هدایت شده از مباحث
مداحی آنلاین - نماهنگ شبهای جمعه - حسین ستوده.mp3
5.12M
🔊 نماهنگ | شب های جمعه
🌷 من بی وضو موی تو رو شونه نکردم...💔
🎤 با نوای: حسین ستوده
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
#شب_جمعه
#فاطمیه
╭═══════๛- - - ┅╮
│ 💌 @arame_janam
╰๛- - - - -
📚📖 مطالعه
#خطبه_اول | ۲ اَوَّلُ الدّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدیقُ بِهِ وَ کَمالُ التَّص
#خطبه_اول | ۳
وَ مَنْ قالَ «فیمَ»؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ
وَ مَنْ قالَ «عَلامَ»؟ فَقَدْ اَخْلى مِنْهُ.
کائِن لا عَنْ حَدَث،
مَوْجُود لا عَنْ عَدَم،
مَعَ کُلِّ شَیْء لا بِمُقارَنَة،
وَ غَیْرُ کُلَّ شَیْء لا بِمُزایَلَة،
فاعِل لا بِمَعْنى الْحَرَکاتِ وَ الآلَةِ،
بَصیر اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ،
مُتَوَحِّد اِذْ لا سَکَنَ یَسْتَأنِسُ بِهِ وَ لا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
«و هر کَس بگويد خدا در چيست؟ او را در ضمن چيزى پنداشته و هر کَس بپرسد بر روى چه قرار دارد؟ جايى را از او خالى دانسته.
همواره بوده است و از چيزى به وجود نيامده.
وجودى است که سابقه عدم براى او نيست.
با همه چيز همراه است، امّا نه اين که قرين آن باشد.
و با همه چيز مغاير است؛ امّا نه اين که از آن بيگانه و جدا باشد.
او انجام دهنده (هرکارى) است؛ امّا نه به آن معنا که حرکات و ابزارى داشته باشد.
بيناست حتّى در آن زمانى که موجود قابل رؤيتى از خلقش وجود نداشته است.
يگانه و تنهاست؛ زيرا کسى نيست که با او انس گيرد و از فقدانش ناراحت و متوحّش شود».
┅───────────
مطالعه شرح این فراز ؛
https://eitaa.com/ghararemotalee/7652
—— ⃟ ————————
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هیچ چیز همانند او نیست
امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، انگشت روى نقاط بسیار حسّاس و دقیق و ظریفى از مباحث توحیدى گذاشته و در عباراتى کوتاه و پرمعنا پنج نکته را بیان مى فرماید:
۱ـ نخست نامحدود بودن ذات پاکش از نظر مکان ـ و یا به تعبیرى دیگر برتر از مکان بودنش ـ را بیان مى کند، مى فرماید: «کسانى که سؤال کنند و بگویند خدا در چیست او را در ضمن موجودات پنداشته اند» (وَ مَنْ قالَ فیمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ).
زیرا واژه «فى» (و معادل فارسى آن «در») در جایى به کار مى رود که موجودى ظرف وجود دیگرى شود و بر آن احاطه داشته باشد، مانند بودن انسان در خانه، یا گُل در باغ و یا حتّى گلاب در لابه لاى ذرّات گلبرگ ها و نتیجه آن محدود بودن ذات اوست و همان گونه که در بالا نیز اشاره شد، تمام دلایل توحید نشان مى دهد که ذات او نامحدود از هر جهت است.
🤔 همچنین اگر کسى سؤال کند که خدا بر چه چیز قرار دارد؟ (بر عرش، بر کرسى، بر فراز آسمان ها) او نیز خدا را محدود شمرده، چرا که مناطق دیگر را از او خالى پنداشته است (وَ مَنْ قالَ عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلى مِنْهُ).
لازمه این سخن نیز محدودیّت ذات پاک اوست که با واجب الوجود بودن سازگار نیست و بنابر این تمام کسانى که او را بر فراز عرش یا در آسمانها و یا در هر جاى دیگر مى پندارند، موحّد خالص نیستند و در واقع پرستش مخلوقى مى کنند که با فکر خود ساخته و نام «الله» بر او نهاده اند.
(خواه در جُرگه عوام باشند یا در لباس و کسوت خواصّ).
گاه بعضى از ناآگاهان چنین پنداشته اند که آیه شریفه «اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرشِ اسْتَوى»(۱) دلیل بر جسمانیّت خداوند و قرار گرفتن او بر عرش است، در حالى که جمله «استوى» به معناى سُلطه بر چیزى مى باشد و تنها به معناى سوار شدن و نشستن بر چیزى نیست و اصولا تعبیر «استوى عَلىَ الْعَرْشِ; بر تخت سلطنت قرار گرفت» در مقابل «تَلّ عرشه; تختش فرو ریخت» کنایه معروفى است که در موارد رسیدن به قدرت و یا کناره گیرى از قدرت به کار مى رود نه این که به معناى شکستن تخت سلطنت یا نشستن بر آن بوده باشد.
بنابراین «اسْتَوى عَلىِ الْعَرْشِ» به معناى استقرار حکومت و حاکمیّت خداوند بر عرش است.
به هر حال بسیار کودکانه است که اگر کسانى بخواهند از این تعبیر، توهّم جسمیّت خداوند را داشته باشند.
۲ـ در بخش دیگرى به نامحدود بودن او از نظر افق زمان اشاره مى کند و ازلیّت او را شرح مى دهد، مى گوید: «او وجودى است که همواره بوده و از چیزى به وجود نیامده است» (کائِن لا عَنْ حَدَث).
«و موجودى است که هرگز سابقه عدم ندارد» (مَوْجُود لا عَنْ عَدَم).
به این ترتیب با همه مخلوقات متفاوت است؛ زیرا آنها همه، سابقه حدوث و عدم دارند.
تنها وجودى که داراى این سابقه نیست، ذات پاک اوست.
و اصولا به کار بردن واژه هاى «کائن» و «موجود» بدون آن که مفهومش از صفات مخلوقات و سابقه عدم پیراسته شود، امکان پذیر نیست.(۲)
۳ـ در جمله بعد اشاره بسیار لطیفى به چگونگى رابطه مخلوقات با خالق و ممکنات با واجب الوجود کرده، مى فرماید: «او با همه چیز است، امّا نه این که قرین آنها باشد و غیر همه چیز است؛ امّا نه این که از آنها بیگانه و جدا باشد» (مَعَ کُلِّ شَیْء لا بِمُقارَنَة، وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْء لا بِمُزایَلَة).
بسیارى از مردم و حتّى بسیارى از فلاسفه و دانشمندان رابطه خداوند را با موجودات، رابطه دو وجود مستقلّ با یکدیگر پنداشته اند که یکى، مخلوق دیگرى است.
مثل این که شعله عظیمى وجود داشته باشد و شمع کوچکى را با آن روشن کنیم، در حالى که حقیقت، چیز دیگرى است.
تفاوت مخلوق و خالق، تفاوت یک وجود ضعیف و قوى نیست، بلکه تفاوت، تفاوت یک وجود مستقلِ در تمام جهات و یک وجود وابسته است.
تمام عالم هستى به او وابسته است و لحظه به لحظه، نور وجود را از او مى گیرد.
خداوند از عالم هستى جدا نیست و در عین حال عین موجودات نیز نمى باشد (آن چنان که قائلین به وحدت وجود و موجود از صوفیه پنداشته اند) و توحید واقعى منوط به درک این حقیقت است.
این حقیقت را مى توان با مثال زیر روشن ساخت (هر چند این مثال ها نیز ناقص است): شعاع و پرتو آفتاب ☀️ گرچه وجود دارد و غیر از قرص خورشید است، ولى پیوسته و وابسته به آن است، یعنى غیر آن است امّا نه مغایرت به معناى بیگانگى و جدایى و استقلال، و همراه آن است، امّا نه به معناى یگانگى و وحدت.
بدون شک پیوند و ارتباط موجودات این عالم با ذات پاک خداوند از این هم نزدیک تر و وابستگى آنها به او از این هم بیشتر است و در واقع مثال دقیقى در این جهان براى این وابستگى و یگانگى، در عین دوگانگى (وحدت در کثرت) نمى توان پیدا کرد.
هر چند مثال هایى همچون مثال بالا ـ و یا مانند تصوّرات ذهنى انسان که وابسته به روح اوست و از او جداست و در عین حال وابسته به اوست و بدون او مفهومى ندارد ـ تا حدودى مطلب را روشن مى سازد.
(دقّت کنید) ۴ـ در جمله بعد به یکى دیگر از صفات ذات پاک او اشاره کرده، مى فرماید: «او فاعل و انجام دهنده (کارها) است ولى نه به معناى استفاده از حرکات و آلات» (فاعِل لا بِمَعْنَى الْحَرَکاتِ وَالآلَةِ).
در سخنان روزانه، معمولا فاعل و کننده کار به کسى اطلاق مى شود که با استفاده از حرکات دست و پا، یا سر و گردن و سایر اعضا، کارى را انجام مى دهد و از آن جا که قدرت انسان و جانداران دیگر براى انجام کارها محدود است و اعضاى انسان با تمام ظرافتى که دارد، قادر به انجام هر کارى نیست، از وسایل و ابزار کمک مى گیرد و کمبود توان و قدرت خود را با آن جبران مى کند.
با چکش میخ را مى کوبد، با ارّه چوب را مى برد و با انبرهاى ظریف و کوچک اشیاى بسیار ریز را جابه جا مى کند و با جرثقیل هاى عظیم بارهاى سنگین را از جا برمى دارد و اینها همه از آثار جسم و جسمانیّات است.
از آن جا که خداوند نه جسم دارد و نه حدّ و حدودى براى قدرت اوست، فاعلیّتش هرگز به معناى انجام حرکتى نیست و نیز به خاطر قدرت نامحدودش نیاز به ابزار و آلاتى ندارد.
اصولا قبل از آن که آلتى خلق شود، خداوند فاعل بود.
هرگاه نیاز به آلتى براى انجام کار داشت، باید از خلقت نخستین اشیا عاجز باشد.
آرى او در یک چشم بر هم زدن و یا لحظه اى کمتر از آن، با اراده و فرمان «کُنْ» مى تواند عالم هستى را ایجاد و یا معدوم کند و یا تدریجاً در هر مدّتى که اراده اش تعلّق گرفته است به وجود آورد.
پس باید توجّه داشت وقتى مى گوییم او فاعل است، فاعلیّتش را قیاس به ذات خود نکنیم و مرهون حرکات و آلات نشماریم.
البتّه این سخن به آن معنا نیست که خداوند فرشتگان «مدبّرات امر» و فرمانبردارانى براى تدبیر خلقت ندارد.
او بسیارى از حوادث را از طریق اسباب مى آفریند، چون اراده اش بر آن قرار گرفته است، نه این که نیاز به آن داشته باشد.
۵ـ در جمله بعد مى افزاید: «او بینا بود در آن زمان که حتّى موجود قابل رؤیتى از خلقش وجود نداشت» (بَصیر اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ).
درست است که «بصیر» به معناى بینا، از مادّه «بصر» به معناى چشم گرفته شده است، ولى در مورد خداوند هرگز به معناى حقیقى به کار نمى رود.
یا به تعبیر دیگر مجازى است بالاتر از حقیقت.
بصیر بودن خداوند به معناى آگاهى او از تمام اشیایى است که قابل رؤیت است و حتّى قبل از آن که اشیاى قابل رؤیت آفریده شوند، بصیر بود.
بنابر این بصیر بودنش بازگشت به علم بى پایان او مى کند و مى دانیم علم خدا ازلى است.
در آخرین جمله از فراز مورد بحث، اشاره به وحدانیّت ذات پاک او در برابر داشتن انیس و مونس مى کند و مى فرماید: «او تنها است زیرا کسى وجود ندارد تا با او انس گیرد و از فقدانش متوحّش و ناراحت گردد» (مُتَوَحِّد اِذْ لا سَکَنَ یَسْتَأنِسُ بِهِ وَ لا یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ).(۳) توضیح این که انسان ها و همچنین موجودات زنده دیگر، به حکم این که قدرتشان براى جلب منافع و دفع ضررها و زیان ها محدود است، ناچارند از همنوعان خود و احیاناً از غیر همنوع، کمک بگیرند تا در برابر خطراتى که آنها را تهدید مى کند احساس امنیّت کنند.
این جاست که تنهایى براى انسان وحشتناک است و بودن افراد دیگر در کنارش آرامبخش، مخصوصاً به هنگام هجوم خطرات و آفات و بلاها و بیماریها.
و گاه این انسان کوته فکر خدا را با خود قیاس مى کند و تعجّب مى کند چگونه قبل از آفرینش مخلوقات تنها بود، چگونه انیس و مونسى ندارد و چگونه در عین تنهایى احساس آرامش مى کند؟! بى خبر از این که او وجودى است بى نهایت، نه نیاز به چیزى دارد که از کسى کمک بگیرد و نه از دشمنى هراسان است که از دیگرى در برابر او مدد بجوید، نه شبیه و مانندى که با او انس گیرد.
به همین دلیل همیشه متوحّد (بى همدم) بوده و همچنان هست و خواهد بود، از آنچه گفته شد معلوم مى شود که واژه «متوحّد» در این جا مفهومى غیر از «واحد» و «احد» دارد.
* * *
نکته در این فراز بسیار پرمعنا و پرمحتوا نکته هاى فراوانى نهفته شده و درس هاى گرانبهایى است که رهگشاى بسیارى از مشکلات عقیدتى در زمینه «معرفة الله و اسما و صفات او» است، از جمله: ۱ـ رابطه خلق و خالق و مسأله «وحدت وجود»! در این که خداوند با مخلوقات و آفریدگار با آفریده ها چه رابطه اى دارد در میان فلاسفه و دانشمندان گفتگو بسیار است.
گروهى راه افراط را پیموده اند و در مسیر وحدت وجود و موجود گام نهاده و او را عین مخلوقاتش پنداشته اند.