eitaa logo
📚📖 مطالعه
100 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
174 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... @athar_shahid و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت علی علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ابن ملجم [علیه اللعنة و العذاب] یكی از آن نه نفر زُهّاد و خشكه مقدس هاست كه می روند در مكه و آن پیمان معروف را می بندند و می گویند همه ی فتنه ها در دنیای اسلام معلول سه نفر است: علی، معاویه و عمرو عاص. ابن ملجم نامزد می شود كه بیاید علی علیه السلام را بكشد. قرارشان كِی است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟ ابن ابی الحدید می گوید: نادانی را ببین! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند، گفتند چون این عمل ما یك عبادت بزرگ است، آن را در شب قدر انجام بدهیم كه ثوابش بیشتر باشد. ابن ملجم آمد به كوفه و مدتها در كوفه منتظر شب موعود بود. در این خلالهاست كه با دختری به نام «قُطام» كه او هم خارجی و هم مسلك خودش است آشنا می شود، عاشق و شیفته ی او می گردد. شاید تا اندازه ای می خواهد این فكرها را فراموش كند. وقتی كه می رود با او مسأله ی ازدواج را در میان می گذارد، او می گوید من حاضرم ولی مهر من خیلی سنگین است. این هم از بس شیفته ی اوست می گوید هرچه بگویی حاضرم. می گوید سه هزار درهم. می گوید مانعی ندارد. یك برده. مانعی ندارد. یك كنیز. مانعی ندارد. چهارم: كشتن علی بن ابیطالب. اول كه خیال می كرد در مسیر دیگری غیر از مسیر كشتن علی علیه السلام قرار گرفته است تكان خورد، گفت ما می خواهیم ازدواج كنیم كه خوش زندگی كنیم، كشتن علی كه مجالی برای ازدواج و زندگی ما نمی گذارد. گفت: مطلب همین است. اگر می خواهی به وصال من برسی باید علی را بكشی. زنده ماندی كه می رسی، نماندی هم كه هیچ. مدتها در شش و پنج این فكر بود. خودش شعرهایی دارد كه دو شعر آن چنین است: ثلاثة آلاف و عبد و قینة و قتل علی بالحسام المسمّم و لا مهر اعلی من علی و ان علا و لا فتك الاّ دون فتك ابن ملجم می گوید این چند چیز را به عنوان مهر از من خواست. بعد خودش می گوید: در دنیا مهری به این سنگینی پیدا نشده و راست هم می گوید. می گوید: هر مهری در دنیا هر اندازه بالا باشد، این قدر نیست كه به حد علی علیه‌السلام برسد. مهر زن من خون علی است. بعد می گوید: و هیچ تروری در عالم نیست و تا دامنه ی قیامت واقع نخواهد شد مگر اینكه از ترور ابن ملجم كوچكتر خواهد بود، و راست هم گفت. آنوقت ببینید علی چه وصیت می كند؟ علی علیه‌السلام در بستر مرگ كه افتاده است، دو جریان را در كشوری كه پشت سر خود می گذارد می بیند: یكی جریان معاویه و به اصطلاح قاسطین، منافقینی كه معاویه در رأس آنهاست، و یكی هم جریان خشكه مقدس ها، كه خود اینها با یكدیگر تضاد دارند. حالا اصحاب علی علیه‌السلام بعد از او چگونه رفتار كنند؟ فرمود: بعد از من دیگر اینها را نكشید: «لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی» درست است كه اینها مرا كشتند ولی بعد از من اینها را نكشید، چون بعد از من شما هرچه كه اینها را بكشید به نفع معاویه كار كرده اید نه به نفع حق و حقیقت، و معاویه خطرش خطر دیگری است. فرمود: «لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَاَدْرَكَهُ» [1]خوارج را بعد از من نكشید كه آن كه حق را می خواهد و اشتباه كرده مانند آن كه از ابتدا باطل را می خواسته و به آن رسیده است نیست. اینها احمق و نادان اند، ولی او از اول دنبال باطل بود و به باطل خودش هم رسید. علی علیه‌السلام با كسی كینه ندارد، همیشه روی حساب حرف می زند. همین ابن ملجم را كه گرفتند و اسیر كردند، آوردند خدمت مولی علی علیه السلام. حضرت با یك صدای نحیفی (در اثر ضربت خوردن) چند كلمه با او صحبت كرد، فرمود: چرا این كار را كردی؟ آیا من بد امامی برای تو بودم؟ (من نمی دانم یك نوبت بوده است یا دو نوبت یا بیشتر، ولی همه ی اینها را كه عرض می كنم نوشته اند) . یك بار مثل اینكه تحت تأثیر روحانیت علی قرار گرفت، گفت: «اَ فَاَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النّار» [2] آیا یك آدم شقیّ و جهنمی را تو می توانی نجات دهی؟ منِ بدبخت بودم كه چنین كاری كردم؟ و هم نوشته اند كه یك بار كه علی علیه السلام با او صحبت كرد، با علی با خشونت سخن گفت، گفت: علی! من آن شمشیر را كه خریدم با خدای خودم پیمان بستم كه با این شمشیر بدترین خلق خدا كشته شود، و همیشه از خدا خواسته ام و دعا كرده ام كه خدا با این شمشیر بدترین خلق خودش را بكشد. فرمود: اتفاقاً این دعای تو مستجاب شده است، چون خودت را با همین شمشیر خواهند كشت. علی علیه السلام از دنیا رفت. او در شهر بزرگی مانند كوفه است. غیر از آن عده خوارج نهروانی، باقی مردم همه آرزو می كنند كه در تشییع جنازه ی علی شركت كنند، بر علی علیه‌السلام بگریند و زاری كنند. شب بیست و یكم، مردم هنوز نمی دانند كه بر علی علیه‌السلام چه دارد می گذرد و علی علیه‌السلام بعد از نیمه شب از دنیا رفته است.
۲. تا علی علیه‌السلام از دنیا می رود فوراً همان شبانه، فرزندان علی (امام حسن علیه‌السلام، امام حسین علیه‌السلام، محمد بن حنفیّه، جناب ابوالفضل العباس علیه‌السلام) و عده ای از شیعیان خاص- كه شاید از شش هفت نفر تجاوز نمی كردند- محرمانه علی علیه‌السلام را غسل دادند و كفن كردند و در نقطه ای كه ظاهراً خود علی علیه السلام قبلاً معین فرموده بود- كه همین مدفن شریف آن حضرت است و طبق روایات، بعضی از انبیای عظام نیز در همین سرزمین مدفون هستند- در همان تاریكی شب دفن كردند و احدی نفهمید. بعد محل قبر را هم مخفی كردند و به كسی نگفتند. فردا مردم فهمیدند كه دیشب علی علیه‌السلام دفن شده. محل دفن علی كجاست؟ گفتند لازم نیست كسی بداند؛ و حتی بعضی نوشته اند امام حسن علیه السلام صورت جنازه ای را تشكیل دادند و به مدینه فرستادند كه مردم خیال كنند كه علی علیه السلام را بردند مدینه دفن كنند، چرا؟ به خاطر همین خوارج. برای اینكه اگر اینها می دانستند علی را كجا دفن كرده اند، به مدفن علی علیه‌السلام جسارت می كردند، می رفتند نبش قبر می كردند و جنازه ی علی علیه‌السلام را از قبرش بیرون می كشیدند. تا خوارج در دنیا بودند و حكومت می كردند، غیر از فرزندان علی و فرزندانِ فرزندان علی (ائمه ی اطهار علیهم السلام) كسی نمی دانست علی علیه‌السلام كجا دفن شده است. تا اینكه آنها بعد از حدود صدسال منقرض شدند، بنی امیّه هم رفتند، دوره ی بنی العباس رسید؛ دیگر مزاحم این جریان نمی شدند. علیه السلام برای اولین بار [محل قبر علی علیه السلام را] آشكار فرمود. همین صفوان معروفی كه شما در زیارت عاشورا دعایی می خوانید كه در سند آن نام او آمده است، می گوید من خدمت امام صادق علیه‌السلام در كوفه بودم، ایشان ما را آورد سر قبر علی علیه السلام و فرمود قبر علی علیه‌السلام اینجاست و دستور داد- ظاهراً برای اولین بار- سایبانی برای قبر علی علیه السلام تهیه كنیم، و از آن وقت قبر علی علیه السلام آشكار شد. پس این مشكل بزرگ برای علی علیه السلام منحصر به زمان حیاتش نبود؛ تا صدسال بعد از وفات علی هم قبر علی علیه‌السلام از ترس اینها مخفی بود. «اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَاالْحَسَنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَمیرَالْمُؤمِنینَ» تو و اولاد تو چقدر مظلوم بودید! من نمی دانم آقا مظلومتر است یا فرزند بزرگوارش اباعبد اللّه الحسین؟ همان طوری كه پیكر علی از شر دشمن راحتی ندارد، بدن فرزند عزیزش حسین هم از شر دشمن آسایش ندارد، و شاید به همین جهت است كه فرمودند: «لا یَوْمَ كَیَوْمِكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ» هیچ روزی مانند روز فرزند من حسین نیست. امام حسن بدن علی علیه السلام را مخفی كرد، چرا؟ برای اینكه به بدن علی جسارت نشود؛ اما وضع كربلا طور دیگری بود. امام زین العابدین علیه السلام قدرت پیدا نكرد كه بدن حسین را بعد از شهادت فوراً مخفی كند؛ نتیجه اش همان شد كه نمی خواهم نام ببرم. آن شخص گفت: لباس كهنه چه حاجت كه زیر سُمّ ستور تنی نماند كه پوشند جامه بر بدنش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] نهج البلاغه ، خطبه ی 60. [2] زمر/19. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 یکی این ناله‌ی من را به گوش عمامه به سرها برساند! 💢 هر کسی میخواهی باش!! 🎙شما صدای را می‌شنوید ... ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ - نجات از مرگ و نیز جناب آقای ایمانی فرمودند در سفری که از اصفهان به شیراز می خواستیم مراجعت کنیم خدمت آقای حاجی بیدآبادی سابق الذکر -اعلی اللّه مقامه - مشرَّف شدیم. به ما فرمودند جناب میرزای محلاتی ( که در داستان اول ذکری از ایشان شد ) به من نوشته است که ایشان را از دعا فراموش کرده‌ام! سلام مرا به ایشان برسانید و عرض کنید من شما را فراموش نکرده ام چنانچه در فلان شب، سه مرتبه خطر مرگ به شما توجه کرد و من از حضرت ولی عصر - عجل اللّه تعالی فرجه - سلامتی شما را خواستم و خداوند شما را حفظ فرمود. آقای ایمانی فرمودند پس از رسیدن به شیراز پیغام آقای بیدآبادی را به جناب میرزا رساندیم، فرمود درست است. در همان شبی که ایشان فرمودند تنها به منزل می آمدم درب منزل (زیر طاق) که رسیدم یک نفر ایستاده بود تا مرا دید عطسه ای عارضش شد؛ پس سلام کرد و گفت استخاره ای بگیر، با تسبیح گرفتم، بد بود، گفت یکی دیگر بگیر، آن هم بد بود، باز گفت استخاره دیگر بگیر، سومی هم بد بود؛ پس دست مرا بوسید و عذرخواهی کرد و گفت مرا وادار کرده بودند که شما را امشب با این اسلحه بکشم چون شما را دیدم بی اختیار عطسه کردم و مردد شدم، گفتم استخاره می گیرم اگر خوب آمد، شما را می‌کُشم و تا سه مرتبه استخاره کردم و هر سه بد آمد، دانستم که خدا راضی نیست و شما پیش خدا آبرومندید. https://eitaa.com/mabaheeth/46063 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ - نجات از مرگ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز جناب آقای ایمانی فرمودند در سفری که از اصفهان به شیراز می خواستیم مراجعت کنیم خدمت آقای حاجی بیدآبادی سابق الذکر -اعلی اللّه مقامه - مشرَّف شدیم. به ما فرمودند جناب میرزای محلاتی ( که در داستان اول ذکری از ایشان شد ) به من نوشته است که ایشان را از دعا فراموش کرده‌ام! سلام مرا به ایشان برسانید و عرض کنید من شما را فراموش نکرده ام چنانچه در فلان شب، سه مرتبه خطر مرگ به شما توجه کرد و من از حضرت ولی عصر - عجل اللّه تعالی فرجه - سلامتی شما را خواستم و خداوند شما را حفظ فرمود. آقای ایمانی فرمودند پس از رسیدن به شیراز پیغام آقای بیدآبادی را به جناب میرزا رساندیم، فرمود درست است. در همان شبی که ایشان فرمودند تنها به منزل می آمدم درب منزل (زیر طاق) که رسیدم یک نفر ایستاده بود تا مرا دید عطسه ای عارضش شد؛ پس سلام کرد و گفت استخاره ای بگیر، با تسبیح گرفتم، بد بود، گفت یکی دیگر بگیر، آن هم بد بود، باز گفت استخاره دیگر بگیر، سومی هم بد بود؛ پس دست مرا بوسید و عذرخواهی کرد و گفت مرا وادار کرده بودند که شما را امشب با این اسلحه بکشم چون شما را دیدم بی اختیار عطسه کردم و مردد شدم، گفتم استخاره می گیرم اگر خوب آمد، شما را می‌کُشم و تا سه مرتبه استخاره کردم و هر سه بد آمد، دانستم که خدا راضی نیست و شما پیش خدا آبرومندید. https://eitaa.com/mabaheeth/46063 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ - نجات از دزد ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز جناب آقای ایمانی - سلمه اللّه تعالی - فرمودند در همان سفر هنگام وداع از مرحوم بیدآبادی، فرمودند در این سفر قطاع الطریق قافله شما را مورد حمله و دستبرد قرار می دهند ولی به شما ضرر نمی رسد و مبلغ چهارده تومان به عدد مبارک معصومین (علیهم‌السلام) برای مخارج راه به ما دادند. چون نزدیک سیوند رسیدیم، دزدها به قافله حمله کردند، قاطری که بر آن اثاثیه ما بود سرعت کرد و از قافله خارج شد و رو به سیوند دوید؛ مرکبی هم که ما در کجاوه بر آن سوار بودیم، عقب او حرکت کرد تا اینکه خود و اثاثیه به سلامت وارد سیوند شدیم و تمام قافله مورد حمله و چپاول واقع شدند. https://eitaa.com/mabaheeth/46123 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -