#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۲
دعای دوم – ستایش خداوند عزوجلّ
اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی تَجَلّٰی لِلْقُلُوبِ بِالْعَظَمَةِ، وَ احْتَجَبَ عِنِ الاَبْصَارِ بِالْعِزَّةِ، وَ اقْتَدَرَ عَلَی الاَشْيَاءِ بِالْقُدْرَةِ، فَلاَ الاَبْصَارُ تَثْبُتُ لِرُؤْيَتِهِ وَ لاَ الْاَوْهَامُ تَبْلُغُ كُنْهَ عَظَمَتِهِ، تَجَبَّـرَ بِالْعَظَمَةِ وَ الْكِبْـرِيَاءِ، وَ تَعَطَّفَ بِالْعِزِّ وَ الْبِـرِّ وَ الْجَلَالِ، وَ تَقَدَّسَ بِالْحُسْنِ وَ الْجَمَالِ، وَ تَـمَجَّدَ بِالْفَخْرِ وَ الْبَهَاءِ، وَ تَهَلَّلَ بِالْمَجْدِ وَ الْاٰلاٰءِ، وَ اسْتَخْلَصَ بِالنَّورِ وَ الضِّيَاءِ،
[ سپاس خداوند را که تجلّیٖ کرد برای دلها به بزرگی و عظمت، و از دیدگان پنهان گشت با عزّت، و بر اشیاء توانا گشت به قدرت، که نه دیدگان برای دیدنش بر جای میمانند و نه اوهام به حقیقت عظمتش پی میبرند، به عظمت و کبـریاء بزرگی کرد، و عطوفت روا داشت با عزت و نیکی و شکوه، و پاک و مقدس گشت با زیبایی و جمال، و با شکوه شد به فخر و عظمت و شکوه و درخشید با مجد و الطاف، و ویژگی یافت با نور و درخشش،
خَالِقٌ لاٰ نَظِيـرَ لَهُ، وَ وَاحَدٌ لاٰ نِدَّ لَهُ، وَ مَاجِدٌ لاٰ ضِدَّ لَهُ، وَ صَمَدٌ لاٰ كُفْوَ لَهُ، وَ إِلٰهٌ لاٰ ثَانِیَ مَعَهُ، وَ فاطِرٌ لاٰ شَـرِيكَ لَهُ، وَ رَازِقٌ لاٰ مُعِيـنَ لَهُ، وَ الأَوَّلُ بِلاٰ زَوَالٍ، وَ الدّٰائِمُ بِلاٰ فَنَاءٍ، وَ الْقٰائِمُ بِلاٰ عَنَاءٍ، وَ البَاقِی بِلاٰ نِهَايَةٍ، وَ الْمُبْدِئُ بِلاٰ أَمَدٍ، وَ الصَّانِعُ بِلاٰ ظَهِیرٍ، وَ الرَّبُّ بِلاٰ شَـرِيكٍ، وَ الْفاطِرُ بِلاٰ كُلْفَةٍ، وَ الْفَاعِلُ بِلاٰ عَجْزٍ، لَيْسَ لَهُ حَدٌّ فیٖ مَكَانٍ، وَ لاٰ غَايَةٌ فیٖ زَمانٍ، لَمْ يَزَلْ وَ لاٰ يَزُولُ وَ لَنْ يَزَالَ.
[ آفرینندهای که نظیری نیست او را، و یکتایی که همتا نباشد وی را و باشکوهی که ضدّی نبود او را و بینیازی که مشابهی نباشد او را، و خداوندی که دیگری همراهش نیست و آفریدگاری که انبازی ندارد، و روزی دهندهای که مددکاری ندارد، و نخستین بیزوال و ماندگاری بدون نیستی، و برپادارندۀ امور بدون زحمت و رنج، و باقیماندهای بینهایت، و آغازگری بیحد و مرز و سازندهای بدون پشتیبان، و پروردگاری بیانباز، و آفرینندهای خستگیناپذیر و انجام دهندهای بدون ضعف و ناتوانی، او را حدی از نظر مکان نیست و نه غایتی از جهت زمان، همچنان بوده است و نابود نـمیشود و همچنان خواهد بود.
كَذَلِكَ أَبَدَاً هُوَ الْإِلٰهُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الدّٰائِمُ الْقَدِیمُ، الْقَادِرُ الْحَكِيمُ، الْعَلِیمُ الْقَاهِرُ، الْحَلِیمُ الْمَانِعُ لِمٰا یَشَاءُ، وَ الفَعّٰالُ لِمٰا یُرِیدُ ﴿لَهُ الْخَلْقُ وَ الاَمْرُ﴾ ﴿وَ الْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيّٰاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعٰالَیٰ عَمّٰا يُشْـرِكُونَ﴾ لاٰ تَخْفیٰ عَلَیْهِ خَافِیَةٌ فِی الْاَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمَاءِ. ﴿وَ إنَّـمٰا أمْرُەُ إذٰا أرٰادَ شَيْئًا أنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾، أَمْرُەُ مَاضٍ وَ حُكْمُهُ عَدْلٌ، وَ وَعْدُەُ حَقٌّ وَ قَولُهُ صِدقٌ، وَ لَو تَجَلّٰی لِشَیْءٍ صَارَ دَكّاً ﴿فَلَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ﴾.
[ همچنان است پیوسته، او خداوند زنده پایدار، ماندگار قدیم، توانای حکیم، دانای پیروز، بُردبار باز دارنده آنچه خواهد، و انجام دهنده آنچه اراده کند، «اختیار آفرینش و امور آن به دست اوست» «و زمین همه در اختیار اوست در روز قیامت و آسمانها به دست قدرتش در هم نوردیده باشد، پاک است و بلند مرتبه از آنچه شـرک میورزند» و مخفی نـمیماند بر او چیزی که در زمین و یا در آسمان پنهان شده باشد. «همانا امر او اگر چیزی را اراده کند، این است که بگوید به وجود آی و آن، به وجود میآید» امر او نافذ و حکومت و داوریاش عادلانه است، و وعدۀ او حق و گفتار او راست است و اگر برای چیزی تجلی کند، آن چیز در هم کوبیده میشود «پس نه چیزی همانند اوست و او شنوای بیناست».]
وَ أَشْهَدُ أنْ لاٰ إلٰهَ إلَّا اللّٰهُ وَحْدَەُ لاٰ شَـريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُەُ وَ رَسُولُهُ ارْتَضاهُ بِرِسالَتِهِ، وَ ائْتَمَنَهُ عَلیٰ وَحْیِهِ، وَ انْتَجَبَهُ مِنْ خَلِیقَتِهِ، وَ اصْطَفٰاهُ مِنْ بَرِیَّتِهِ، فَاَوْجَبَ الْفَوْزَ لِمَنْ اَطٰاعَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ، وَ النَّارَ عَلیٰ مَنْ عَصٰاهُ وَ صَدَفَ عَنْهُ.
[ و گواهی میدهم که نیست خداوندی جز خدای یکتا که شـریکی ندارد، و گواهی میدهم که محمد بنده و فرستاده اوست، او را برای رسالت خویش پسندید، و بر وحی خود امین گردانید، و او را برگزید از میان بندگانش و از آفریدگانش اختیار کرد، و رستگاری را روا داشت برای هر که او را فرمان برد و از او بپذیرد و آتش را برای کسی قرار داد که او را نافرمانی کند و از او منحرف گردد.]
فَصَلَوٰاتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَ اٰلِهِ الطَّيِّبِینَ الْاَخْيَارِ الْطّٰاهِرِينَ الْاَبْرَارِ، اَلَّذِينَ اَذْهَبَ اللّٰهُ عَنْهُمُ الرِّجسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً.
[ #صلوات خداوند بر او و خاندانش باد آن پاکان درستکار، پاکیزگان نیکوکار، آنان که خداوند پلیدی را از ایشان دور ساخت و به حقیقت طاهر گردانید.
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
⎚ سیری در #سیره_ائمه_اطهار علیهم السلام | ۱۵
╭ ─━─━─• · · · · · ·
❒ عدل کلّی
◣ تعریف عدالت
◣ آیا عدالتخواهی فطری است؟
◣ نظر نیچه و ماكیاول
◣ نظر برتراند راسل
◣ نقد این نظریه
◣ نظر ماركسیسم
◣ نظر اسلام
◣ مسأله ی عمر حضرت حجت
◣ مشخصات دوره ی حضرت مهدی علیه السلام
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
عدل كلّی
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
بسم اللّه الرحمن الرحیم.
الحمد للّه ربّ العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله و حبیبه و صفیّه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین، اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم:
وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ كَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ اَلْفاسِقُونَ [1].
ـــــــــــــــــــــــ
همه ی پیامبران الهی كه از طرف خدای متعال در میان بشر مبعوث شده اند، برای دو هدف اساسی بوده است.
✓ یكی از این دو هدف، برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق خودش، میان بنده و خداست، و به تعبیر دیگر منع بشر از پرستش هر موجودی غیر از خالق خودش، كه در كلمه ی طیّبهی «لا إله إلا الله» خلاصه می شود.
✓ هدف دومی كه برای بعثت پیامبران عظام از طرف خداوند متعال هست، برقراری روابط حسنه و صالحه میان افراد بشر، بعضی با بعضی دیگر، بر اساس عدالت و صلح و صفا و تعاون و احسان و عاطفه و خدمت به یكدیگر است.
قرآن كریم این دو مطلب را به عنوان دو هدف برای انبیاء در كمال صراحت ذكر كرده است.
راجع به هدف اول، درباره ی خاتم الانبیاء می فرماید: یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اَللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً [2]،
و درباره ی هدف دوم می فرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ [3].
ببینید قرآن با چه صراحتی عنایت انبیاء و بلكه مأموریت و رسالت انبیاء برای برقراری عدل در میان بشر را بیان می كند.
در این آیه می فرماید ما فرستادگان خودمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها كتاب و دستور و نوشته فرستادیم با میزان، یعنی قوانین و مقررات عادلانه، برای چه؟ «لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ» برای اینكه همه ی افراد بشر به #عدالت رفتار كنند و اصل عدالت در میان افراد بشر برقرار گردد.
بنابراین مسأله ی برقراری عدالت، آن هم با مقیاس بشریت، هدف اصلی و عمومی همه ی انبیاء بوده است؛ یعنی انبیاء كه آمده اند، یك كار، یك وظیفه، یك مأموریت و یك رسالتی كه داشته اند، به نصّ قرآن مجید عدالت بوده است.
مطلب دیگری كه باید در اینجا عرض كنم این است:
❓آیا مسأله ی عدالت، آن هم عدل كلی و عدل عمومی- نه عدل نسبی و فردی و شخصی- یعنی عدالت به معنی اینكه روزی در این جهان برای بشر پیش بیاید كه در آن روز اثری از این ظلمها و ستمها و تبعیضها و جنگها و نفرتها و كینه ها و خونریزیها و استثمارها و از لوازم اینها یعنی دروغها و نفاقها و نیرنگها، و بالاخره اثری از اینهمه مفاسدی كه در میان بشر وجود دارد نباشد، آیا چنین روزی برای بشریت خواهد بود؟
❓آیا بشریت در آینده ی خودش، چنین دوره ای و چنین روزی و چنین قرنی را خواهد داشت؟ یا نه، این فقط یك خیال و یك آرزوست، هیچ وقت عمل نخواهد شد، و یا حتی ممكن است یك كسی كه ذوق دینی و مذهبی داشته باشد- البته این مطلب در غیر شیعه صدق می كند- بگوید:
من منكر عدالت كلی نیستم، من طرفدار اینكه دنیا بر اساس ظلم باشد نیستم، ولی معتقدم این دنیای ما آن قدر پست و دنیّ است، آن قدر ظلمانی و تاریك است كه هیچ وقت در دنیا عدل كلی و عدالت واقعی و صلح و صفای واقعی و انسانیت واقعی و اینكه یك روزی واقعاً افراد بشر با یكدیگر انسانی زندگی كنند نخواهد بود؛ دنیا، دار ظلم و تاریكی است، همه ی ظلمها در آخرت جبران می شود، عدالت فقط مال آخرت است.
در میان غیر مسلمانان و ادیان دیگر چنین فكری وجود دارد.
یكی از امتیازات اساسی معتقَدات اسلامی- و بالاخص در دید شیعه از اسلام- همین است كه: بدبین نباشید، دوره ی ظلم و ستم، دوره ی جنگ و دعوا، دوره ی اختلاف، دوره ی فساد اخلاق و دوره ی سیاهی و ظلمت یك دوره ی موقت است و عاقبت نورانیت و عدالت است.
اگر هم [این تعلیم ] در ادیان دیگر هست، به این روشنی كه در مذهب شیعه وجود دارد قطعاً در هیچ جا وجود ندارد.
🪧 این هم یك مطلب كه آینده ی بشریت در همین دنیا نیكی و رخت بربستن ظلم و آمدن عدالت است؛ و اگر انسان در درجه ی اول در قرآن كریم تأمل كند می بیند قرآن این مطلب را تأیید و تأكید می كند، نوید به آینده می دهد و آینده ی دنیا را روشن می بیند.
آیات زیادی در این زمینه هست، از جمله همین آیه ای كه در ابتدای سخنم تلاوت كردم:
وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ كَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً.
وعده می دهد به اهل #ایمان و مردمی كه عملشان صالح و شایسته است كه عاقبت دنیا به دست اینهاست؛
آن كه در نهایت امر بر دنیا حكومت می كند دین الهی و #معنویت و لا إله الا اللّه است، مادیگریها و ماده پرستی ها و خودخواهیها از بین خواهد رفت، عاقبتِ دنیا #امنیت است(وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً)، عاقبت دنیا توحید است به تمام مراتب خود.
بنابراین از قرآن مجید دو مطلب استفاده شد:
√ یكی اینكه هدف اساسی انبیاء دو چیز است: توحید و برقراری عدالت.
← اولی مربوط است به ارتباط انسان با خدا،
← و دومی مربوط است به ارتباط انسانها با یكدیگر.
√ مطلب دوم اینكه مسأله ی عدالت، تنها یك آرزو و خیال نیست، یك واقعیتی است كه دنیا به سوی آن می رود، یعنی سنت الهی است و خدا عدالت را در نهایت امر بر دنیا حاكم خواهد كرد و بر این دنیا قرنها و قرنها- كه ما نمی دانیم چقدر است، شاید میلیونها سال، و شاید صدها میلیون سال- بشر حكومت خواهد كرد؛ اما یك بشر بالغ، یك بشر انسان واقعی، یك بشرهایی كه در میان آنها از این تیرگیها و ظلمهایی كه امروز هست هرگز چیزی وجود ندارد.
بحث من درباره ی این مطلب است كه عدل كلی در دنیا برقرار می شود، بالخصوص راجع به یك جهت آن، و آن این است:
اسلام كه مدعی است عدل كلی در دنیا برقرار می شود، بر چه اساسی مدعی است كه برقرار می شود؟ لهذا سه موضوع را باید تشریح كنم: یكی اینكه اولا عدالت چیست؟
دوم اینكه آیا در نهاد و فطرت بشر تمایل به عدالت وجود دارد یا اساسا در فطرت بشر میل به عدالت وجود ندارد، هر وقت عدالت به بشر داده شده است و داده بشود، به زور است، تحمیل است، بشر محال است به میل و رضای خودش زیر بار عدالت برود؟
و مسأله ی سوم این است: آیا عدالت عملی هست یا نیست، و اگر عملی بشود به چه وسیله عملی خواهد شد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . نور/55.
[2] . احزاب/45 و 46.
[3] . حدید/25.
╭═══════๛- - - ┅ - - ╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
تعریف عدالت
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مسأله ی اول كه عدالت چیست، شاید چندان احتیاج به تعریف نداشته باشد.
افراد بشر كم و بیش ظلم را می شناسند، تبعیض را می شناسند؛ عدالت نقطه ی مقابل ظلم است، نقطه ی مقابل تبعیض است؛
و به عبارت دیگر: افراد بشر در دنیا به حسب خلقت خودشان و به حسب فعالیتهایی كه می كنند و استعدادهایی كه از خود نشان می دهند، استحقاقهایی پیدا می كنند؛ #عدالت عبارت است از اینكه آن استحقاق و آن حقّی كه هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب كار و فعالیت خودش به دست آورده است به او داده شود؛ نقطه ی مقابل ظلم است كه آنچه را كه فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگیرند، و نقطه ی مقابل تبعیض است كه دو فرد كه در شرایط مساوی قرار دارند، یك موهبتی را از یكی دریغ بدارند و از دیگری دریغ ندارند.
ولی در عین حال از قدیم الایام افرادی در میان بشر بوده اند از فیلسوفان قدیم یونان تا دوره های اروپا كه اساسا منكر واقعیت داشتن عدالت بوده و هستند و می گویند اصلاً عدالت معنی ندارد، عدالت مساوی با زور است، عدالت یعنی آن چیزی كه قانون موجود حكم كرده باشد، و قانون موجود هم آن است كه زور آن را به بشر تحمیل كرده باشد، پس عدالت را در نهایت امر زور تعیین می كند.
من درباره ی این مطلب نمی خواهم بحث كنم چون از بحثهای خودم می مانم.
این مطلب مردود است، عدالت خودش واقعیت دارد چون حق واقعیت دارد.
حق از كجا واقعیت دارد؟ حق از متن خلقت گرفته شده است. چون خلقت واقعیت دارد، هر موجودی در متن خلقت یك شایستگی و یك استحقاق دارد.
انسان به موجب كار و فعالیت خودش استحقاقهایی را به وجود می آورد، و عدالت هم كه عبارت است از اینكه به هر ذی حقی حقش را بدهیم معنی پیدا می كند. آن حرفها حرفهای موهومی است.
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
آیا عدالتخواهی فطری است؟
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
قسمت دوم عرض من بحث نسبتاً بیشتری لازم دارد و آن این است: آیا در نهاد بشر تمایل به #عدالت هست یا نیست؟
بشر یك چیزهایی را به حكم نهاد و فطرت خودش می خواهد، یعنی هیچ دلیلی [بر خواستن آنها] ندارد جز ساختمان جسمی و روحی اش. مثلاً شما در این جلسه ی محترم شركت می كنید، این كتیبه های زیبا را می بینید، این «لا إله إلا الله» را در وسط می بینید، در طرف راست «محمد رسول الله» را می بینید، در طرف چپ «علیٌّ ولیُّ اللّه» را می بینید، یك ستاره ی مشكی به عنوان نشانه ای از عصمت كبری فاطمه ی زهرا سلام اللّه علیها می بینید، اسم دوازده معصوم دیگر را می بینید، آیات قرآن را كه همه، شعارهای اسلام است می بینید، كلام پیغمبر صلیالله علیه وآله را می بینید، كلام #امیرالمؤمنین علیهالسلام را می بینید، كلام #امام_حسین علیهالسلام را می بینید، هر كدام با قرینه ی مخصوص؛ كاشیهای زیبا را می بینید، خط زیبا را می بینید، حظّ می كنید و خوشتان می آید، چرا؟ چه كسی شما را مجبور كرده است كه خوشتان بیاید؟ هیچ كَس مجبور نكرده است؛ به دلیل اینكه زیباست خوشتان می آید.
در نهاد هر انسانی این قوه قرار داده شده است كه وقتی در مقابل زیبایی قرار می گیرد تحسین كند. این دیگر نمی خواهد قانون برایش وضع كنند یا یك زوری بر انسان اعمال شود. این در نهاد انسان است.
اینجور چیزها را می گویند اموری كه در نهاد بشر است.
علم دوستی و خیلی چیزهای دیگر در نهاد بشر است.
❓آیا میل به عدالت، یعنی میل به عادل بودن و علاقه ی به عادل بودن دیگران و لو انسان خودش منفعتی نداشته باشد، و به عبارت دیگر میل به عادل بودن خود بشر و عادل بودن اجتماع، قطع نظر از هر منفعتی كه انسان در عدالت داشته باشد، جزء مطلوبهای بشر است و در نهاد بشر چنین چیزی هست یا نیست؟
│
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
نظر نیچه و ماكیاول
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
عده ای معتقدند كه در نهاد بشر چنین قوه و نیرویی اساساً وجود ندارد.😳
اكثر فیلسوفان اروپا این طور فكر می كنند و افكار همین فیلسوفان است كه دنیا را در نهایت امر به آتش كشیده است.
می گویند: عدالت اختراع مردمان زبون است. مردمان زبون و ضعیف، وقتی كه در مقابل اقویا قرار گرفتند، چون زور نداشتند كه با اقویا مبارزه كنند، آمدند كلمه ی «عدالت» را خلق و اختراع كردند كه عدالت خوب است، انسان باید عادل باشد. اینها همه حرف مفت است و دلیلش هم این است كه همین آدمِ طرفدار عدالت اگر خودش زورمند شود همان كاری می كند كه آن زورمند سابق می كرد.😳
نیچه، فیلسوف معروف آلمانی، می گوید: «چقدر زیاد اتفاق افتاده كه من خندیده ام وقتی دیده ام ضعفا دم از عدالت و عدالت خواهی می زنند؛ نگاه می كنم، می بینم اینها كه می گویند عدالت، چون چنگال ندارند.
می گویم ای بیچاره! تو اگر چنگال می داشتی هرگز چنین حرفی را نمی زدی. »
[این فیلسوفان می گویند] اصلا بشر به عدالت ایمان و اعتقاد ندارد.
اینهایی كه اعتقاد ندارند كه عدالت جزء اموری است كه در نهاد بشر می باشد باز دو دسته هستند.
یك دسته می گویند: عدالت را به عنوان یك آرزو، بشر دنبالش هم نباید برود، باید دنبال قوه و نیرو رفت؛ عدالت حرف مفت است، آرزویش را هم نداشته باشید، اساساً دنبالش هم نروید، فقط بروید دنبال زور💪، و یك مثلی می گویند كه با همین تعبیر خودمان سازگار است؛ خلاصه اش این است كه: «دو گِره شاخ بر یك متر دُم ترجیح دارد» (زور همان شاخ است و عدالت دُم) شاخ به دست آور، عدالت یعنی چه؟! برو دنبال زور.
نیچه و ماكیاول از اینجور اشخاص هستند.
نظر برتراند راسل
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
ولی عده ی دیگری این حرفها را نمی زنند، می گویند: نه، باید رفت دنبال #عدالت، ولی نه به خاطر اینكه عدالت مطلوب ماست، بلكه به خاطر اینكه منافع فرد در عدالت جمع است.
💭 برتراند راسل فكرش چنین است و با این فكر مدعی انساندوستی هم هست. چون فلسفه اش اینجور ایجاب می كند چاره ای ندارد كه غیر از این بگوید.
می گوید: انسان به حسب طبیعت خودش منفعت پرست آفریده شده، و این حرف، دوم ندارد، پس چه باید كرد تا عدالت برقرار شود؟ آیا به بشر بگوییم: بشر! عدالت را بخواه؟ این كه زوربردار نیست، در نهاد بشر عدالت خواهی وجود ندارد، چطور با زور به او بگوییم عدالت را بخواه؟!
ولی یك كار دیگر می شود كرد و آن این است كه عقل و علم و دانش بشر را تقویت كنیم تا برسد به آنجا كه به او بگوییم بشر! درست است كه آن كه اصالت دارد منفعت است و تو را جز در طریق منفعت پرستی فردی نمی شود سوق داد؛ اما منفعت فرد در این است كه عدالت در جمع برقرار باشد؛ اگر عدالت در جمع نباشد منفعت فرد هم تأمین نمی شود. درست است كه تو به حكم طبیعتت می خواهی به همسایه ات تجاوز كنی، ولی تو كه تجاوز كنی او هم تجاوز می كند و تو بجای اینكه منفعت بیشتر ببری منفعت كمتر می بری؛ پس عقلت را به كار بینداز، حساب كن، بعد می فهمی كه نه، مصلحت فردِ تو هم در عدالت است.
اینها ایده ی عدالت در عالم را دارند ولی راه وصول به ایده ی عدالت را تقویت فكر و علم و دانش می دانند، یعنی آشناكردن بشر به اینكه منفعت فرد در عدالتِ جمع است.
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
نقد این نظریه
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
این هم خیلی واضح است كه یك تئوری غیر عملی است؛ زیرا فقط درباره ی افرادی صادق است كه زور زیاد ندارند. درباره ی بنده ممكن است صادق باشد. من كه یك آدم ضعیفی هستم، وقتی از همسایه هایم می ترسم و می بینم به اندازه ای كه من زور دارم همسایه ام هم زور دارد، از ترس زور همسایه می شوم عادل؛ اما آن ساعتی كه یك قدرتی به دست آوردم كه هیچ بیمی از همسایه ام نداشتم و صددرصد یقین داشتم كه اگر او را لگدكوب كنم قدرتی نیست كه در مقابل من بایستد، آن وقت چطور می توانم عادل باشم؟ چطور علم من می تواند مرا عادل كند؟!
چون جنابعالی كه می گویید بشر منفعت پرست است، علم می گوید به خاطر منفعت خودت عادل باش، و این آن وقتی است كه من زوری را در مقابل خودم ببینم؛ وقتی كه زوری در مقابل خودم نمی بینم چطور عادل باشم؟!
و لهذا فلسفه ی راسل- بر خلاف همه ی شعارهای انساندوستی او- به همه ی اقویا و زورمندان درجه ی اول كه هیچ بیمی از ضعفا ندارند حق می دهد كه هرچه می خواهند ظلم كنند.
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
نظر ماركسیسم
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
دسته ی سومی هم داریم كه می توان این دسته را جزء دسته ی دوم حساب كرد.
این دسته می گویند: #عدالت، عملی است ولی نه از راه انسان؛ انسان نمی تواند عدالت را برقرار كند. این كار، كار انسان نیست. نه می شود انسان را آن طور تربیت كرد كه واقعا عدالت را از عمق جانش بخواهد و نه می شود علم و عقل بشر را آن قدر تقویت كرد كه منفعت خودش را در عدالت بداند؛ عدالت را از خدای ماشین باید خواست، عدالت را از ابزارهای اقتصادی باید خواست، و به تعبیر صحیحتر: نباید خواست، به شما مربوط نیست، شما نمی توانید دنبال عدالت بروید، اگر فكر كنی خودت عدالتخواه بشوی، دروغ است. تو اصلا عدالتخواه نیستی؛ اگر فكر كنی عقلت یك روزی تو را به عدالت هدایت می كند این هم دروغ است؛
ولی ماشین خودبه خود بشر را به سوی عدالت می كشاند، تحولاتی كه ابزارهای اقتصادی و تولیدی پیدا می كنند- با یك حسابی كه پیش خودشان كردند و بسیاری از آنها هم غلط از آب درآمد- می رسد به دنیای سرمایه داری، دنیای سرمایه داری خودبه خود منتهی می شود به دنیای سوسیالیستی، و در دنیای سوسیالیستی طبعاً و جبرا و به حكم جبرِ ماشین، مساوات و عدالت برقرار می شود، چه تو بخواهی و چه نخواهی. تو عامل اجرای عدالت نیستی كه بیایی حساب كنی آیا عقل من مرا به عدالت می كشاند؟ آیا تربیت من مرا به عدالت می كشاند؟ می گوید این حرفها دروغ است.
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
نظر اسلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
اما نظر سومی- و به یك اعتبار نظر چهارمی- در اینجا وجود دارد كه می گوید:
همه ی اینها نوعی بدبینی به طبیعت و فطرت بشر است.
اگر می بینی بشریت امروز از عدالت گریزان است هنوز به مرحله ی كمال نرسیده است.
در نهاد بشر عدالت هست.
اگر بشر خوب #تربیت شود، اگر زیردست مربی كامل قرار گیرد، می رسد به جایی كه خودش واقعاً عدالتخواه بشود، واقعاً عدالتِ جمع را بر منفعت فرد خودش ترجیح بدهد و همین طور كه زیبایی را دوست می دارد عدالت را دوست داشته باشد؛ بلكه عدالت، خودش از مقوله ی زیبایی است ولی زیبایی معقول نه زیبایی محسوس.
بعد هم برایش دلیل می آورند، می گویند: در مكتب ما كه مكتب دین است، مطلب دلیل دارد:
این كه شما می گویید بشر به حسب نهاد خودش عدالتخواه نیست و زور باید عدالت را به او تحمیل كند، یا می گویید عقلش باید برسد به جایی كه منفعت خودش را در آن بداند، یا می گویید [تكامل ] ابزار تولید [خودبه خود عدالت را برقرار می كند] ، ما مواردی به شما نشان می دهیم كه افرادی عادل و عدالتخواه بوده اند در صورتی كه منافعشان هم ایجاب نمی كرده است؛ بر خلاف منافع فردی خودشان، عدالت، ایده، هدف و آرزوشان بوده است، بلكه عدالت را در حد یك محبوب دوست داشته اند و خودشان را فدای راه عدالت كرده اند.
اینها نمونه های بشرهای كامل در عصرهای گذشته بوده اند.
این نمونه ها نشان داده اند كه بشر را می توان در مسیر عدالت انداخت تا آن طور بشود؛ حال اگر در حد آنها نشود ولی نمونه ی كوچكش می تواند بشود.
علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) خودش یك نمونه ای است كه همه ی این فلسفه ها را باطل می كند؛ علی و دست پروردگان علی و عده ی زیادی از افراد بشر كه در تمام دورانها بوده اند.
حال وقتی ما مثال به حضرت امیر (علیه السلام) می زنیم شاید در بعضی اذهان می آید كه علی یك فرد منحصر است. نه، اینجور نیست. الآن هم در میان متدینینِ واقعی افراد بسیار زیادی هستند كه عدالت را واقعاً دوست دارند، نهادشان با #عدالت پیوند دارد و چه پیوندی! بشرِ دوره های آینده هم چنین خواهد بود.
بسیاری از افراد بشر خیال می كنند كه مسأله ی ظهور #حضرت_حجت (عجّل اللّه تعالی فرجه) یك امری است مساوی با انحطاط دنیا و بازگشت بشر به تقهقر. قضیه برعكس است، رُقاء فكری و اخلاقی و علمی بشر است، به حكم همه ی شواهد و ادلّه ای كه از دین به ما رسیده است. همان دینی كه موضوع ظهور حضرت حجت را و عدل كلی را برای ما ذكر كرده است اینها را هم ذكر كرده است.
در حدیث اصول كافی است كه وقتی آن حضرت ظهور می كند خدای متعال دست خود را بر سر افراد بشر می كشد و عقل افراد بشر افزون می شود، فكر و عملشان زیاد می شود.
وقتی كه وجود مقدس او ظهور می كند دیگر گرگ 🐺 و گوسفندی 🐑 در دنیا وجود ندارد، حتی گرگها با یكدیگر در صلح و صفا زندگی می كنند؛ كدام گرگها؟ آیا همان گرگهایی كه در بیابان زندگی می كنند؟ یا گرگهای افراد بشر؛ یعنی گرگ دیگر طبیعت گرگی ندارد، طبیعت گرگی از گرگ گرفته می شود.
قبل از آنكه قسمتی از قرائن بسیار زیاد دیگری از وضع زمان حضرت را برای شما بخوانم، نكته ای را برایتان عرض بكنم:
مسأله ی عمر #حضرت_حجت علیهالسلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
بسیاری از افراد وقتی موضوع حضرت حجت (علیه السلام) پیش می آید می گویند: «آیا یك بشر حدود هزار و دویست سال #عمر كند؟! این بر خلاف قانون طبیعت است. »
💭 اینها خیال كرده اند كه سایر اموری كه در همین دنیا واقع شده است، با قوانین عادی طبیعت - یعنی آن قوانینی كه علم امروز بشر می شناسد- صددرصد سازگار است.😏
اصلا تمام تحولات بزرگی كه در تاریخ حیات و زندگی عموم موجودات زنده- از گیاه و حیوان- پیش آمده تحولات غیر عادی است.
🧐 آیا اولین نطفه ی حیات كه روی زمین بسته شده، مطابق اصول علوم زیستی است؟ اولین بار كه حیات در روی زمین پیدا شد با كدام قانون طبیعی جور درمی آید؟
مطابق فرضیه های علمی ای كه امروز هست و از نظر علم امروز مسلّم است كه در حدود چهل میلیارد سال از عمر زمین می گذرد. در میلیاردها سال پیش، این زمین ما یك كره ی گداخته ☄ بوده كه محال و ممتنع بوده است كه جانداری بتواند روی آن زندگی كند.
طبق تخمینهای علمی میلیاردها سال گذشته است تا اولین جاندار در روی زمین پیدا شده است.
علم امروز هم می گوید جاندار همیشه از جاندار پیدا می شود، و نمی تواند نشان بدهد كه جانداری از غیر جاندار پیدا بشود.
علم هنوز نتوانسته جواب بدهد كه آن اولین جاندار كه در روی زمین پیدا شد، یعنی آن اولین تحول بزرگ، آن نطفه ی اول حیات كه روی زمین بسته شد چگونه بسته شد؟
بعد می گویند: اولین نطفه ی حیات و اولین سلول كه پیدا می شود، تكامل پیدا می كند، به یك مرحله ای كه می رسد دو شاخه می شود: شاخه ی نباتی و شاخه ی حیوانی.
شاخه ی نباتی با یك مشخصاتی، و شاخه ی حیوانی با مشخصات دیگری، كه در بعضی قسمتها ضد یكدیگر و مكمل یكدیگرند، و این عجیب است: اگر گیاه نباشد حیوان نیست و اگر حیوان نباشد گیاه نیست، مخصوصاً از جنبه ی گرفتن و پس دادن گازهایی كه در فضا وجود دارد.
علم هنوز نتوانسته این را بیان كند كه این مرحله- كه باز یك تحول بزرگی در حیات و زندگی پیدا می شود- چگونه رخ می دهد؟
چطور شد شاخه ی نبات پیدا شد، چطور شد شاخه ی حیوان پیدا شد؟ و همچنین مراحل دیگر در پیدایش خود انسان، پیدایش موجودی با این قدرت، با این عقل و فكر و اراده و اختیار. مگر هنوز علم توانسته این را توجیه كند؟!
مگر خود وحی یك امر عادی است؟!
مگر خود وحی كه یك بشری برسد به حدی كه دستور از ما وراء طبیعت بگیرد، كمتر است از مسأله ی زنده بودن یك نفر هزار و سیصد سال؟
اصلا این یك امر عادی و طبیعی است، یك چیزی است كه بشر، اكنون دارد دنبالش می رود و شاید قانون طبیعی هم داشته باشد. بشرهای امروز دنبال این می روند كه یك وسائلی درست كنند- با یك دواهایی، با یك فرمولهایی- كه عمر بشر را افزایش دهند. كسی نمی تواند بگوید كه قانون طبیعت این است كه بشر، صد سال یا پنجاه سال یا دویست سال و یا پانصد سال عمر كند.
درست است كه سلولهای بدن انسان یك دوره ی حیاتی دارد، ولی این در شرایط محدود است.
شاید روزی كشفی بشود كه با یك وسیله ی بسیار كوچك عمر بشر را تا پانصد سال یا بیشتر تطویل كنند.
این یك امری نیست كه انسان بخواهد در آن شك كند.
این عادی ترین مسائلی است كه در دنیای حیات رخ داده است.
همیشه خدای متعال نشان داده است كه وقتی وضع دنیا به یك مراحلی می رسد، مثل اینكه دستی از غیب بیرون می آید، یك تحول ناگهانی رخ می دهد و یك وضعی پیش می آید كه با قانون طبیعت اصلاً قابل پیش بینی نیست.
بنابراین؛ این موضوع، بحث ندارد كه انسان بیاید درباره ی آن فكر كند یا العیاذ باللّه دچار شك و تردید شود.
دنیای دین برای همین است كه چشم انسان را باز كند و فكر انسان را از محدودیت جریانهای عادی خارج كند.
💫 در آن دوره- كه عرض كردم دوره ی تكامل علم و عقل و اخلاق و اجتماع است- چه پیش می آید؟ قسمتی را به عنوان عرض می كنم.
مشخصات دوره ی حضرت مهدی علیه السلام
به اتفاق علمای شیعه و اهل تسنن این جمله از پیغمبر اكرم متواتر است. احدی در این جمله تردید ندارد كه پیغمبر اكرم فرمود: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْیَوْمَ حَتّی یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی» یعنی اگر فرض كنیم از دنیا یك روز بیشتر باقی نمانده است، خدا آن روز را طولانی می كند تا مهدی از اولاد من ظهور كند. مقصود این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 162
است: این قضای حتمی پروردگار است كه اگر فرض كنیم از عمر دنیا یك روز بیشتر باقی نمانده است این كار حتما باید عملی شود. این روایتی است كه اهل تشیع و اهل تسنن هر دو روایت كرده اند و در آن تردیدی نیست.
بعضی از دوستان وقتی كه می دیدند كه این برادر ما از حجاز، آقای شیخ خلیل الرحمن [1]، همیشه صحبت انتظار ظهور حضرت حجت را می كند، تعجب می كردند كه ایشان اهل تشیع نیستند، چطور انتظار ظهور حضرت حجت را دارند؟ واقعا ایشان انتظار ظهور حضرت حجت را دارند. اغلب ما شاید روی عادت و منطقه ی جغرافیایی می گوییم، و ایشان روی اعتقاد و ایمان می گویند. گفتم: این مطلبی است كه شیعه و سنی ندارد، اهل تسنن هم این سخن را زیاد می گویند.
حال ببینید پیغمبر چگونه آن روز را روشن و دوره ی كمال بشریت می بیند. فرمود:
«اَلْمَهْدیُّ یُبْعَثُ فی اُمّتی عَلَی اخْتِلافٍ مِنَ النّاسِ وَ الزَّلازِلِ» مهدی علیه السلام در یك شرایطی می آید كه اختلاف در میان بشر شدید و زلزله ها برقرار است (مقصود زلزله های ناشی از مواد زیر زمین نیست) ، اصلاً زمین به دست بشر دارد تكان می خورد و خطر، بشریت را تهدید می كند كه زمین نیست و نابود شود. «فَیَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» بعد از آنكه پیمانه ی ظلم و جور پر شد، دنیا را پر از عدل و داد می كند. «یَرْضی عَنْهُ ساكِنُ السَّماءِ وَ ساكِنُ الْاَرْضِ» از او، هم خدای آسمان راضی است و هم خلق خدای آسمان و مردم روی زمین؛ می گویند: الحمد للّه كه شر این ظلمها از سر ما كوتاه شد. بعد فرمود: «یُقَسِّمُ الْمالَ صِحاحاً» ثروت را به طور صحیح تقسیم می كند. گفتند: یا رسولَ اللّه! یعنی چه به طور صحیح؟ فرمود: عادلانه و بالسّویّه تقسیم می كند. «وَ یَمْلَأُ اللّهُ قُلوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ غِنیً وَ یَسَعُهُمْ عَدْلُهُ» [2]خداوند دل امت اسلام را مملوّ از غنا می كند؛ یعنی خیال نكن غنا و ثروت، تنها همان ثروت مادی است؛ دلها غنی می شود، فقرها و نیازها و حقارتها و بیچارگیها و كینه ها و حسادتها، همه از دلها بیرون كشیده می شود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: حَتّی تَقومَ الْحَرْبُ بِكُمْ عَلی ساقٍ، بادِیاً نَواجِذُها، مَمْلوءَة اَخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها. پیش بینی می كند كه قبل از ظهور حضرت مهدی آشوب عجیب و جنگهای بسیار مهیب و خطرناكی در دنیا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 163
هست. می فرماید: جنگ روی پای خودش می ایستد، دندانهای خودش را نشان می دهد مثل یك درنده ای كه دندان نشان می دهد؛ شیرِ پستان خودش را نشان می دهد، یعنی آن ستیزه جویان و آتش افروزان جنگ نگاه می كنند می بینند این پستان جنگ خوب شیر می دهد یعنی به نفعشان كار می كند، اما نمی دانند كه عاقبتِ این جنگ به ضرر خودشان است. «حُلْواً رَضاعُها» دوشیدنش خیلی شیرین است اما «عَلْقَماً عاقِبَتُها» عاقبتش فوق العاده تلخ است. «اَلا وَ فی غَدٍ وَ سَیَأْتی غَدٌ بِما لا تَعْرِفونَ» بدانید كه فردا دنیا آبستن چیزهایی است كه هیچ پیش بینی نمی كنید، نمی شناسید و آگاه نیستید، ولی بدانید هست و فردا با خود خواهد آورد. «یَأْخُذُ الْوالی مِنْ غَیْرِها عُمّالَها عَلی مَساوی اَعْمالِها» اول كاری كه آن والی الهی می كند این است كه عمال و حكام را یك یك می گیرد، اعوان خودش را اصلاح می كند، دنیا اصلاح می شود. «وَ تُخْرِجُ لَهُ الْاَرْضُ اَفالیذَ كَبِدِها» زمین پاره های جگر خودش را بیرون می دهد؛ یعنی زمین هر موهبتی كه در خودش دارد از هر معدنی، و هر استعدادی كه شما تصور بكنید، همه را بیرون می دهد؛ هرچه تا امروز مضایقه كرده بیرون می دهد. «وَ تُلْقی اِلَیْهِ سِلْماً مَقالیدَها» زمین می آید مثل یك غلام در حالی كه تسلیم است كلیدهای خودش را در اختیار او قرار می دهد (اینها همه تعبیر و بیان است) یعنی دیگر سرّی در طبیعت باقی نمی ماند مگر اینكه به دست او كشف می شود، مجهولی در طبیعت باقی نمی ماند مگر اینكه در آن دوره مكشوف می گردد. «فَیُریكُمْ كَیْفَ عَدْلُ السّیرَةِ» آن وقت او به شما نشان خواهد داد كه عدالت واقعی یعنی چه، نشان خواهد داد كه اینهمه كه دم از اعلامیه ی حقوق بشر و آزادی می زدند همه اش دروغ بود، اینهمه كه دم از صلح می زدند همه اش دروغ و نفاق و «جوفروشی و گندم نمایی» بود.