eitaa logo
📚📖 مطالعه
73 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل شكلات! 🍬 ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ مادر ها را ببين! همين كه بچه هايشان زمين مي خورند، احساس درد مي كنند و شيون و زاري به راه مي اندازند، خيلي سريع شكلاتي 🍬 كف دست آن ها مي گذارند و انگار نه انگار كه زمين خورده اند، يا جايي شان درد مي كند، و آرامِ آرام مي شوند. 🤔 هيچ فكر كرده ايد چرا؟ چون اهل حساب و كتاب اند، و با خود مي گويند: درست است زمين خوردم و درد دارم، ولي توي دستم يك شكلات🍬 است و آن به اين در. مي خواهم بگويم منشأ آن ها اين است كه بلا و نعمت را با هم مي بينند، و چون با هم مي بينند آرام مي شوند. ✓ و اين ساده ترين راه براي رسيدن به آرامش است. هر كسي در زندگي خود اگر بلا و رنجي را احساس مي كند، نعمت هايي هم در كف دارد كه اگر هر دو را ببيند، بي تاب و بي قرار نخواهد شد. اين است كه قرآن كريم از ما مي خواهد كه نعمت هاي خداوند را به ياد بياوريم. به ياد آوريد نعمت هايي را كه به شما داده ام. مثل نيمكت نشين ها! يادت باشد به همان تعدادي كه در زمين چمن بازي مي كنند، به همان تعداد هم نيمكت نشين اند و تمام نگاه نيمكت نشينان به مربي است و تمام توجه مربي به بازيكنان. همين كه يك بازيكن خوب بازي نكند، مربي او را از زمين بيرون مي آورد و ديگري را جايگزين مي كند. مي خواهم بگويم تا دلت بخواهد و تا چشم كار مي كند خدا نيمكت نشين دارد؛ پس هر يك از ما در هر موقعيت مناسب و خوبي كه قرار مي گيريم اگر خوب نقش خود را ايفا نكنيم، سريع ديگري را جايگزين خواهد كرد، و را از ما خواهد گرفت. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل الاكلنگ! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ الاكلنگ دو طرف دارد. يك طرف يكي نشسته است كه خود را پايين مي كشد تا طرف مقابل بالا برود؛ آن گاه طرف مقابل هم متقابلاً چنين رفتاري خواهد كرد. يعني هر كدام تلاش مي كنند تا ديگري را بالا ببرند، و اينجاست كه بازي معنا پيدا مي كند و لذت بخش مي شود. مي خواهم بگويم زندگي همچنين وضعيتي دارد. چه يك زن و شوهر، چه دو تا رفيق چه دو تا همكار، اگر هر كدام تلاش كند ديگري رشد و ارتقاء پيدا كند، آن ديگري هم همين كوشش را خواهد كرد؛ يعني احترام مي آورد، همان طور كه بي حرمتي هم بي حرمتي به دنبال خواهد داشت. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل واليبال! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ 🏐 توي بازي واليبال وقتي توپ را به آن طرف تور پرتاب مي كني از دو حال خارج نيست، يا طرف جواب مي دهد يا نمي دهد. اگر جواب داد هيچ كدام برنده نيستيد؛ اما اگر جواب نداد شما برنده ايد و امتياز خواهيد گرفت. زندگي بي شباهت به اين بازي نيست. يعني شما به دوست، همسايه و همسر خود خدمت مي كني. آن ها هم متقابلاً به شما احسان و لطف مي كنند، و در اين صورت هيچ كدام برنده نيستيد؛ يا بهتر بگويم اين بازي بازنده ندارد. اما اگر شما خدمت كرديد و آن ها به هر دليلي پاسخ ندادند، اينجاست كه شما برنده ايد. اين را گفتم كه نگويي بشكند اين دستي كه نمك ندارد! تازه بايد شاد و خوشحال هم باشي. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل موج آب! 🌊 ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ 🌊 موج آب حوض را مي شود با دست صاف كرد؟ امكان ندارد. تازه همين كه دست مي زني خودش ايجاد موج مي كند، يعني بدتر مي شود كه بهتر نمي شود. به همين خاطر بهترين كار اين است كه دست نزني، تا خودش درست شود و غالباً هم درست مي شود. خطا و لغزش در ديگران هم چيزي شبيه موج آب است. دخالت كردن، نصيحت نمودن مثل دست كاري موج است، يعني كار را خراب تر مي كند. پس اگر از همكار، همسايه، همسر و يا فرزند خود لغزشي مي بينيم، به روي خود نياوريم، بلكه بگذاريم زمان بگذرد، شايد خودش به خطاي خود پي ببرد. و اين نسخه اي است كه اهل بيت علیهم‌السلام براي ما پيچيده اند و گفته اند: دو سوم ⅔ دين است؛ يعني خود را به غفلت زدن و ناديده و ناشنيده گرفتن. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل پشمك برقي! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ يادت باشد خدا به مال حلال مي دهد. نديدي گاهي با دويست تومان حلال گاهي جنسي مي خري كه ديگران حاضرند آن را پانصد تومان نقد بخرند. اما مال حرام مثل پشمك برقي حجم دارد؛ اما يك لقمه است. يعني بركت ندارد. نديدي گاهي جنسي مي خري پانصد تومان، و بعد مي فهمي كلاه سرت رفته، چون ديگران حاضر نيستند دويست تومان هم بخرند. اصلاً بگذار يك مثال خيلي ساده بزنم: گوسفند 🐑 سالي چند تا زاد و ولد مي كند؟ يكي يا دو تا. سگ 🐕 سالي چند تا؟ شش يا هفت تا. ❓نسل كدام بيشتر است؟ گوسفند. ❓نسل كدام بايد بيشتر باشد؟ سگ. شما به عمر خود گله ي سگ ديده اي؟ نه. اما گله ي گوسفند تا دلت بخواهد هست. و ببين شبانه روز در هر ثانيه چند گوسفند ذبح مي شود! عزيز من! جان من! گوسفند پاك است، طاهر است؛ به همين خاطر خداوند به آن بركت داده است؛ اما سگ آلوده و نجس است، از اين رو بركت و فزوني ندارد. حال لقمه حلال چيزي شبيه گوسفند و لقمه حرام چيزي شبيه سگ است. مثل مس! در بازار مسگرها مغازه ها را ببين، و ببين كه با مس ها چگونه رفتار مي كنند! مغازه هاشان مثل دخمه تيره و تار است و مثل بازار شام آشفته و پر سروصدا ست، و پتك هاي سنگين است كه بر مس ها فرود مي آيند، بيچاره مس ها! تازه بعد از اين همه تازيانه و تحمّل شلاق هاي آهنين و سهمگين خيلي هم كه رشد كنند، مي شوند يك ديگ و ديگ شدن همان و در دل آتش 🔥 نشستن نيز همان. نتيجه اش هم كه معلوم است: خود را روسياه و سفره را روسفيد مي كنند. اما از طرف ديگر، بازار طلافروش ها هم ديدن دارد و رفتار طلافروش با طلاجات هم تماشايي است. طلا را ببين كه چگونه بر جعبه هاي مخملين تكيه زده و در پشت شيشه هاي شيك و شكيل چشم ها را نوازش مي دهند؛ و ببين چه آرام برداشته و چه آرام گذاشته مي شوند؛ 💍 و سرانجام مايه زينت اند و دست مايه زيبايي. و چه شبيه است ماجراي ما آدم ها و سرگذشت مس ها و طلاها. بعضي مثل مس مي مانيم، از اين رو همواره مبتلا به بلا بوده و گرفتاريم و در آخر هم جهنمي در پيش كه مگو و مپرس! و بعضي هم مثل طلا مي مانيم يعني گرانمايه، گرانبها و ماندگار. و البته اگر خداي ناكرده از دسته ي اول باشيم، باز هم جاي اميد هست، چرا كه مي توانيم در صف انسان هاي طلايي و سعادتمند قرار گيريم. درست مثل مس كه طلا مي شود، به شرط آن كه رو به كيميا آورد. و كيميايي كه انسان هاي مس صفت را طلاگونه مي كند و اطاعت حق است. «كيميايي است عجب، بندگي پير مُغان» ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth
📚📖 مطالعه
انسان آیینه‌ی🪞اوست؛ اما در آیینه‌ی غبار گرفته چیزی نمی توان دید ...
انسان شناسی 013.mp3
11.29M
۱۳ 🎤 ❓چرا بعضی وقت‌ها، با اینکه علم و اطلاعات لازم، برای تصمیم‌گیری درست را داریم، در انتخابمان اشتباه می‌کنیم و بعد، پشیمان می‌شویم؟! ❓چرا برخی محققان علوم تجربی، به جای اینکه طی پژوهش‌هایشان، با مشاهده‌ی خلقتِ بدیع خداوند، روز به روز به او نزدیک‌تر شوند، به مرتبه‌ی کفر و انکار او می‌رسند؟! 💢 این دو پرسش، یک پاسخ مشترک دارند! @Ostad_Shojae ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ | یک توبیخ شیرین! 🔻 ماجرای برخورد زیبای (علیه السلام) با بُشر حافی 📖 مطالعه این ماجرا ... https://eitaa.com/ghararemotalee/4246 🏴 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
بِشر حافی و امام كاظم علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ داستان بشر حافی را شنیده اید[1]. روزی امام از كوچه های بغداد می گذشت. از یك خانه ای صدای عربده و تار🪕 و تنبور🪗 بلند بود، می زدند و می رقصیدند و صدای پایكوبی می آمد. اتفاقا یك خادمه ای از منزل بیرون آمد در حالی كه آشغالهایی همراهش بود و گویا می خواست بیرون بریزد تا مأمورین شهرداری ببرند. امام به او فرمود صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ سؤال عجیبی بود. گفت: از خانه ی به این مجللی این را نمی فهمی؟ این خانه ی «بشر» است، یكی از رجال، یكی از اشراف، یكی از اعیان، معلوم است كه آزاد است. فرمود: بله، آزاد است، اگر بنده می بود[2]كه این سروصداها از خانه اش بلند نبود. حال، چه جمله های دیگری ردوبدل شده است دیگر ننوشته اند، همین قدر نوشته اند كه اندكی طول كشید و مكثی شد. آقا رفتند. بشر متوجه شد كه چند دقیقه ای طول كشید. آمد نزد او و گفت: چرا معطل كردی؟ گفت: یك مردی مرا به حرف گرفت. گفت: چه گفت؟ گفت: یك سؤال عجیبی از من كرد. چه سؤال كرد؟ از من پرسید كه صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ گفتم البته كه آزاد است. بعد هم گفت: بله، آزاد است، اگر بنده می بود كه این سروصداها بیرون نمی آمد. گفت: آن مرد چه نشانه هایی داشت؟ علائم و نشانه ها را كه گفت، فهمید كه موسی بن جعفر است. گفت: كجا رفت؟ از این طرف رفت. پایش لخت بود، به خود فرصت نداد كه برود كفشهایش 🥾 را بپوشد، برای اینكه ممكن است آقا را پیدا نكند. 🦶پای برهنه بیرون دوید. (همین جمله در او انقلاب ایجاد كرد. ) دوید، خودش را انداخت به دامن امام و عرض كرد: شما چه گفتید؟ امام فرمود: من این را گفتم. فهمید كه مقصود چیست. گفت: آقا! من از همین ساعت می خواهم بنده ی خدا باشم، و واقعاً هم راست گفت. از آن ساعت دیگر بنده ی خدا شد. این خبرها را به هارون می دادند. این بود كه احساس خطر می كرد، می گفت: اینها فقط باید نباشند «وُجودُكَ ذَنْبٌ» اصلاً بودن تو از نظر من گناه است. امام می فرمود: من چه كار كرده ام؟ كدام قیام را بپاكردم؟ كدام اقدام را كردم؟ جوابی نداشتند، ولی به زبان بی زبانی می گفتند: «وُجودُكَ ذَنْبٌ» اصلاً بودنت گناه است. آنها هم در عین حال از روشن كردن شیعیانشان و محارم و افراد دیگر هیچ گاه كوتاهی نمی كردند، قضیه را به آنها می گفتند و می فهماندند، و آنها می فهمیدند كه قضیه از چه قرار است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . ائمه ی اطهار یك إعمال قدرتهایی می كردند، یعنی طبعاً می شد، نه اینكه می خواستند نمایش بدهند. [2] . یعنی اگر بنده ی خدا می بود. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
ghariboone....mp3
8.58M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔊 غریبونه ای صید بی بال و پر 💔 شفیع روز محشر دخیلک آقا یا موسی بن جعفر ✨ ▪️ویژه شهادت علیه‌السلام علیه السلام ‌ @Fanous 🏴 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
▪️غمت دائم هزاران دسته بوده تنت موسی بن جعفر خسته بوده... ▪️تو را خوانده‌اند چون که عمری در به رویت بسته بوده... 🏴 درود بر آن آقای غریبی که شیعیان به میمنت آزادیشان به استقبال آمدند ولی پیکر تابناکش با غُل و زنجیر از کاخ هارون بیرون آمد. 🥀شهادت غریبانه باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر را به محضر و شیعیانشان تسلیت می گوییم.🥀 علیه السلام 🏴 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⎚ سیری در علیهم السلام | ۱۳ ╭ ─━─━─• · · · · · · ❒ مسأله ی ولایتعهد امام رضا علیه السلام (2) ◣ مسائل مشكوك ◣ بررسی فرضیه ها ◣ همكاری با خلفا از نظر ائمه ی اطهار علیهم السلام ◣ استدلال حضرت رضا علیه‌السلام ◣ ولایت جائر ◣ پرسش و پاسخ ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسأله ی ولایتعهد امام رضا علیه السلام (2) ───── • ◆ • ───── موضوع بحث، مسأله ی ولایتعهد حضرت رضا علیه‌السلام نسبت به مأمون بود. در جلسه ی پیش عرض كردیم كه در این داستان یك سلسله مسائلِ قطعی و مسلّم از نظر تاریخی، و یك سلسله مسائلِ مشكوك است، و حتی مورخینی مثل جرجی زیدان تصریح می كنند كه بنی العباس سیاستشان بر كتمان بود و اسرار سیاسی شان را كمتر می گذاشتند كه فاش شود، و لهذا این مجهولات در تاریخ باقی مانده است. آنچه كه قطعیّت دارد و جای بحث نیست این است كه مسأله ی ولایتعهد اولا از طرف حضرت رضا شروع نشده، یعنی اینچنین نیست كه برای این كار اقدامی از این طرف شده باشد، از طرف مأمون شروع شده، و تازه شروع هم كه شده به این شكل نبوده كه مأمون پیشنهاد كند و حضرت رضا علیه‌السلام قبول نماید، بلكه به این شكل بوده كه بدون اینكه این موضوع را فاش كنند، عده ای را از خراسان- از خراسان قدیم، از مرو، از ما وراء النهر، از این سرزمینهایی كه امروز جزء روسیه به شمار می رود و مأمون در آنجا بوده- می فرستند به مدینه و عده ای از بنی هاشم و در رأس آنها حضرت رضا علیه‌السلام را به مرو احضار می كنند، و صحبت اراده و اختیار در میان نبوده است، و حتی خط سیری را هم كه حضرت را عبور می دهند قبلا مشخص می كنند كه از شهرستانها و از راههایی عبور دهند كه شیعه در آن كمتر وجود دارند یا وجود ندارند. مخصوصاً قید كرده بودند كه علیه السلام را از شهرهای شیعه نشین عبور ندهند. وقتی كه [این گروه را] وارد مرو می كنند، حضرت رضا علیه‌السلام را جدا در یك منزل اسكان می دهند و دیگران را در جای دیگر، و در آنجا برای اولین بار این موضوع عرضه می شود و مأمون پیشنهاد می كند كه [حضرت رضا علیه‌السلام ولایتعهد را بپذیرد.] صحبت اول مأمون این است كه من می خواهم خلافت را واگذار كنم. (البته این خیلی قطعی نیست.) به هر حال یا ابتدا خلافت را پیشنهاد كرد و بعد گفت اگر خلافت را نمی پذیری ولایتعهد را بپذیر؛ و یا از اول ولایتعهد را عرضه داشت و حضرت رضا علیه‌السلام شدید امتناع كرد. ❓حال منطق حضرت در امتناع چه بوده؟ ❓چرا امام امتناع كرد؟ البته اینها را ما به صورت یك امر صددرصد قطعی نمی توانیم بگوییم ولی در روایاتی كه از خود ما نقل كرده اند- از جمله در روایت عیونُ اخبارِ الرضا- ذكر شده است كه وقتی مأمون گفت من اینجور فكر كردم كه خودم را از خلافت عزل كنم و تو را به جای خودم نصب كنم و با تو بیعت نمایم، امام فرمود: یا تو در خلافت ذی حقی و یا ذی حق نیستی؛ اگر این خلافت واقعاً از آنِ توست و تو ذی حقی و این خلافت یك خلافت الهی است، حق نداری چنین جامه ای را كه خدا برای تن تو تعیین كرده است به غیر خودت بدهی؛ و اما اگر از آن تو نیست بازهم حق نداری بدهی؛ چیزی را كه از آن تو نیست تو چرا به كسی بدهی؟! معنایش این است كه اگر خلافت از آنِ تو نیست تو باید مثل معاویه ی پسر یزید اعلام كنی كه من ذی حق نیستم، و قهراً پدران خودت را تخطئه كنی همان طور كه او تخطئه كرد و گفت: پدران من به ناحق این جامه را به تن كردند و من هم در این چند وقت به ناحق این جامه را به تن كردم؛ بنابراین من می روم؛ نه اینكه بگویی من خلافت را تفویض و واگذار می كنم. وقتی كه مأمون این جمله را شنید فوراً به اصطلاح وجهه ی سخن را تغییر داد و گفت: شما مجبور هستید. سپس مأمون تهدید كرد و در تهدید خود استدلال را با تهدید مخلوط نمود [1] جمله ای گفت كه در آن، هم استدلال بود و هم تهدید، و آن این بود كه گفت: «جدّت علی بن ابی طالب در شورا شركت كرد (در شورای شش نفری) و عمر كه خلیفه ی وقت بود تهدید كرد، گفت: در ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر تصمیم نگرفتند یا بعضی از آنها از تصمیم اكثریت تمرّد كردند ابو طلحه ی انصاری مأمور است كه گردنشان را بزند.» خواست بگوید الآن تو در آن وضع هستی كه جدّت علی(علیه‌السلام) در آن وضع بود، من هم در آن وضعی هستم كه عمر بود. تو از جدت پیروی كن و در این كار شركت نما. در این جمله تلویحاً این معنا بود كه جدّت علی (علیه‌السلام) با اینكه خلافت را از خودش می دانست چرا در كار شورا شركت كرد؟ اینكه در كار شورا شركت كرد یعنی آمد آنجا تبادل نظر كند كه آیا خلافت را به این بدهیم یا به آن؟ و این خودش یك نوع تنزلی بود از جد شما علی بن ابی طالب كه نیامد سرسختی كند و بگوید شورا یعنی چه؟! خلافت مال من است، اگر همه تان كنار می روید بروید تا من خودم خلیفه باشم، اگر نه، من در شورا شركت نمی كنم. اینكه در شورا شركت كرد معنایش این است كه از حق مسلّم و قطعی خود صرف نظر كرد و خود را جزء اهل شورا قرار داد. تو الآن وضعت در اینجا نظیر وضع علی بن ابی طالب است. این، جنبه ی استدلال قضیه بود.
اما جنبه ی تهدیدش: عمر خلیفه ای بود كه كارهایش برای عصر و زمان تقریباً سند شمرده می شد. مأمون خواست بگوید اگر من تصمیم شدیدی بگیرم جامعه از من می پذیرد؛ می گویند او همان تصمیمی را گرفت كه خلیفه ی دوم گرفت؛ او گفت مصلحت مسلمین شوراست و اگر كسی از آن تخلف كند گردنش را بزنید، من هم به حكم اینكه خلیفه هستم چنین فرمانی را می دهم، می گویم مصلحت مسلمین این است كه علی بن موسی ولایتعهد را بپذیرد، اگر تخلف كند، به حكم اینكه خلیفه هستم گردنش را می زنم. استدلال را با تهدید مخلوط كرد. پس یكی دیگر از مسلمات تاریخ این مسأله است كه علیه‌السلام [از قبول ولایتعهد مأمون ] امتناع كرده است ولی بعد با تهدید به قتل پذیرفته است. مسأله ی سوم كه این هم جزء قطعیّات و مسلّمات است این است كه امام از اول با مأمون شرط كرد كه من در كارها مداخله نكنم، یعنی عملا جزء دستگاه نباشم، حالا اسم می خواهد ولایتعهد باشد، باشد؛ سكّه به نام من می خواهند بزنند، بزنند؛ خطبه به نام می خواهند بخوانند، بخوانند؛ ولی در كارها عملا مرا شریك نكن؛ كاری را عملا به عهده ی من نگذار، نه در كار قضا و دادگستری دخالتی داشته باشم، نه در عزل و نصبها و نه در هیچ كار دیگری [2]. در همان مراسم تشریفاتی نیز امام طوری رفتار كرد كه آن ناچسبی خودش به دستگاه مأمونی را ثابت كرد. آن جمله ای كه در اولین خطابه ی ولایتعهدش خواند به نظر من خیلی عجیب و با ارزش است. آن مجلس عظیم را مأمون تشكیل می دهد و تمام سران مملكتی از وزرا و سران سپاه و شخصیتها را دعوت می كند و همه با لباسهای🟢 سبز - كه شعاری بود كه آن وقت مقرر كردند- شركت می كنند [3]. اول كسی را كه دستور داد بیاید با حضرت رضا علیه‌السلام به عنوان ولایتعهد بیعت كند پسرش عباس بن مأمون بود كه ظاهرا قبلاً ولیعهد یا نامزد ولایتعهد بود؛ و بعد دیگران یك یك آمدند و بیعت كردند. سپس شعرا و خطبا آمدند و شعرهای بسیار عالی خواندند و خطابه های بسیار غرّا انشاء كردند. بعد قرار شد خود حضرت خطابه ای بخواند. حضرت برخاست و در یك سطر و نیم فقط، صحبت كرد كه جملاتش در واقع ایراد به تمام كارهای آنها بود. مضمونش این است: «ما (یعنی ما اهل بیت، ما ائمه) حقی داریم بر شما مردم به اینكه ولیّ امر شما باشیم: معنایش این است كه این حق اصلا مال ما هست و چیزی نیست كه مأمون بخواهد به ما واگذار كند و شما در عهده ی ما حقی دارید؛ حق شما این است كه ما شما را اداره كنیم و هرگاه شما حق ما را به ما دادید - یعنی هر وقت شما ما را به عنوان خلیفه پذیرفتید- بر ما لازم می شود كه آن وظیفه ی خودمان را درباره ی شما انجام دهیم، و السلام» [4]. دو كلمه: «ما حقی داریم و آن خلافت است، شما حقی دارید به عنوان مردمی كه خلیفه باید آنها را اداره كند؛ شما مردم باید حق ما را به ما بدهید، و اگر شما حق ما را به ما بدهید ما هم در مقابل شما وظیفه ای داریم كه باید انجام دهیم، و وظیفه ی خودمان را انجام می دهیم. » نه تشكری از مأمون و نه حرف دیگری، و بلكه مضمون بر خلاف روح جلسه ی ولایتعهدی است. بعد هم این جریان همین طور ادامه پیدا می كند؛ حضرت رضا علیه‌السلام یك ولیعهد به اصطلاح تشریفاتی است كه حاضر نیست در كارها مداخله كند و در یك مواردی هم كه اجباراً مداخله می كند به شكلی مداخله می كند كه منظور مأمون تأمین نمی شود؛ مثل همان قضیه ی نماز عید خواندن كه مأمون می فرستد نزد حضرت و حضرت می گوید: ما با تو قرار داریم كه من در هیچ كار مداخله نكنم. می گوید آخر اینكه تو در هیچ كار مداخله نمی كنی مردم مرا متهم می كنند، حال این یك كار مانعی ندارد. حضرت می فرماید: اگر بخواهم این كار را بكنم باید به رسم جدّم عمل كنم نه به آن رسمی كه امروز معمول است. مأمون می گوید بسیار خوب. امام از خانه خارج می شود. چنان غوغایی در شهر بپا می شود كه در وسط راه می آیند حضرت را برمی گردانند. بنابراین تا این مقدار مسأله مسلّم است كه حضرت رضا علیه‌السلام را بالاجبار [به مرو] آورده اند و عنوان ولایتعهد را به او تحمیل كرده اند؛ تهدید به قتل كرده اند و حضرت بعد از تهدید به قتل قبول كرده به این شرط كه در كارها عملا مداخله نكند، و بعد هم عملا مداخله نكرده و طوری خودش را كنار كشیده كه ثابت كرده است كه خلاصه ما به اینها نمی چسبیم و اینها هم به ما نمی چسبند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] . مأمون واقعاً مرد دانشمند و مطلعی بوده؛ از حدیث آگاه بود، از تاریخ آگاه بود، از منطق آگاه بود، از ادبیات آگاه بود، از فلسفه آگاه بود و شاید اندكی از طب و نجوم آگاه بود، اصلاً جزء علما بود و شاید در طبقه ی سلاطین و خلفا در جهان نظیر نداشته باشد. [2] . در واقع امام نمی خواست جزء دستگاه مأمونی قرار گیرد به طوری كه به این دستگاه بچسبد.[3] . البته اینكه لباس سبز چرا، بعضی می گویند این، تدبیر فضل بن سهل بود؛ زیرا شعار خود عباسیها لباس سیاه ⚫️ بود. فضل از آن روز، دستور داد كه همه با لباس سبز 🟢 بیایند؛ و گفته اند در این تدبیر، روح زردشتیگری وجود داشت و رنگ سبز شعار مجوسیها بود. ولی من نمی دانم این سخن چقدر اساس دارد. [4] . [در بحار الأنوار، ج /49ص 146 عبارت چنین است: لنا علیكم حقّ برسول اللّه صلی‌الله علیه وآله، و لكم علینا حقّ به، فاذا انتم ادّیتم الینا ذلك وجب علینا الحقّ لكم. ] ╭═══════๛- - - ┅ ╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا