#داستانهای_شگفت
۵۷ - رؤیای صادقانه
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مرحوم حاج محمد حسن خان بهبهانی فرزند مرحوم حاج غلامعلی بهبهانی ( بانی شبستان مسجد سردزک ) نقل کرد که پدرم پیش از تمام شدن شبستان مسجد سردزک، مریض شد به مرض موت و #وصیت کرد که مبلغ دوازده هزار روپیه حواله بمبئی را به مصرف اتمام مسجد برسانیم.
چون فوت کرد چند روز ساختمان مسجد تعطیل شد؛ شب در خواب پدرم را دیدم به من گفت چرا تعطیل کردی؟
گفتم برای احترام شما و اشتغال به مجالس ترحیم شما!
در جوابم گفت اگر برای من می خواستی کاری کنی می بایست ساختمان مسجد را تعطیل نکنی.
چون بیدار شدم عازم شدم که به اتمام ساختمان مسجد اقدام نمایم و گفتم حواله روپیه ها را که پدرم معین کرد باید وصول شود تا از آن مصرف گردد، هرچه جستجو کردم حواله پیدا نشد و هرجا که احتمال می دادم، تحقیق نمودم یافت نگردید.
پس از چندی پدرم را در خواب دیدم به من تعرض کرد گفت چرا بنائی مسجد را مشغول نمی شوی؟
گفتم حواله روپیه ها را که معین کردید گم شده!
پدرم گفت در حجره پشت آرمالی افتاده است.
چون بیدار شدم چراغ را روشن کردم همان جائی که گفته بود ورقه ای افتاده بود، برداشتم دیدم همان حواله است؛ پس آن وجه 💷 را دریافت کرده و ساختمان مسجد را تمام نمودم.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/48726
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -