eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| عبوديّت، ثمرۀ علم واقعى به قدس سره گفتم: سالهاى اوّل تحصيل وقتى عبادت مى‌كردم حال بهترى داشتم، هر چه علمم زيادتر شد، حال و توجّهم كمتر شده، دليلش چيست‌؟ ايشان فرمود: دليلش اين است كه اينها كه خوانده‌اى علم حقيقى نبوده، اگر علم حقيقى و واقعى بود، انسان زيادتر مى‌شد. اميرالمومنين عليه السلام مى‌فرمايد: « ثمرة العلم العبودية » علم واقعى آن است كه هر چه زيادتر مى‌شود، خشوع و عبادت انسان زيادتر شود. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| درس اخلاق گفتنى نيست يكى از نهادها مرا براى دعوت كردند، پس از عبور از چند اتاق وارد سالنى شديم، درها را بستند و گفتند اينها مسئولين اداره هستند. گفتم: مگر ما مى‌خواهيم هروئين تقسيم كنيم، ما كه حرف محرمانه‌اى نداريم، مى‌خواهيم قرآن و حديث بگوئيم، بگذاريد همه بيايند و در جلسه شركت كنند. گفتند: آخر آنها در شأن اين جمع نيستند. گفتم: مرحوم مى‌فرمود: درس اخلاق گفتنى نيست، عملى است و همين كار شما ضّد اخلاق است. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
ره صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجّه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند و دختر هم پهلوی مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید. فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟ در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه (درحالت مکاشفه) دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله (صلوات الله علیه و آله) است. تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد. 📚معادشناسی آیت الله محمدحسین تهرانی ره/ مجلد3 /صفحه 108 🌐 @Mabaheeth