می توان اخلاص را از مجلس او فهمید و اینجانب شخصاً در مجلس مزبور شرکت کردم، می گفت من علیهاالسّلام را حاضر می بینم. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/53326 — ⃟‌ ——— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📖 مطالعه
الحمدلله؛ یعنی من هیچ کاره هستم. سبحان‌الله ؛ یعنی مو لا درزت نمیره . - اثری که در شنیدن (موعظه) هست در دانستن نیست. - انّ ناشئة اللیل أشد وطئاً ...
انسان شناسی 123.mp3
11.41M
۱۲۳ ⚡️چرا من اینهمه سال دارم مرتب نماز شب می‌خونم، اما اصلاً برای خدا به بی‌تابی و دلتنگی نیفتادم؟ ⚡️چرا من اینهمه سال دارم سخنرانی گوش میکنم، کتابهای معرفتی می‌خونم، اما تغییر زیادی در وجود من اتفاق نمیفته؟ ⚡️چرا من در طول روز، اشتیاقی برای حرف زدن با امام زمان علیه‌السلام ندارم؟ @Ostad_Shojae ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تلاوت
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم ┅─────────── 🤲 ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │🌙 @Mabaheeth │🌃 @Shabhaye_qadr │✨ @Nafaahat │💌 @arame_janam │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ چگونه به وقتمان وسعت بدهیم 🔹اگه اروپایی‌ها اینو بلد باشن، کتابش می‌کنن! 🎥 آیت الله فاطمی نیا رحمة الله علیه ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📖 مطالعه
#خطبه_اول | ۱۵ وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ حَجَّ بَیْتِهِ الْحَرامِ الَّذى جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاَنامِ یَر
| ۱ اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتسْلاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصاماً مِنْ مَعْصیَتِهِ. وَ اَسْتَعینُهُ فاقةً اِلى کِفایَتِهِ اِنّهُ لا یَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَ لا یَئِلُ مَنْ عاداهُ وَ لا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ. وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ شَهادَةً مُمْتَحَناً اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاویلِ ما یَلْقانا فَاِنَّها عَزیمةُ الایمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ الشَّیْطانِ. وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأثُورِ وَ الْکِتابِ الْمَسطُورِ، وَ النُّورِ السّاطِعِ وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ، اِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ وَ تَخْویفاً بِالمَثُلاتِ. علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فراز اول ؛ حمد و ستايش مى کنم او را براى جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيتش، چرا که آن کَس را که او هدايت فرمايد هيچ گاه گمراه نمى شود و آن کَس را که او دشمن دارد هرگز رهايى نمى يابد؛ زيرا ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر است و براى ذخيره کردن، از هر گنجى برتر و گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نيست; يگانه و بى شريک است، همان گواهيى که خلوص آن آزموده شده و عُصاره و جوهره آن را در عمق عقيده خود جاى داده ام، شهادتى که تا خدا ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پيش داريم ذخيره کرده ايم؛ زيرا اين (شهادت به توحيد) پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن و سرآغاز همه نيکيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است. و نيز گواهى مى دهم که محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست; او را با دين و آيين آشکار، و نشانه روشن، و کتاب نوشته شده، و نور درخشان و روشنايى تابنده، و امر و فرمان قاطع و بى پرده، فرستاد تا شبهات را از ميان بردارد و با دلايل و منطق روشن استدلال کند و به وسيله آيات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کيفرهايى که به دنبال مخالفت، دامنگيرشان مى شود بترساند. ┅─────────── مطالعه شرح این فراز ؛ https://eitaa.com/ghararemotalee/10898 —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  شرح و تفسیر دو اصل اساسى در اسلام این خطبه مانند بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه با حمد و ستایش پروردگار آغاز مى شود ولى در این جا انگیزه هاى سه گانه اى براى حمد و ستایش الهى بیان شده است: نخست تقاضاى افزایش و تکمیل نعمتهاى الهى و دیگر اظهار تسلیم در مقابل قدرت و عزّت او و سوّم تقاضاى حفظ و نگهدارى از معاصى به برکت الطاف او مى باشد; مى فرماید: «حمد و ستایش مى کنم او را به خاطر جلب اتمام نعمتش و اظهار تسلیم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصیت و نافرمانیش» (اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً(۲) لِنِعْمَتِهِ وَاسْتسْلاماً(۳) لِعِزَّتِهِ وَاسْتِعْصاماً(۴) مِنْ مَعْصیَتِهِ). باید توجّه داشت که مفهوم حمد چیزى بیشتر از شکر است و به تعبیرى دیگر شکر آمیخته با ستایش است و این از یکسو سبب فزونى نعمتهاى الهى مى شود همان طور که مى فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزیدَنَّکُمْ»(۵) و از سوى دیگر انجام وظیفه عبودیّت و بندگى است و آن همان تسلیم در برابر عزّت پروردگار است و از سوى سوّم موجب جلب عنایات و الطاف و امدادهاى حق، براى حفظ از گناهان است. بعد از حمد به سراغ استعانت از پروردگار مى رود و دلیل آن را نیز بیان مى فرماید، مى گوید: «از او یارى مى جویم چرا که نیازمند به کمک و کفایت او هستم» (وَاَسْتَعینُهُ فاقةً اِلى کِفایَتِهِ). آرى هنگامى که بنده آگاه خود را سرتاپا نیازمند به آن ذات بى نیاز و صاحب کمال مطلق مى بیند، دست استعانت به دامان لطفش مى زند و در همه چیز و در همه حال از او یارى مى طلبد. سپس به دلیل دیگرى براى این یارى جستن اشاره کرده، مى افزاید: «چرا که آن کس را که او هدایت فرماید هرگز گمراه نمى شود و آن کس را که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات و رهایى نمى یابد و هر کس را کفایت کند هرگز نیازمند نخواهد شد» (اِنّهُ لایَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَلا یَئِلُ(۶) مَنْ عاداهُ وَلا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ). آرى قدرتش آن چنان است که هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست و علمش چنان است که هیچ خطایى در آن راه ندارد. این احتمال نیز وجود دارد که این جمله هاى سه گانه دلیل دیگرى براى حمد و هم دلیل براى استعانت باشد. در پایان این کلام باز به دلیل و نکته دیگرى براى حمد پروردگار اشاره مى فرماید، مى گوید: «چرا که ستایش او در ترازوى سنجش، از همه چیز سنگینتر و براى ذخیره کردن از هر گنجى برتر است» (فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ). در واقع فواید و آثارى که در جمله هاى قبل آمده، مربوط به این جهان است و آنچه در دو جمله اخیر آمده، مربوط به جهان دیگر و ذخیره یوم المعاد است و به این ترتیب حمد پروردگار مایه نجات در دنیا و آخرت است و چه زیباست که در این جمله هاى کوتاه تمام ابعاد و نکات را در کوتاه ترین عبارت بیان فرموده است. بى جهت نیست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح این خطبه مى رسد و از کنایات و تعبیرات لطیف و بدیع آن سرمست مى گردد، مى گوید «فَسُبحانَ مَنْ خَصَّهُ بِالْفَضائِلِ الَّتى لاتَنْتَهى اَلْسِنَةُ الْفُقَهاءِ اِلى وَصْفِها وَ جَعَلَهُ اَمامَ کُلِّ ذى عِلْم وَ قُدْوَةَ کُلِّ صاحِبِ خَصِّیَةِ; منزه است خدایى که على(علیه السلام)را به فضایلى مخصوص کرد که زبان فصیحان توان وصف آن را ندارد و او را بر هر عالمى مقدّم داشت و پیشوا و اسوه هر صاحب فضیلتى کرد». سپس به سراغ ریشه تمام نیکیها و پاکیها و فضایل و افتخارات یعنى شهادت به توحید مى رود و مى فرماید: «من گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نیست، یگانه و بى شریک است» (وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ). پناه گرفتن، در سایه توحید هم به خاطر آن است که ریشه تمام عقاید و افکار پاک و اعمال صالح است و هم به خاطر این که کسانى که مدعى الوهیت آن حضرت بودند به نادرستى اعتقاد خود پى ببرند. سپس مى افزاید: «(این شهادت و گواهى من به حقیقت توحید یک شهادت ساده نیست بلکه شهادتى است که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقیده خود، جاى داده ام (نه تنها زبان من که تمام ذرّات وجودم و اعماق روح و جانم به آن گواهى مى دهم)» (شَهادَةً مُمْتَحَناً(۷) اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها(۸)). نه یک شهادت و گواهى زودگذر بلکه «شهادتى که تا خداوند ما را زنده دارد به آن پایبندیم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پیش داریم ذخیره کرده ایم» (نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاویلِ(۹) ما یَلْقانا). امام(علیه السلام) در این گفتار عمق ایمان و وفادارى خود را به حقیقت توحید در تمام ابعاد و همه صحنه هاى زندگى اعلام مى دارد و هر کس تاریخ زندگى آن بزرگوار را مطالعه کند، این حقیقت را به روشنى در تمام زندگى آن حضرت مى بیند که لحظه اى به شرک آلوده نشد و در برابر هیچ بتى سجده نکرد و همیشه در سایه توحید گام برمى داشت و از هر گونه شرک خفىّ و جلىّ بیزار بود.
سپس دلایل چهارگانه اى براى تمسّک جستن به این اصل اصیل ذکر مى فرماید، مى گوید: «زیرا شهادت به توحید پایه اصلى ایمان و ریشه و قوام آن است و همچنین سرچشمه همه نیکیها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شیطان است» (فَاِنَّها عَزیمةُ الایمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ(۱۰) الشَّیْطانِ). چنانچه در بحث نکات خواهد آمد خواهیم دید که هیچ یک از مراتب ایمان به اصول دین، بدون توحید، اساسى ندارد و نیز تمام نیکیها و اعمال صالح از حقیقت توحید سرچشمه مى گیرد و به همین دلیل سبب خشنودى خدا و دورى شیطان است چرا که مهمترین ابزار شیطان شرک است ـ خواه به صورت جلىّ و آشکار باشد و یا مخفى و پنهان. بعضى از مفسّران نهج البلاغه تعبیر به «فاتحة الاحسان» را اشاره به پاداشهاى نیک الهى دانسته اند که سرآغازش توحید است ولى تفسیرى که در بالا گفته شد صحیح تر به نظر مى رسد. بعد از تحکیم پایه هاى شهادت به توحید و یگانگى خدا به سراغ دوّمین و مهمترین اصل بعد از توحید یعنى شهادت به نبوّت مى رود و مى فرماید: «من گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست» (وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ). آرى پیش از آن که رسول خدا باشد بنده خاصّ او بود و تا بنده خاص نباشد به مقام رسالت نمى رسد ضمناً پاسخى است به آنها که رسولان خدا را تا سرحدّ الوهیت بالا مى بردند و بزرگترین افتخار آنان را که عبودیتشان بود از آنها مى گرفتند. سپس رسالت و مأموریت پیامبر را این چنین توصیف مى کند، مى فرماید: «او را با دین و آیین آشکار و نشانه روشن و کتاب نوشته شده و نور درخشان و روشنایى تابنده و امر و فرمان قاطع و بى پرده فرستاد» (اَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأثُورِ(۱۱) وَ الْکِتابِ الْمَسطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِعِ(۱۲) وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ(۱۳)). در این که این تعبیرات ششگانه عمیق و پرمحتوا اشاره به چه امورى است تفسیرهاى گوناگونى وجود دارد. نخست این که «دین مشهور» اشاره به آیین اسلام و «علم مأثور» اشاره به معجزات و «کتاب مسطور» اشاره به قرآن و «نور ساطع» اشاره به علوم الهى پیامبر و «ضیاء لامع» اشاره به سنّت آن حضرت و «امر صادع» (به قرینه آیه فَاصْدَعْ بِما تُؤمَرُ)(۱۴) اشاره به ترک تقیّه و اظهار توحید بدون پرده در برابر مشرکان و مخالفان است. این احتمال نیز وجود دارد که «نور ساطع» و «ضیاء لامع» توضیحات بیشترى درباره قرآن مجید باشد چرا که قرآن مایه روشنایى افکار و جوامع انسانى است. سپس به هدف نهایى رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و آوردن قرآن مجید و معجزات و قوانین و احکام الهى مى پردازد و مى فرماید: هدف از این بعثت و تجهیزات همراه پیامبر، چند چیز بود. هدف این بود که «شبهات را از میان بردارد و با دلایل و منطق روشن استدلال کند و به وسیله آیات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کیفرهایى که به دنبال مخالفت دامنگیرشان مى شود بترساند» (اِزاحَةً(۱۵) لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ وَ تَخْویفاً بِالمَثُلاتِ(۱۶)). در تفسیر این چهار تعبیر نیز مى توان گفت که «اِزاحةً لِلشُّبُهاتِ» اشاره به حقایقى است که در پرتو براهین الهى روشن مى شود و هرگونه شک و شبه را مى زداید و «وَاحْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ» اشاره به معجزات حسّى است که براى گروهى که استدلالات عقلى، آنان را قانع نمى کند، موجب یقین و ایمان است و «تحذیر به آیات» تهدید به مجازاتهاى اخروى و «تخویف به مثلات» تهدید به مجازاتهاى دنیوى است همان گونه که در قرآن به آن اشاره شده است، مى فرماید: «وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مَنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ; آنها پیش از حسنه و رحمت الهى از تو تقاضاى شتاب در سیئه و عذاب مى کنند با این که پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز، بر گذشتگان نازل شده است».(۱۷) * * *   نکته ها ۱ـ توحید ریشه همه نیکیها معمولا شهادت به یگانگى پروردگار به عنوان یکى از اصول قطعى اعتقادى شمرده مى شود در برابر اصول دیگر; ولى این در واقع یک برداشت ساده از این اصل مهم اسلامى است. دقّت بیشتر در منابع اسلامى و همچنین تحلیلهاى عقلى نشان مى دهد که توحید، اصلى است که در تمام اصول و فروع جریان دارد و به تعبیر دیگر تمام اصول و فروع اسلام تبلورى از توحید است نه تنها در مباحث اعتقادى و عبادى که در مسائل اجتماعى و سیاسى و اخلاقى، روح توحید حاکم و جارى است. یگانگى خداوند چه در جهت ذات و صفت و چه در جهت افعال و عبودیّت امرى است روشن و مسلّم، ولى در مورد نبوّت انبیا نیز به مقتضاى «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَد مِنْ رُسُلِهِ»(۱۸) در میان رسولان و انبیاى او جدایى نمى افکنیم و معتقدیم همه، داعیان یک مکتب و منادیان یک برنامه بودند هر چند با گذشت زمان و پیشرفت جوامع انسانى پاره اى از
احکام و برنامه ها به شکل تازه اى مطرح شده است. در امر معاد به مقتضاى «وَکُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً»(۱۹) همه در یک روز، تکو تنها و در یک دادگاه، حضور مى یابند و با یک معیار درباره آنها داورى مى شود و هر کدام به تناسب اعمالشان پاداش و کیفر مى بینند. جوامع انسانى به یک ریشه باز مى گردند و اصولى که حاکم بر آن است بلکه اصولى که بر تمام عالم هستى حاکم است اصول ثابت و معیّنى است درست است که قوانین الهى در ادیان آسمانى از نظر شاخ و برگ تا حدّى متفاوت بوده، ولى ریشه هاى آن در همه جا یکى است و به همین دلیل ما معتقدیم که انبیا به سوى جامعه واحد جهانى دعوت مى کرده اند و سرانجام نیز تمام جهان در زیر چتر حکومت عدل واحدى قرار خواهد گرفت. در مسائل اخلاقى، چه کسى است که نداند: فضایل اخلاقى از توحید، و رذایل، از شرک سرچشمه مى گیرد. افراد ریاکار گرفتار شرکند همان گونه که حسودان و بخیلان و حریصان و متکبّران گرفتارند. کسى که توحید افعالى خدا را در اعماق جانش پذیرا گشته و عزّت و ذلّت و روزى و حیات و پیروزى و موفقیّت را به دست تواناى او مى داند دلیلى ندارد که راه ریا و حرص و بخل و حسادت را پیش گیرد. کوتاه سخن این که توحید همچون یک دانه درشت تسبیح در مقابل بقیّه دانه ها نیست بلکه همچون ریسمانى است که تمام دانه ها را به هم مى پیوندد. این جاست که عمق کلام مولا در جمله هاى بالا روشنتر مى شود چرا که توحید را پایه اصلى ایمان و سرآغاز همه نیکیها و موجب خشنودى خدا و عامل طرد و دورى شیطان مى شمرد و اگر آفتاب توحید بر صفحه جان و جسم و جامعه انسانى بیفتد و همه چیز در پرتو توحید روشن شود وضع و شکل دیگرى به خود خواهد گرفت. اگر مى بینیم مولاى متّقیان على(علیه السلام) که خود روح توحید است بارها و بارها در خطبه هاى نهج البلاغه توحید و شهادت به یگانگى خدا را تکرار مى کند و از این طریق به همه پیروان مکتبش درس توحید تعلیم مى دهد به خاطر این است که این شعله جاودانى را در دلها زنده نگهدارد و سرزمین جانها را با این آب حیات آبیارى کند تا بذرهاى نیکى و پاکى در وجودشان به ثمر بنشیند و در پرتو توحید رنگ الهى و صبغة الله را پذیرا شوند. بى شک شهادت به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و توجّه به مأموریتهاى او و کتاب آسمانیش بهترین زمینه ساز پیشرفت حقیقت توحید در اعماق وجود انسانهاست.   ۲ـ درخشش توحید خالص در زندگى امیرمؤمنان(علیه السلام) على(علیه السلام) پیش از آن که دیگران را به سوى این حقیقت بزرگ (توحید) دعوت کند خود مظهر تمام عیار آن بود. در تمام عمرش لحظه اى براى بت سجده نکرد و گرد و غبار شرک بر دامان پاکش ننشست. هر گامى برمى داشت براى خدا و هر حرکتى مى کرد براى جلب رضاى او بود. از آغاز عمرش تا پایان عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه جا در خدمتش بود و از جان و دل مى کوشید. داستان معروف پیکار او با «عمروبن عبدود» در آن هنگام که عمرو، بر زمین افتاده بود و حضرت مى خواست کار او را یکسره کند معروف است; آرى سپاهیان اسلام با کمال تعجّب دیدند که در این لحظه حسّاس، على(علیه السلام)توقّف کرد (و شاید برخاست و کمى راه رفت) سپس برگشت و کار عمرو را یکسره کرد. هنگامى که از علّت این ماجرا پرسیدند، فرمود: «قَدْ کانَ شَتَمَ اُمّى وَ نَفَلَ فى وَجْهى فَخَشِیتُ اَنْ اَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسى فَتَرَکْتُهُ حَتّى سَکَنَ ما بى ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِى اللهِ; او به مادرم دشنام داد و آب دهان بر صورتم افکند من ترسیدم اگر آخرین ضربه را بر او وارد کنم به خاطر هواى نفس باشد او را رها کردم تا خشم من فرونشست سپس براى خدا او را به قتل رساندم».(۲۰) هنگامى که بعضى از یارانش پیشنهاد شرک آلودى به او کردند که براى تقویت پایه هاى حکومتت در بیت المال مسلمین تبعیض روا دار و سرشناسان و سردمداران را از بیت المال سیر نما، فرمود: «اَتَأْمُرُونّى اَنْ اطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَنْ وُلَّیتُ عَلَیْهِ وَ اللهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمیر وَ ما اَمَّ نَجْم فِى السَّماءِ نَجْماً; آیا به من پیشنهاد مى کنید که براى پیروزى خود از جور و ستم در حقّ کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جویم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند دست به چنین کارى نمى زنم»!(۲۱) هنگامى که به نماز مى ایستاد آن چنان غرق صفات جمال و جلال خدا مى شد که جز او نمى دید و به غیر او نمى اندیشید آن گونه که در حدیث معروف آمده است که در پاى مبارکش پیکان تیرى در غزوه احد فرو نشست که بیرون آورن آن در حال عادى مشکل بود; رسول خدا دستور داد که در حال نماز از پایش بیرون بیاورند (چنین کردند ولى) بعد از پایان نماز فرمود: من متوجّه بیرون آوردن تیر در حال نماز نشدم(۲۲) و از این گونه جلوه هاى توحید در زندگى مولا فراوان است.
پاورقی : ۱. شرح ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۴۳ (با کمى تلخيص). ۲. «استتمام» گاه به معناى اتمام آمده و گاه به معناى مطالبه اتمام است و در اين جا معناى دوّم مورد نظر است و شاهد آن جمله هاى بعد است. ۳. «استسلام» به معناى انقياد و تسليم است و به تعبير بعضى ديگر از لُغويون در اصل به معناى موافقت ظاهر و باطن نسبت به چيزى است که از لوازم آن انقياد است. ۴. «استعصام» به معناى مطالبه، حفظ و نگهدارى و دفع امور نامطلوب است. ۵. سوره ابراهيم، آيه ۷. ۶. «يئل» از مادّه «وأل» بر وزن (وَعْد) در اصل به معناى نجات يافتن و پناه گرفتن و بازگشتن است. ۷. «ممتحن» از مادّه «محن» بر وزن «رهن» به معناى آزمايش و امتحان است، ولى بعضى از ارباب لغت گفته اند ريشه اصلى آن بيرون آوردن خاک، به هنگام حفر چاه است. ۸. «مصاص» از مادّه «مصّ» (بر وزن نصّ) در اصل به معناى چشيدن و مکيدن است و از آن جا که به هنگام مکيدن چيزى، خالص و عصاره آن وارد بدن انسان مى شود، «مصاص» به معناى خالص آمده است. ۹. «اهاويل» جمع «اهوال» و آن نيز جمع هول به معناى ترس و وحشت است. ۱۰. «مدحرة» از مادّه «دَحْر» به معناى طرد کردن و دور ساختن است. ۱۱. «مأثور» از ماده «اثر» به معناى علامت و نشانه اى است که از چيزى باقى مى ماند و به همين دليل علوم بازمانده از پيشينيان را «علم مأثور» مى نامند. ۱۲. «ساطع» از مادّه «سطوع» به معناى منتشر ساختن است و به معناى بلند شدن و بر افراشته شدن نيز آمده است بنابراين نور ساطع به معناى روشنايى گسترده و منتشر است. ۱۳. «صادع» از مادّه «صدع» در اصل به معناى ايجاد شکاف در اجسام سفت و محکم است سپس به هر گونه قاطعيّت اطلاق شده است. ۱۴. سوره حجر، آيه ۹۴. ۱۵. «ازاحة» از مادّه «زيح» (بر وزن زيد) به معناى دور شدن است بنابراين ازاحة به معناى دور کردن و ظاهر نمودن مى آيد. ۱۶. «مثلات» جمع «مثله» (بر وزن عضله) به معناى بلا و مصيبت و ناراحتى است که بر انسان نازل مى شود و مثال و عبرتى براى ديگران مى گردد (مفردات راغب، تحقيق، صحاح و مجمع البحرين). ۱۷. سوره رعد، آيه ۶. ۱۸. سوره بقره، آيه ۲۸۵. ۱۹. سوره مريم، آيه ۹۵. ۲۰. مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۱۱۵ (مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۲۸) و بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۱. ۲۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶. ۲۲. کتاب «مناقب مرتضويه» تأليف مولا محمّد صالح کشفى حنفى، صفحه ۳۶۴، طبع بمبئى (مطابق نقل احقاق الحق، ج ۸، ص ۶۰۲).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
📼 جلسه سی‌ام ... ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 🎧 |    ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲    ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ‌ ↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓ https://eitaa.com/ghararemotalee/10744 —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
8163141654.mp3
12.06M
🔊 | ۳۰  •──•❃❀✿◇✿❀❃•──• 00:30 ◇ ماجرای سوم کتاب آن سوی مرگ ( آقای دکتر ) * ویژگی درختان بهشت برزخی * عدم مالکیت اعتباری در بهشت * تفاوت سطح بهره‌مندی افراد از نور خدا * بهشت برزخی جای تعارف نیست همه‌چیز مطابق با شانیت است * همه صورتها در برزخ جلوه است * میوه‌های بهشتی جلوات یک حقیقت * جلوه‌ی بی‌انتهایی انسان در عالم برزخ * شریعت، فعال‌کننده قوای بهشتی * فوائد روزه * ظهور کمالات، محصول تحمل برخی فشارها * چرا روزه‌خواری علنی در جامعه جایز نیست؟ * اثرات فشارهای قبل از ظهور * همه نعمت‌های بهشتی اثر عمل خود فرد * در بهشت همه چیز حاضر است و نابودی، تبدیل و تحول نداریم * آیا بهشتیان نیازی به خوردن و آشامیدن دارند؟ * کیفیت لذت‌های بهشتی ؟! * همه لذت‌های بهشتی لذت عقلی است * کیفیت گرسنگی یا تشنگی برزخیان * وجه شباهت تغذیه جنین و بهشتیان * عذاب‌های روحی برزخی، فراموشی ندارد. 📅 ۱۳۹۸/.../... ⏰ مدت زمان : ۲۹:۰۳ 🧾دسترسی به فهرست جلسات : https://eitaa.com/ghararemotalee/2494 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - -
📚📖 مطالعه
📼 جلسه سی‌ام ... ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 🎧 #با_هم_بشنویم | #بشنویم    ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ  
📼 جلسه سی‌ام ... ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 🎧 |    ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲    ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ‌ ↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓ https://eitaa.com/ghararemotalee/10744 —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا تاریک است، در این دنیایِ تاریک، تو نور من باش تا گمراه نشوم. بخشی از دعای ۵۹ جامعه blog.montazer.ir/?p=1940 @ostad_shojae | montazer.ir —— ⃟‌ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
یاد شهید لاجوردی گرامی باد . این شهید بزرگوار..کمی بعد از آغاز دوران ریاست‌ جمهوری «سید محمد خاتمی» و حضور اصلاح‌طلبان در نهاد‌های مختلف، در اواخر سال ۱۳۷۶، از ریاست سازمان زندان‌ها استعفا داد و با کناره‌گیری از مسئولیتی سنگین، بار دیگر به حجره کوچکش در بازار تهران بازگشت. اول شهریورماه ۱۳۷۷، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) شهید اسدالله لاجوردی را در بازار تهران و در حالی‌ که هیچ سمت دولتی نداشت و محافظتی نیز از ایشان نمی‌شد، ترور کرد. اصلاح طلبان بسیار از این شهید عزیز متنفر بودن😔  وصیت نامه اش رو بخوانید👇 وقتی به پیکر شهید هم رحم نمی‌کنند / حجاریان: لاجوردی به من می‌گفت از منافقین هم خطرناک‌تری https://snn.ir/fa/news/872896/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D9%85-%D8%B1%D8%AD%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D9%87%D9%85-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9%E2%80%8C%D8%AA%D8%B1%DB%8C
متن کامل وصیت‌نامه‌ی شهید مظلوم سید اسدالله لاجوردی بسم الله الرحمن الرحيم "اشهدُ ان لا اله الا الله و اشهدُ انّ محمداً رسول الله و انّ علياً ولي الله وصي رسول الله و الائمة حادي عشر من بعد علي ٍ عليه السلام ائمة المسلمين " بار الها ! با تمام وجود مي‌گويم : " كَم مِن ثناء ٍ جميل ٍ لَستُ اهلاً لَهُ نَشَرتَه ". خداوندا ! عمري را - كه بهترين نعمت بوده - از دست داده‌ام ، در حالي كه مي‌توانست در راه تو و خدمت به انسان‌هاي مظلوم و مستضعف به كار گرفته شود؛ عمري كه مي‌توانست تا حدودي در جهت از بين بردن ارزش‌هاي منفي و ايجاد و احياي ارزش‌هاي الهي - انساني مثمر ثمر افتد؛ عمري كه مي‌توانست در راه تحقق هدف‌هاي مقدس اسلام و اعتلاي كلمة التوحيد و تكامل صاحبش سپري گردد؛ عمري كه مي‌توانست از كميتش بكاهد و بر كيفيتش بيفزايد و همگام با شهداي خداجوي ، جوياي راه وصول به تو باشد؛ عمري كه با كميت نسبتاً زياد، كوچكترين توشه‌اي بر نگرفته. لذا همين جاست كه تمامي اميدش را و تمامي رجايش را، به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواري تو و رحمت و فضل تو بسته است. خدايا ! باز هم اميد و باز هم اميد به فضلت ! "اللّهم اغفر لي الذنوب التي تَهتِكُ العِصَم ". خدايا ! خوب مي داني آنچه را هم اكنون به قلم مي‌آورم مدت‌هاي مديدي است در درونم مي‌گذرد و بر سر چند راهه‌هاي حيرت ِندانم چيست؟ چه بايد كرد؟ امور به كجا مي‌انجامد؟ چگونه است كه با نام اسلام و در زیّ اسلاميت شعارهاي مردم فريب ِخالي محتوا، رواج پيدا مي‌كند و آنها كه مسئوليت جلوگيري از انحراف افكار را دارند ساكت مي‌نشينند! و سهل است، بعضاً تأييد هم مي‌كنند و هزاران سؤال، كه هر كدام راهي را ايجاب و خطّي را ترسيم مي‌كند، قرار گرفته‌ام. اما خوشبختانه چون مقلد امام عزيز هستم، راه سعادت برايم روشن است و از خدا مي‌خواهم اگر عمري بود، توفيق عمل بدان را پيدا كنم. خدايا! با تمام وجودم به اين انقلاب عشق مي‌ورزم و به همان مقدار كه دوستدار انقلابيونم، نسبت به حاميان ضدانقلاب نفرت دارم و با همه اينها، اين مسئله را بخوبي دريافته‌ام كه هركَس به نفع دشمنان انقلاب و به خيال واهي و بي‌اساس، رضايت ِبه اصطلاح مردم و به خيال خام و پوچ، پايگاه به اصطلاح ملّي پيدا كردن، موضعگيري كند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم "علیه‌السلام " است كه : " مَن طَلَبَ رضي الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً ". خدايا ! تو شاهدي به همان اندازه - بلكه صد چندان - كه به امام ِقاطع و سازش ناپذيرم عشق مي‌ورزم، نسبت به سازشكاران و مدافعان عملي ضد انقلاب ( اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم. بيم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تكرار شود و يا ايران اسلامي به سرنوشت الجزاير دچار شود. خداوندا ! از تو مُصرّانه مي خواهم دست و قدم، زبان و قلم ِهمه كساني را كه در جهت رهانيدن ضد انقلابيون و مرتدين و محاربين از چنگال عدالت، اعمال قدرت و نفوذ كرده‌اند و همه كساني كه پذيراي اين ننگ شده‌اند ( تا چند روزي به كام ِوهم و خيال رسند) ، براي هميشه از سرنوشت اين مردم شهيد پرور و شاهد، قطع فرمايي. خدايا! چون عاشق نظام بوده‌ام ، از آن ترس داشتم كه افشاي چهره سازشكاران، لطمه اي ناچيز به نظام وارد آرد، به آنها توصيه مي كنم كه جداي از لفّاظي و بازارگرمي هاي صنفي، به قيامت و حسابرسي هاي دقيق آن روز باور پيدا كنند و مواظب باشند كه از آن دسته اي نباشند كه قرآن درباره شان فرموده : " لِمَ تقولونَ ما لا تفعلون . كَبُرَ مَقْتاً عند الله انْ تقولوا ما لا تفعلون ". وصيتم به صاحبان قدرت و نفوذ اين است كه اگر حركتشان را دوست مي دارند ، به جاي شعارهاي مردم فريب و سياستمدارانه ، توصيه هايي را كه تلفني و شفاهي در جهت استخلاص ضد انقلاب و مَلَأ و مترفين و حرامخواران و حرام اندوزان اعمال مي دارند ، با شهامت و رشادت ، براي مردم بازگو كنند و از هر نوع توجيه و ماستمالي كردن‌هاي حفظ سمت و استمرار موقعيت صدارت ! بپرهيزند كه خودفريبي و مردم فريبي بالاخره به پايان رسد و سر و كار با خير الماكرين افتد. و باز توصيه ام به سردمداران اين است كه به خدا توكل كنند و قاطعيت و سازش ناپذيري را از امام ِ مردم بياموزند و شعار نه شرقي و نه غربي را كه خواست و حق مردم است و علت موجده اين انقلاب بوده فراموش نكنند و مبادا كه گذشت روزها و فرو افتادن، طبيعي شود و انقلاب و مهمتر از همه سختيهاي حركت و فشارهاي بين المللي موجب شود تعادلي را كه شعار فوق ايجاب مي كرده و بحمدالله تا حدودي ايجاد گرديده ، به هم زنند و بدانند كه قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تكيه بر اوست كه از هر قدرتي ، انسان را و جامعه را بي نياز مي كند و باز اين كه بدانند كه اگر دچار حسابگريهاي سياسي جداي از توكل شوند و بر ذهنيتهاي شكل گرفته ، رضايت خدا و مردم مسلمان را ...
ملاك قرار ندهند ، گور خود و انقلاب را كنده و براي مردم ، گورستاني بي نام و نشان در پهنه تاريخ ايجاد كرده اند و يادشان باشد كه علت موجده ، علت مُبْقيه نيز هست و فراموش نكنند كه سيادت و موقعيتهاي اجتماعي آنان ، اهدايي انقلاب اسلامي است و جداي از انقلاب ، فردي از چهل ميليون افراد ديگر قبل از انقلاب خواهند بود. خدايا ! تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف ، خطر منافقين انقلاب را ( همانان كه التقاط ، به گونه منافقين خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر كرده و همانان كه رياكارانه براي رسيدن به مقصودشان ، دستمال ابريشمي بسيار بزرگ - به بزرگي مجمع الاضداد - به دست گرفته اند ، هم رجايي و باهنر را مي كُشند و هم به سوگشان مي نشينند ، هم با منافقين خلق ، پيوند تشكيلاتي و سپس ... ! برقرار مي كنند ، هم آنان را دستگير مي كنند و هم براي آزاديشان و اعطاي مقام و مسئوليت بدانان تلاش مي كنند و از افشاي ماهيت كثيف آنان سخت بيمناك مي شوند ، هم در مبارزه عليه آنان و در حقيقت براي جلب رضايت مسئولين و نجات بنيادي آنان خود را در صف منافق كُشان مي زنند و هم در حوزه هاي علميه به فقه و فقاهت روي مي آورند تا مسير فقه را عوض كنند ) ، به مسئولين گوشزد كرده ام ولي نمي دانم چرا ؟ ( گرچه نسبت به بعضي ، تا اندازه اي مي دانم چرا !) ترتيب اثر نداده اند . به مسئولين بارها گفته ام كه خطر اينان بمراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است ، چرا كه علاوه بر همه شيوه هاي منافقانه ي منافقين ، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و كم كم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند ، به گونه اي كه عملاً عقل و اراده منفصل برخي تصميم گيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاء ها دست به تخريب مي زنند و اعمال قدرت مي كنند . اينها همه پوچ است و بي اهميت ! مهم و بسيار مهم اين است كه هدف غايي از همه اين تلاشها ، گسترش فكر التقاطي و انحرافي سازمان ضد خداييشان است كه جز انديشه هاي ماديگرايانه و ماترياليستي ، چيز ديگري نيست و با بهره گيري از تجربيات مثبت و منفي همپالگيهاي چپ و منافقشان توانسته اند متاسفانه به نسبت بسيار زيادي ( زيادتر از توفيق منافقان خلق در سالهاي 51 تا 54 ، تعداد كثيري از روحانيون را تحت تاثير قرار دهند و با لطايف الحِيل ، بر ذهن و روان آنان اثرات دلخواهشان را بگذارند تا بدانجا كه بر اعمال جنايتكارانه آنان با ديده اغماض بنگرند و حتي در مواردي نظير به شهادت رساندن باهنر و رجايي ، به دست روي دست ماليدنهاي مسامحه كارانه و مصلحت انديشيهاي پشيماني آورنده متوسل شوند . باز مهمتر از همه اينكه با كمال تاسف ، توانسته اند تعداد فراواني از جوانان مسلمان را جذب كرده منحرف نمايند. هان اي خانواده عزيزم! بهوش باشيد مبادا كه فريب تاييد و تكريم‌هاي رياكارانه اين منافقان جدا از دين را بخوريد . چه بسا با ظاهري چاكرانه و دلسوزانه به سراغتان بيايند و خود را چنان حزب اللهي جا بزنند كه مسلمانها و ابوذرها را جرئت لحظه اي هم لباسي و همشكلي با آنان نباشد ! فرزندانم ! اگر گاهي بر شما سخت مي‌گرفته‌ام و اين در حالي بوده كه برايم امكان فراهم آوردن رفاه بيشتر بوده، از آن جهت بوده است كه اعتقادي استوار به كريمه " انّ مع العُسر يسراً " داشته‌ام و اگر مي‌توانستم شما را و خانواده را بيشتر از آنچه تحمل كرديد قانع كنم به طور قطع چنان مي‌كردم و يقين داشتم كه در تكوين شخصيت سالم و رشد يابنده شما مؤثرتر و كارسازتر بود. به هر صورت،پدرتان كه از همه چيز جز انقلاب و اسلام بيشتر دوستتان مي‌دارد، خير و صلاح شما را در رفاه نمي‌دانسته و نمي‌داند و اميد دارد در زندگي، رفاه جويي و عافيت طلبي را آگاهانه به دور اندازيد و با عزمي آهنين در كام مشكلات رويد و توقع نداشته باشيد ديگران براي حل مشكلاتتان اقدامي ولو ناچيز كنند. به جاي چنين انتظاري در حل مشكلات مردم كوشا باشيد و از سختي‌ها نهراسيد و به گونه‌اي عمل كنيد كه هر مصيبتي و هر مشكلي هر قدر عظيم ، در پيش اراده و عزم شما سر تسليم فرود آورد و به جاي اينكه بر شما چيره شود و شما را دست و پا بسته بر زمين افكند، بر امواج بظاهر سهمگينش سوار شويد و مهارش را به دست گيريد و بدانسو هدايتش كنيد كه مي‌خواهيد و اجازه ندهيد كه بر شما مسلط شود و تعادل شما را بربايد. خانواده عزيز و مهربانم! درست است آنگونه كه شايسته مقام والاي انساني شما بود، به خدمتتان كمر نبستم و در اين راه، تقصير‌ها و قصورهاي فراوان داشتم، اما درست‌تر آن است كه بر من ببخشاييد و اجازه ندهيد كه در پيشگاه خداوند در روز تُبْلَي السّرائر و در انظار خلايق ، شرمنده و سر افكنده پيش رويتان قرار گيرم . والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته