#پرسش_و_پاسخ
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
#سؤال: وقتی معاویه، یزید را به ولایتعهدی انتخاب كرد همه مخالف بودند، نه به خاطر اینكه یزید یك شخصیت فاسدی بود، بلكه اساساً با اصل ولایتعهدی مخالفت می شد. آن وقت چطور شد كه ولایتعهدی در زمان مأمون این ایراد را نداشت؟
#جواب: اولا این كه می گویند مخالفت می شد، آنچنان هم مخالفت نمی شد، یعنی آن وقت هنوز دیگران به خطرات این مطلب توجه نكرده بودند، فقط عده ی كمی توجه داشتند، و این بدعتی بود كه برای اولین بار در دنیای اسلام به وجود آمد؛
و علت آن عكس العمل بسیار شدید امام حسین علیهالسلام نیز همین بود كه بی اعتباری و #بدعت بودن و حرام بودن این كار را مشخص كند كه كرد.
در دوره های بعد این امر دیگر جنبه ی مذهبی خودش را از دست داده بود، همان شكل ولایتعهدهای دوران قبل از اسلام را به خود گرفته بود كه پشتوانه اش فقط زور بود و دیگر جنبه ی به اصطلاح اسلامی نداشت؛
و علت مخالفت حضرت رضا علیهالسلام با قبول ولایتعهدی نیز یكی همین بود- و در كلمات خود حضرت هست- كه اصلاً خود این عنوان «ولایتعهد» عنوان غلطی است، چون معنی «ولایتعهد» این است كه حق مال من است و من زید را برای جانشینی خودم انتخاب می كنم؛
و آن بیانی كه حضرت فرمود این مال توست یا مال غیر و اگر مال غیر است تو حق نداری بدهی، شامل «ولایتعهد» هم هست.
____________
سؤال: فرضی فرمودند كه اگر فضل بن سهل شیعیِ واقعی بود مصلحت بود كه حضرت در ولایتعهدی با ایشان همكاری كند و بعد دست مأمون را از خلافت كوتاه كنند. اینجا اشكالی پیش می آید و آن اینكه در این صورت لازم می شد كه حضرت مدتی أعمال مأمون را تصویب كنند و حال آنكه با توجه به عمل حضرت علی علیه السلام امضا كردن كار ظالم در هر حدّی جایز نیست.
جواب: به نظر می رسد كه این ایراد وارد نباشد.
فرمودید به فرض اینكه فضل بن سهل شیعی بود حضرت باید مدتی اعمال مأمون را امضاء می كرد و این جایز نبود همچنانكه حضرت امیر حكومت معاویه را امضاء نكرد.
خیلی تفاوت است میان وضع حضرت رضا علیهالسلام نسبت به مأمون و وضع حضرت امیر علیهالسلام نسبت به معاویه. حضرت امیر می بایست امضایش به این شكل می بود كه معاویه به عنوان یك نایب و كسی كه از ناحیه ی او منصوب است كار را انجام دهد، یك ظالمی مثل معاویه به عنوان نیابت از علیّ بن ابی طالب كار كند.
ولی قضیه ی حضرت رضا (علیهالسلام) این بود كه حضرت رضا (علیهالسلام) باید مدتی كاری به كار مأمون نداشته باشد، یعنی مانعی در راه مأمون ایجاد نكند.
به طور كلی، هم منطقاً و هم شرعاً فرق است میان اینكه مفسده ای را ما خودمان بخواهیم تأثیری در ایجادش داشته باشیم- كه در اینجا یك وظیفه داریم- و این كه مفسده ی موجودی را بخواهیم از بین ببریم [كه در اینجا وظیفه ی دیگری داریم. ] مثالی عرض می كنم.
یك وقت هست من شیر آب 🚰 را باز می كنم كه آب بیاید داخل حیاط شما خرابی به بار آورد.
← اینجا من ضامن حیاط شما هستم به جهت اینكه در خرابی آن تأثیر داشته ام.
و یك وقت هست كه من از كنار كوچه رد می شوم، می بینم كه شیر آب بازشده و آب به پای دیوار شما رسیده است.
←اینجا اخلاقا من وظیفه دارم كه این شیر را ببندم و به شما خدمت كنم. نمی كنم و این ضرر به شما وارد می آید. در اینجا این كار بر من واجب نیست.
این را گفتم از نظر این كه خیلی فرق است میان این كه كاری به دست شخصی یا به دستِ دست ✋🏻 او می خواهد انجام شود، و این كه كاری را یك كَس دیگر انجام می دهد و دیگری وظیفه ی از بین بردن آن را دارد.
معاویه، مافوقش علی علیه السلام بود، یعنی تثبیت معاویه معنایش این بود كه علی علیه السلام معاویه را به عنوان دستی برای خود بپذیرد؛ ولی تثبیت [مأمون توسط] حضرت رضا علیهالسلام (به قول شما) معنایش این است كه حضرت رضا علیهالسلام مدتی در مقابل مأمون سكوت داشته باشد. این، دو وظیفه است.
در آنجا علی علیه السلام مافوق است.
در اینجا قضیه برعكس است، مأمون مافوق است.
این كه حضرت رضا علیهالسلام مدتی با فضل بن سهل همكاری كند، یا به قول شما [مأمون را] تثبیت كند، یعنی مدتی در مقابل مأمون ساكت باشد.
مدتی ساكت بودن برای مصلحت بزرگتر، برای انتظار كشیدن یك فرصت بهتر، مانعی ندارد.
و بعلاوه در قضیه ی معاویه، مسأله تنها این نیست كه حضرت راضی نمی شد كه معاویه یك روز حكومت كند (البته این هم یك مسأله ی آن است، فرمود: من راضی نمی شوم كه ظالم حتی یك روز حكومت كند) ، مسأله ی دیگری هم وجود داشت كه جهت عكس قضیه بود، یعنی اگر حضرت، معاویه را نگاه می داشت، او روزبه روز نیرومندتر می شد و از هدف خودش هم برنمی گشت.
ولی در اینجا فرض این است كه باید صبر كنند تا روزبه روز مأمون ضعیفتر شود و خودشان قویتر گردند؛ پس اینها را نمی شود با هم قیاس كرد.