شرح و تفسیر حجت را بر تو تمام کردم امام(علیه السلام) در این بخش (سى امین و آخرین بخش این عهدنامه) به سه نکته پرداخته است: نخست مى فرماید: «بر تو واجب است که همواره به یاد حکومت هاى عادلانه پیش از خود باشى و همچنین به سنّت هاى خوب یا آثارى که از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) رسیده یا فریضه اى که در کتاب الله آمده است توجّه کنى و به آنچه از اعمال ما در حکومت دیده اى اقتدا نمایى»; (وَالْوَاجِبُ عَلَیْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَة عَادِلَة، أَوْ سُنَّة فَاضِلَة، أَوْ أَثَر عَنْ نَبِیِّنَا صَلَّى اللهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَوْ فَرِیضَة فِی کِتَابِ اللهِ فَتَقْتَدِیَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِیهَا).
اشاره به اینکه، هرچند عهدنامه من جامع و کامل است اما تنها به آن قناعت مکن; اگر به مسائلى در قرآن مجید و سیره و سنّت پیغمبر اکرم یا روش هاى شایسته اى در حکومت هاى عدل پیشین (مانند حکومت انبیاى سلف) برخورد کردى، آنها را نیز به کار بند.
اضافه بر اینها تو روش مرا در حکومت دیده اى و از نزدیک شاهد و ناظر بوده اى آنها را نیز به کار بند، هرچند در این عهدنامه منعکس نشده باشد.
به این ترتیب امام(علیه السلام) از محدود شدن وظایف مالک اشتر به آنچه در این عهدنامه آمده، در عین جامعیت آن، نهى مى کند و ذهن و فکر او را براى پذیرش هر سنّت حسنه اى آماده مى سازد.
دومین نکته اى را که امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه بر مالک واجب و لازم مى شمرد این است: «و نیز بر تو واجب است که نهایت تلاش خویشتن را در پیروى از آنچه در این عهدنامه به تو توصیه کرده ام به کار گیرى و من حجت خود را بر تو تمام کرده ام تا اگر نفس سرکش بر تو چیره شود عذرى نزد من نداشته باشى»; (وَتَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِی اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَیْکَ فِی عَهْدِی هَذَا وَاسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِی عَلَیْکَ، لِکَیْلاَ تَکُونَ لَکَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ إِلَى هَوَاهَا).
امام(علیه السلام) در واقع به همه آنچه در این عهدنامه توصیه کرده بار دیگر توجّه مى دهد و با اشاره اى اجمالى، همه را تأکید مى کند و انجام آنها را لازم مى شمرد و این از قبیل اجمال پس از تفصیل و تأکید بر تأکید است و در ضمن، بر او اتمام حجت مى کند تا در پیشگاه خدا مسئولیتى نداشته باشد.
امام(علیه السلام) در پایان این عهدنامه از باب حسن ختام نکته سومى را گوشزد مى کند و با دعاى پرمعنایى عهدنامه را پایان مى دهد و مى فرماید: «من از خداوند با آن رحمت وسیع و قدرت عظیمى که بر اعطاى تمام هر خواسته اى دارد مسئلت دارم که من و تو را موفق بدارد تا رضاى او را جلب کنیم از طریق انجام کارهایى که ما را نزد او و خلقش معذور مى دارد توأم با مدح و نام نیک در میان بندگان و آثار خوب در تمام شهرها و (نیز تقاضا مى کنم که) نعمتش را (بر من و تو) تمامیت بخشد و کرامتش را مضاعف سازد»; (وَأَنَا أَسْأَلُ اللهَ(۱) بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، در نسخه تحف العقول پیش از جمله (وَأَنَا أَسْئَلُ اللهَ) چنین آمده: «فَلَیْسَ یُعْصِمُ مِنَ السُّوءِ وَلا یُوَفِّقُ لِلْخَیْرِ إلاّ اللهَ جَلَّ ثَناؤُهُ وَقَدْ کانَ مِمّا عَهِدَ إلىَّ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله) فی وِصایَتِهِ تَحْضیضاً عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَما مَلَکَتْ أیْمانُکُمْ فَبِذلِکَ أخْتِمُ لَکَ ما عَهَدْتُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ الْعَلِىّ الْعَظیمِ; هیچ کس از بدى ها پیشگیرى نمى کند و توفیق انجام دادن خیرات نمى دهد جز خداوند متعال و از جمله امورى که رسول خدا در وصیتش به طور مؤکد به من فرمود اهتمام به نماز و زکات و رعایت حال بندگان بود و من با کلام رسول خدا این عهدنامه را براى تو پایان مى دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» (تحف العقول، ص ۹۹).
وَعَظِیمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَة(۲)، أَنْ یُوَفِّقَنِی وَإِیَّاکَ لِمَا فِیهِ رِضَاهُ مِنَ الاِْقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَیْهِ وَإِلَى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِی الْعِبَادِ، وَجَمِیلِ الاَْثَرِ فِی الْبِلاَدِ، وَتَمَامِ النِّعْمَةِ وَتَضْعِیفِ(۳) الْکَرَامَةِ).
آنچه در تفسیر عبارت بالا آمد مبنى بر این است که «تَمامِ النِّعْمَةِ» و «تَضْعیفِ الْکَرامَةِ» عطف بر «یُوَفِّقَنِی وَإِیَّاکَ» بوده باشد.
این احتمال نیز داده شده که «تَمامِ النِّعْمَةِ» و «تَضْعیفِ الْکَرامَةِ» عطف بر «جَمِیلِ الاَْثَرِ فِی الْبِلاَدِ» باشد، بنابراین مفهوم جمله این مى شود: «از خداوند مى خواهم که مرا توفیق به کارهایى دهد که هم ثناى بندگان را به دنبال داشته باشد و هم آثار نیک در بلاد بگذارد و هم موجب تمام نعمتش بر من شود و هم سبب فزونى کرامتش بر من».
بدیهى است آنچه باید بیش از همه چیز مطلوب انسان مؤمن باشد، جلب رضاى خداست و آنچه بیش از هر چیز باید مطلوب زمامداران و حکام باشد افزون بر تحصیل رضاى خداوند، تحصیل رضاى مخلوق و به دنبال آن نعمت هاى دیگرى است که امام در جمله هاى بالا به آن اشاره کرده و آن اینکه انسان کارى کند که بندگان خدا از او به نیکى یاد کنند و غفران و رضاى حق را براى او بطلبند و آثار خوبى از خود در همه جا بگذارد که سبب مزید حسنات او پس از وفاتش گردد و بدین ترتیب نعمت خدا بر او کامل شود و کرامت الهى مضاعف گردد.
ممکن است بعضى چنین پندارند که تقاضاى حسن ثناى مردم و به نیکى یاد کردن با خلوص نیت سازگار نیست; حسن ثناى الهى لازم است نه حسن ثناى مردم، ولى پاسخ این اشکال با اشاره اى که در بالا آوردیم روشن شد.
مؤمنان مخلص حسن ثناى مردم را از این رو مى طلبند که سبب دعاى آنها براى غفران و پاداش الهى و ترفیع درجه گردد و از این رو ابراهیم خلیل شیخ الانبیاء نیز از جمله تقاضاهایى که از ساحت قدس پروردگار مى کند این است که «(وَاجْعَلْ لی لِسانَ صِدْق فِی الاْخِرینَ); براى من در امت هاى آینده نام نیکى قرار ده».(۴) این دعاى امام هم درباره خودش و هم مالک اشتر به اجابت رسیده است; قرن هاست که فضایل آن حضرت در شرق و غرب عالم بر زبان ها جارى است و کتاب ها از فضایل او پر است و با اینکه بنى امیّه کوشیدند نام و فضایل آن حضرت را از خاطره ها محو کنند و هفتاد سال به دستور آنها بر فراز منابر ـ نعوذ بالله ـ بر آن حضرت لعن نمایند، به لطف پروردگار در هر مجلس و محفلى که از پیشگامان اسلام بحث مى شود نام آن حضرت در صدر مى درخشد و کتاب ها در فضایل آن حضرت نوشته شده و بارگاه نورانى اش در نجف کعبه آمال است.
اضافه بر این در هر قرن شاعران توانا رساترین مدح و ثنا را به زبان عربى و فارسى و زبان هاى دیگر درباره آن حضرت سروده اند.
مالک اشتر نیز نام نیکش در همه جا به موجب فداکارى ها و رشادت ها و شهامت ها و مخصوصاً مخاطب بودن به این عهدنامه بر زبان ها جارى است.
رحمت و رضوان خدا بر او باد.
آن گاه امام(علیه السلام) در آخرین جمله هاى این عهدنامه مى فرماید: «و از (خداوند بزرگ مسألت دارم) که زندگانى من و تو را با سعادت و شهادت پایان بخشد که ما همه به سوى او باز مى گردیم و سلام و درود (پروردگار) بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلّم) و دودمان طیب و پاکش باد، سلامى فراوان و بسیار والسلام»; (وَأَنْ یَخْتِمَ لِی وَلَکَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ، إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.
وَالسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، وَسَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً، وَالسَّلاَمُ).
قابل توجّه است که امام افزون بر طلب سعادت، شهادت را نیز هم براى خویش و هم براى مالک از خدا مى طلبد; دعایى که به زودى به اجابت رسید و امام در محراب عبادتش و مالک در مسیر راه مصر شربت شهادت نوشیدند.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دید مردى این چنین دعا مى کند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْأَلُ فَأَعْطِنِی أَفْضَلَ مَا تُعْطِی; خداوندا بهترین چیزى که از تو درخواست مى شود به من بده و برترین چیزى که به بندگانت عطا مى کند به من عطا فرما».
پیغمبر فرمود: «إِنِ اسْتُجِیبَ لَکَ أُهَرِیقَ دَمُکَ فِی سَبِیلِ اللهِ; اگر دعایت مستجاب شود خون تو در راه خدا ریخته خواهد شد».(۵) نکته عهدنامه مالک اشتر دستورى جامع براى کشوردارى اکنون که شرح و تفسیر عهدنامه به پایان رسید مى توان با صراحت گفت: این عهدنامه دستورى است جامع براى کشوردارى; دستورى که با گذشت حدود چهارده قرن کاملا تازه و راهگشا و زنده و بالنده است و این واقعیتى است که هر انسان منصفى به آن اعتراف دارد.
از این گذشته این عهدنامه هم جنبه هاى مادى و هم جنبه هاى معنوى را که بر اساس اخلاق انسانى و ارزش هاى الهى پى ریزى شده است تأمین مى کند بر خلاف قوانین دنیاى امروز که یا سخنى از ارزش هاى اخلاقى و انسانى در آن نیست و یا اگر چیزى به نام حقوق بشر در آن باشد، عملاً دستاویز و بهانه اى است براى اعمال فشار بر کشورها و قشرهاى ضعیف جامعه اسلامى.
عجب اینکه بعضى افراد به اصولى که «حمورابى» براى کشوردارى در حدود ۱۸ قرن پیش از میلاد پیشنهاد کرده استناد مى جویند و افتخار مى کنند و آن را اصولى پیشرفته و انسانى قلمداد مى نمایند در حالى که اگر آن اصول را در برابر این عهدنامه بگذاریم کاملا رنگ مى بازد; ولى چون جنبه اسلامى و مخصوصاً سبقه شیعى دارد تعصب ها مانع از آن مى شود که آن را در همه جا عرضه کنند و مى دانیم اخیرا با تلاش و کوشش بعضى از آگاهان به صورت نامه اى سرگشاده در میان اعضاى سازمان ملل پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت و به عنوان یک سند به ثبت رسید و عجب تر اینکه کسانى که بعد از آن حضرت عهدنامه و دستورالعملى براى حاکمان
خود نوشتند، بخش هاى مهم آن را از همین عهدنامه مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام)استفاده کردند بى آنکه سخنى از آن بگویند; یعنى اگر دستورالعمل آنها مقبولیت و درخششى پیدا کرد به واسطه همین بهره گیرى از عهدنامه مولا بود(۶) گرچه متأسّفانه تعصب ها اجازه نمى دهد این حقیقت آشکار گردد مرحوم علامه شوشترى بعد از ذکر این داستان مى گوید: اگر دقت کنید مى بینید اکثر بلکه تمام آن از کلام امیرمؤمنان در عهدنامه مالک اشتر گرفته شده است.
(شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج ۸، ص ۶۶۴).
پاورقی :
۱. مستدرک حاکم، ج ۱۱، ص ۱۳، ح ۲۱.
۲. «رَغْبَة» مصدر و به معناى علاقه به چيزى داشتن است و در اينجا اسم مصدر و به معناى اسم مفعول است يعنى خداوند قادر است; هر امر مطلوب و مرغوبى را در اختيار بندگان بگذارد و در بعضى از نسخه ها به جاى «رَغْبَة» «رَغيبَة» آمده است که صفت مشبهه است و به معناى مرغوب است.
۳. «تَضْعيف» در اينجا به معناى مضاعف ساختن است. اين واژه گاه به معناى ضعيف ساختن يا ضعيف شمردن نيز آمده است.
۴. شعراء، آيه ۸۴ .
۵. مستدرک حاکم، ج ۱۱، ص ۱۳، ح ۲۱.
۶. طبرى نقل مى کند که وقتى مأمون، «عبدالله بن طاهر» را به ولايت بعضى از بخش هاى کشور اسلامى گمارد پدرش «ذواليمينين» نامه مفصلى براى او نگاشت و دستورات مشروحى براى اداره منطقه تحت حکومت براى او نوشت که طولى نکشيد در ميان مردم منتشر شد و از آن استقبال فراوانى کردند هنگامى که اين خبر به مأمون رسيد دستور داد آن را بياورند و براى او بخوانند. او بسيار از آن استقبال کرد و گفت: تمام امر دين و دنيا و امور مربوط به سياست و اصلاح کشور و رعيت در آن جمع است.
〰〰〰〰〰〰〰
پایان عهدنامه مالک اشتر رضوان الله تعالی علیه.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبهه: آیا سرزمین فلسطین برای قوم بنیاسرائیل بوده و یهودیان اکنون سرزمین مادری خودشان را میخواهند؟!
🎙 دکتر علی غلامی پاسخ می دهد ...
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
🇵🇸 #فلسطین
🕸 #رژیم_غاصب_رفتنی_است
✌️ #طوفان_الأقصى
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۶۱
جمع هیزم از صحرا 🏜
╔═ೋ✿࿐
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در یکی از مسافرتها با اصحابش در سرزمینی خالی و بیعلف فرود آمدند. به هیزم و آتش 🔥 احتیاج داشتند، فرمود: «هیزم جمع کنید.» عرض کردند: «یا رسول الله! ببینید این سرزمین چقدر خالی است! هیزمی دیده نمیشود.»
فرمود: «در عین حال هرکَس هر اندازه میتواند جمع کند.».
اصحاب روانه صحرا شدند، با دقت به روی زمین نگاه میکردند و اگر شاخه کوچکی میدیدند برمیداشتند.
هرکَس هر اندازه توانست ذره ذره جمع کرد و با خود آورد.
همینکه همه افراد هرچه جمع کرده بودند روی هم ریختند، مقدار زیادی هیزم جمع شد.
در این وقت رسول اکرم فرمود: «گناهان کوچک هم مثل همین هیزمهای کوچک است، ابتدا به نظر نمیآید، ولی هر چیزی جوینده و تعقیب کنندهای دارد؛ همانطور که شما جُستید و تعقیب کردید این قدر هیزم جمع شد، گناهان شما هم جمع و احصا میشود و یک روز میبینید از همان گناهان خُرد که به چشم نمیآمد، انبوه عظیمی جمع شده است.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . وسائل، ج 2/ ص 462.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۶۲
شراب در سفره
╔═ೋ✿࿐
منصور دوانیقی هرچندی یک بار به بهانههای مختلف امام صادق علیهالسلام را از مدینه به عراق میطلبید و تحت نظر قرار میداد. گاهی مدت زیادی امام را از بازگشت به حجاز مانع میشد.
در یکی از این اوقات که امام در عراق بود یکی از سران سپاه منصور پسر خود را ختنه کرد، عده زیادی را دعوت کرد و ولیمه مفصلی داد. اعیان و اشراف و رجال همه حاضر بودند. از جمله کسانی که در آن ولیمه دعوت شده بودند امام صادق علیهالسلام بود. سفره حاضر شد و مدعوین سر سفره نشستند و مشغول غذاخوردن شدند. در این بین یکی از مدعوین آب خواست. به بهانه آب، قدحی از شراب 🍷 به دستش دادند. قدح که به دست او داده شد، فورا امام صادق علیهالسلام نیمه کاره از سر سفره حرکت کرد و بیرون رفت.
خواستند امام را مجددا برگردانند، برنگشت. فرمود رسول خدا فرموده است: «هرکَس بر سر سفرهای بنشیند که در آنجا شراب است لعنت خدا بر او است.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . بحارالانوار، ج 11/ ص 115.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۶۳
استماع #قرآن
╔═ೋ✿࿐
ابن مسعود یکی از نویسندگان وحی بود، یعنی از کسانی بود که هرچه از قرآن نازل میشد، مرتب مینوشت و ضبط میکرد و چیزی فروگذار نمیکرد.
یک روز #رسول_اکرم صلیالله علیه وآله به او فرمود: «مقداری قرآن بخوان تا من گوش کنم.»
ابن مسعود مصحف خویش را گشود، سوره مبارکه نساء آمد، او میخواند و رسول اکرم صلیالله علیه وآله با دقت و توجه گوش میکرد، تا رسید به آیه 41: «فَکیفَ اذا جِئْنا مِنْ کلِّ امَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِک عَلی هؤُلاءِ شَهیداً» ؛ یعنی چگونه باشد آن وقت که از هر امتی گواهی بیاوریم، و تو را برای این امت گواه بیاوریم.
همینکه ابن مسعود این آیه را قرائت کرد، چشمهای رسول اکرم صلیالله علیه وآله پر از اشک شد و فرمود: «دیگر کافی است.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . کحل البصر محدث قمی، صفحه 79.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از تلاوت
1129169.mp3
16.67M
تلاوت زیبای یوسف کالو
سوره مبارکه یس
#قرآن | #تلاوت
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
╰๛- - - - -
#داستان_راستان | ۶۴
شهرت عوام
╔═ೋ✿࿐
چندی بود که در میان مردم عوام نام شخصی بسیار برده میشد و شهرت او به قدس و تقوا و دیانت پیچیده بود. همه جا عامه مردم سخن از بزرگی و بزرگواری او میگفتند. مکرر در محضر امام صادق علیهالسلام سخن از آن مرد و ارادت و اخلاص عوام الناس نسبت به او به میان میآمد. امام به فکر افتاد که دور از چشم دیگران آن مرد «بزرگوار» را که تا این حد مورد علاقه و ارادت توده مردم واقع شده از نزدیک ببیند.
یک روز به طور ناشناس نزد او رفت، دید ارادتمندان وی که همه از طبقه عوام بودند غُوغایی در اطراف او بپا کردهاند.
امام بدون آنکه خود را بنمایاند و معرفی کند ناظر جریان بود.
اولین چیزی که نظر امام را جلب کرد اطوارها و ژستهای عوام فریبانه وی بود. تا آنکه او از مردم جدا شد و به تنهایی راهی را پیش گرفت.
امام آهسته به دنبال او روان شد تا ببیند کجا میرود و چه میکند و اعمال جالب و مورد توجه این مرد از چه نوع اعمالی است؟
طولی نکشید که آن مرد جلو دکان نانوایی🍞 ایستاد.
امام با کمال تعجب مشاهده کرد که این مرد همینکه چشم صاحب دکان را غافل دید، آهسته دو عدد نان برداشت و در زیر جامه خویش مخفی کرد و راه افتاد.
امام با خود گفت شاید منظورش خریداری است و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد. ولی بعد فکر کرد اگر اینطور بود پس چرا همینکه چشم نانوای بیچاره را دور دید نانها را بلند کرد و راه افتاد.
باز امام آن مرد را تعقیب کرد و هنوز در فکر جریان دکان نانوایی بود که دید در مقابل بساط یک میوه فروش ایستاد، آنجا هم مقداری درنگ کرد و تا چشم میوه فروش را دور دید، دو عدد انار برداشت و زیر جامه خود پنهان کرد و راه افتاد.
بر تعجب امام افزوده شد.
تعجب امام آن وقت به منتهی درجه رسید که دید آن مرد رفت به سراغ یک نفر مریض و نانها و انارها را به او داد و راه افتاد.
در این وقت امام خود را به آن مرد رساند و اظهار داشت: «من امروز کار عجیبی از تو دیدم.» تمام جریان را برایش بازگو کرد و از او توضیح خواست.
او نگاهی به قیافه امام کرد و گفت: «خیال میکنم تو جعفر بن محمدی.».
بلی درست حدس زدی، من جعفر بن محمدم.
البته تو فرزند رسول خدایی و دارای شرافت نسب میباشی؛ اما افسوس که این اندازه جاهل و نادانی.
چه جهالتی از من دیدی؟
همین پرسشی که میکنی از منتهای جهالت است، معلوم میشود که یک حساب ساده را در کار دین نمیتوانی درک کنی، مگر نمیدانی که خداوند در قرآن فرموده: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها» هر کار نیکی ده برابر پاداش دارد.
باز قرآن فرموده: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَلا یجْزی الّا مِثْلَها» هر کار بد فقط یک برابر کیفر دارد.
روی این حساب پس من دو نان دزدیدم دو خطأ محسوب شد، دو انار هم دزدیدم دو خطای دیگر شد، مجموعا چهار خطأ شد؛ اما از آن طرف آن دو نان و آن دو انار را در راه خدا دادم، در برابر هر کدام از آنها ده حسنه دارم، مجموعا چهل حسنه نصیب من میشود. در اینجا یک حساب خیلی ساده نتیجه مطلب را روشن میکند و آن اینکه چون چهار را از چهل تفریق کنیم، سی و شش باقی میماند؛ بنابراین من سی و شش حسنه خالص دارم و این است آن حساب سادهای که گفتم تو از درک آن عاجزی.
- خدا تو را مرگ بدهد. جاهل تویی که به خیال خود اینطور حساب میکنی.
آیه قرآن را مگر نشنیدهای که میفرماید: «انَّما یتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» خدا فقط عمل پرهیزگاران را میپذیرد.
حالا یک حساب بسیار ساده کافی است که تو را به اشتباهت واقف کند.
تو به اقرار خودت چهار #گناه مرتکب شدی و چون مال مردم را به نام #صدقه و احسان به دیگران دادی نه تنها حسنهای نداری، بلکه به عدد هر یک از آنها گناه دیگری مرتکب شدی؛ پس چهار گناه دیگر بر چهار گناه اوّلی تو اضافه شد و مجموعا هشت گناه شد، هیچ حسنهای هم نداری.
امام این بیان را کرد و در حالی که چشمان بهت زده😳 او به صورت امام خیره شده بود او را رها کرد و برگشت.
امام صادق علیهالسلام وقتی این داستان را برای دوستان نقل کرد، فرمود: «این گونه تفسیرها و توجیههای جاهلانه و زشت در امور دینی سبب میشود که عدهای گمراه شوند و دیگران را هم گمراه سازند.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . وسائل، ج 2/ ص 57
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────