eitaa logo
📚📖 مطالعه
86 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
105 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
تفاوت دومی كه در كار بود این بود كه درست است كه نیروهای عراق یعنی نیروهای كوفه ضعیف شده بود؛ اما این نه بدان معنی است كه بكلی از میان رفته بود و اگر معاویه همین طور می آمد یكجا فتح می كرد، بلاتشبیه آن طور كه پیغمبر اكرم صلی‌الله علیه وآله مكه را فتح كرد، به آن سادگی و آسانی؛ با اینكه بسیاری از اصحاب امام حسن علیه‌السلام به حضرت كردند و منافقین زیادی در كوفه پیدا شده بودند و كوفه یك وضع ناهنجاری پیدا كرده بود كه معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود. یكی از بلاهای بزرگی كه در كوفه پیدا شد مسأله ی پیدایش خوارج بود كه خود خوارج را امیرالمؤمنین علیه‌السلام معلول آن فتوحات بی بند و بار می داند، آن فتوحاتِ پشت سر یكدیگر بدون اینكه افراد یك تعلیم و تربیت كافی بشوند، كه در نهج البلاغه هست: مردمی كه تعلیم و تربیت ندیده اند، اسلام را نشناخته اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند آمده اند در جمع مسلمین، تازه از دیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی می كنند. به هر حال در كوفه یك چند دستگی پیدا شده بود. این جهت را هم همه اعتراف داریم كه دست كسی كه پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست، بازتر است از دست كسی كه پایبند این جور چیزهاست. معاویه در كوفه یك پایگاه بزرگی درست كرده بود كه با پول💰 ساخته بود. جاسوسهایی كه مرتب می فرستاد به كوفه، از طرفی پولهای 💸 فراوانی پخش می كردند و وجدانهای افراد را می خریدند و از طرف دیگر پراكنی های زیاد می كردند و روحیه ها را خراب می نمودند. اینها همه به جای خود، در عین حال اگر امام حسن علیه‌السلام ایستادگی می كرد یك لشكر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد، لشكری كه شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد، و شاید- آن طور كه در تواریخ نوشته اند- تا صد هزار هم امام حسن علیه‌السلام می توانست لشكر فراهم كند كه تا حدی برابری كند با لشكر جرّار صد و پنجاه هزار نفری معاویه. نتیجه چه بود؟ در صفّین، امیرالمؤمنین علیه‌السلام- كه در آن وقت نیروی عراق بهتر و بیشتر هم بود- هجده ماه با معاویه جنگید؛ بعد از هجده ماه كه نزدیك بود معاویه شكست كامل بخورد، آن نیرنگِ قرآن سر نیزه بلند كردن را اجرا كردند. اگر امام حسن علیه‌السلام می جنگید، یك جنگ چند ساله ای میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف می شدند بدون آنكه یك نتیجه ی نهایی در كار باشد. احتمال اینكه بر معاویه پیروز می شدند- آن طور كه شرایط تاریخ نشان می دهد- نیست، و احتمال بیشتر این است كه در نهایت امر شكست از آنِ امام حسن علیه‌السلام باشد. این چه افتخاری بود برای امام حسن علیه‌السلام كه بیاید دو سه سال جنگی بكند كه در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم كشته بشوند و نتیجه ی نهایی اش یا خستگی دو طرف باشد كه بروند سر جای خودشان و یا مغولبیت امام حسن علیه‌السلام و كشته شدنش در مسند خلافت؟ اما امام حسین علیه‌السلام یك جمعیتی دارد كه همه ی آن هفتاد و دو نفر است. تازه آنها را هم مرخص می كند، می گوید می خواهید بروید بروید، من خودم تنها هستم. آنها ایستادگی می كنند تا كشته می شوند، یك كشته شدن صد در صد افتخارآمیز. ◽️ پس این دو تفاوت عجالتاً در كار هست: یكی اینكه امام حسن علیه‌السلام در مسند خلافت بود و اگر كشته می شد، خلیفه در مسند خلافت كشته شده بود، و دیگر اینكه نیروی امام حسن علیه‌السلام یك نیرویی بود كه كم و بیش با نیروی معاویه برابری می كرد و نتیجه ی شروع این جنگ این بود كه این جنگ مدتها ادامه پیدا كند و افراد زیادی از مسلمین كشته شوند بدون اینكه یك نتیجه ی نهایی صحیحی به دنبال داشته باشد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] حالا من كاری ندارم كه در این جهت تفاوتی هست كه امام حسین علیه‌السلام معترضِ برحق بود و امام حسن علیه‌السلام امام برحق و معترضش معترض باطل؛ وضع را از نظر اجتماعی عرض می كنم. [2] كه بحق هم شورش كرده بودند، یعنی اعتراضهایشان همه بجا بود (سنیها هم، اكنون قبول دارند كه معترضین به عثمان اعتراضهایشان بجا بود) و لهذا علی علیه السلام در دوره ی خلافتش هم اینها را گرامی می داشت. در میان معترضین و قَتَله ی عثمان افرادی مثل محمدبن ابی بكر و مالك اشتر بودند، و اینها بعدها از خواص و از خصّیصین امیرالمؤمنین علیه‌السلام شدند چنانكه قبل از آن هم بودند. [3] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 240 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ ببینید | ماجرای عجیب صلح امام حسن (علیه السلام) 🎚️ به یک ابهام تاریخی برای همیشه 🔍 حقایقی کمتر شنیده شده از (علیه السلام) 👈 به طور مثال آیا می‌دانستید امام حسن (علیه السلام) جاسوسان معاویه را گردن زدند؟ 🤔 آیا می‌دانستید سپاه (علیه السلام) با عده‌ای کمتر بر سپاه معاویه پیروز شده بودند؛ اما چه شد که صلح رقم خورد؟! 🎙️ دکتر غلامی ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه ی آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سایر شرایط نیز خیلی با یكدیگر فرق داشتند. سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است. هر كدام از این سه عامل را كه ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن علیه‌السلام به شكل دیگر است. عامل اول كه سبب قیام امام حسین علیه‌السلام شد این بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسین علیه‌السلام بیعت می خواست: «خُذِ الْحُسَیْنَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ» حسین را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتماً باید بیعت كند. از امام حسین تقاضای بیعت می كردند. از نظر این عامل، امام حسین علیه‌السلام جوابش فقط این بود: نه، بیعت نمی كنم، و نكرد. جوابش منفی بود. امام حسن علیه‌السلام چطور؟ آیا وقتی كه قرار شد با معاویه صلح كند، معاویه از امام حسن علیه‌السلام تقاضای بیعت كرد كه تو بیا با من بیعت كن (بیعت یعنی قبول خلافت) ؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بیعت نباشد و ظاهراً احدی از مورخین هم ادعا نكرده است كه امام حسن علیه‌السلام یا كسی از كسان امام حسن یعنی امام حسین(علیهماالسلام)، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن علیه‌السلام آمده باشد با معاویه بیعت كرده باشد. ابداً صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسأله ی بیعت- كه یكی از عواملی بود كه امام حسین علیه‌السلام را وادار كرد مقاومت شدید بكند- در جریان كار امام حسن علیه السلام نیست. عامل دوم قیامِ امام حسین علیه‌السلام دعوت كوفه بود به عنوان یك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اینكه بیست سال حكومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل كردند واقعاً بیتاب شده بودند، كه حتی می بینید بعضی معتقدند كه واقعاً در كوفه یك زمینه ی صددرصد آماده ای بود و یك جریان غیر مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد. 🗞 مردم كوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین علیه‌السلام و اعلام آمادگی كامل می كنند. حال كه امام حسین علیه‌السلام آمد و مردم كوفه یاری نكردند، البته همه می گویند پس زمینه كاملاً آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین علیه‌السلام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلّم در مقابل تاریخ محكوم بود؛ می گفتند یك زمینه ی بسیار مساعدی را از دست داد. و حال آنكه در كوفه ی امام حسن علیه‌السلام اوضاع درست بر عكس بود؛ یك كوفه ی خسته و ناراحتی بود، یك كوفه ی متفرّق و متشتّتی بود، یك كوفه ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، كوفه ای بود كه ما می بینیم امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگی شان شكایت می كند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حكومتی مسلّط كن كه شایسته ی آن هستند تا بعد اینها قدر حكومت مرا بدانند. اینكه عرض می كنم «كوفه ی آماده» یعنی بر امام حسین علیه‌السلام اتمام حجتی شده بود. نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم كوفه یك آمادگی واقعی داشت و امام حسین علیه‌السلام هم واقعاً روی كوفه حساب می كرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین علیه‌السلام شد كه فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن را نادیده بگیرد. 🤔 از نظر امام حسن چطور؟ از نظر امام حسن علیه‌السلام اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداریم. آنچنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن علیه‌السلام خودش از بسیاری از مردم كوفه محترِز بود و وقتی كه بیرون می آمد- حتی وقتی كه به نماز می آمد- در زیر لباسهای خود زره می پوشید برای اینكه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر كشته شدن ایشان وجود داشت، و یك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تیراندازی شد ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود تیر كارگر نشد، و الاّ امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند. پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسین علیه‌السلام اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن علیه‌السلام بر عكس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم كوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلام كرده بودند.
۲. عامل سومی كه در قیام امام حسین علیه‌السلام وجود داشت عامل و نهی از منكر بود؛ یعنی قطع نظر از اینكه از امام حسین علیه‌السلام بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت كند، و قطع نظر از اینكه مردم كوفه از او دعوت كرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین علیه‌السلام شده بود و او برای اینكه پاسخی به آنها داده باشد آمادگی خودش را اعلام كرد، قطع نظر از اینها مسأله ی دیگری وجود داشت كه امام حسین علیه‌السلام تحت آن عنوان قیام كرد، یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی كردند باز قیام می كرد و اگر مردم كوفه هم دعوت نمی كردند باز قیام می نمود. آن مسأله چه بود؟ مسأله ی امر به معروف و نهی از منكر، مسأله ی اینكه معاویه از روزی كه به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هرچه عمل كرده است بر خلاف اسلام عمل كرده است، این حاكم جائر و جابر است، جور و عدوانش را همه ی مردم دیدند و می بینند، احكام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می كند، خونهای محترم را ریخته است، چنین كرده، چنان كرده، حالا هم بزرگترین گناه را مرتكب شده است و آن اینكه بعد از خودش پسر شرابخوارِ🍷 قمار باز سگباز خودش را [به عنوان ولایتعهد] تعیین كرده و به زور سرجای خودش نشانده است. بر ما لازم است كه به اینها اعتراض كنیم، چون پیغمبر فرمود: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناكِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ، یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالْاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیْطانِ. . . » [1]. اگر كسی حاكم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و اعتراض نكند به عملش یا گفته اش، آنچنان مرتكب گناه شده است كه سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذّب كند كه آن حكمران جائر را معذّب می كند. اما در زمان معاویه در اینكه مطلب بالقوّه همین طور بود بحثی نیست. برای خود امام حسن علیه‌السلام كه مسأله محل تردید نبود كه معاویه چه ماهیتی دارد. ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است كه من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بكنم، و حال می گوید من حاضرم به كتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره ی خلفای راشدین صددرصد عمل كنم، برای خودم جانشین معین نمی كنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است (یعنی به حق آنها اعتراف می كند) ، فقط آنها تسلیم امر كنند (كلمه ای هم كه در ماده ی قرارداد بوده كلمه ی «تسلیم امر» است) یعنی كار را به من واگذار كنند، همین مقدار، امام حسن علیه السلام عجالتاً كنار برود، كار را به من واگذار كند و من با این شرایط عمل می كنم. 🗒 ورقه ی سفید امضا فرستاد؛ یعنی زیر كاغذی را امضا كرد، گفت هر شرطی كه حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد من قبول می كنم، من بیش از این نمی خواهم كه من زمامدار باشم و الاّ من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می كنم. تا آن وقت هم كه هنوز صابون 🧼 اینها به جامه ی مردم نخورده بود. 💭 حال فرض كنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم كه معاویه آمد یك چنین كاغذ سفید امضایی برای امام حسن علیه‌السلام فرستاد و چنین تعهداتی را قبول كرد، گفت تو برو كنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل كردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویّات تو هستم. فقط امر دایر است كه آن كسی كه می خواهد كتاب و سنت الهی را اجرا كند من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینكه آن كسی كه این كار را می كند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا كنی؟ ! اگر امام حسن علیه‌السلام با این شرایط تسلیم امر نمی كرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، دهها هزار نفر آدم كشته می شدند، ویرانیها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن علیه‌السلام كشته می شد، امروز تاریخ، امام حسن علیه‌السلام را ملامت می كرد، می گفت در یك چنین شرایطی [باید صلح می كرد] ، پیغمبر هم در خیلی موارد صلح كرد، آخر یك جا هم آدم باید صلح كند. غیر از این نیست كه معاویه می خواهد خودش حكومت كند. بسیار خوب، خودش حكومت كند؛ نه از تو می خواهد كه او را به عنوان خلیفه بپذیری، نه از تو می خواهد كه او را امیرالمؤمنین بخوانی [2]، نه از تو می خواهد كه با او بیعت كنی، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است، امضا می كند كه تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان، و روی تمام كینه های گذشته ای كه با آنها در صفّین دارم قلم كشیدم، از نظر امكانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملكت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو كه به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و كسان خودت را آسوده اداره كنی.
۳. اگر امام حسن علیه‌السلام با این شرایط [صلح را] قبول نمی كرد، امروز در مقابل تاریخ محكوم بود. قبول كرد؛ وقتی كه قبول كرد، تاریخ آن طرف را محكوم كرد. معاویه با آن دستپاچگی كه داشت تمام این شرایط را پذیرفت. نتیجه اش این شد كه معاویه فقط از جنبه ی سیاسی پیروز شد؛ یعنی نشان داد كه یك مرد صددرصد سیاستمداری است كه غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست؛ زیرا همینقدر كه مسند خلافت و قدرت را تصاحب كرد تمام مواد قرارداد را زیر پا گذاشت و به هیچ كدام از اینها عمل نكرد، و ثابت كرد كه آدم دغلبازی 😈 است، و حتی وقتی كه به كوفه آمد صریحاً گفت: مردم كوفه! من در گذشته با شما نجنگیدم برای اینكه شما نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج كنید، زكات بدهید، «وَ لكِنْ لِاَتَأَمَّرَ عَلَیْكُمْ» من جنگیدم برای اینكه امیر و رئیس شما باشم. بعد چون دید خیلی بد حرفی شد، گفت اینها یك چیزهایی است كه خودتان انجام می دهید، لازم نیست كه من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم. شرط كرده بود كه خلافت بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی و بعد از حسن بن علی به حسین بن علی، ولی بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت شروع كرد مسأله ی ولایتعهد یزید را مطرح كردن. شیعیان امیرالمؤمنین را- كه در متن قرارداد بود كه مزاحمشان نشود- به حد اشد مزاحمشان شد و شروع كرد به كینه توزی نسبت به آنها. واقعاً چه فرقی هست میان معاویه و عثمان؟ هیچ فرقی نیست، ولی عثمان كم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین (غیرشیعه) حفظ كرد به عنوان یكی از خلفای راشدین كه البته لغزشهایی هم داشته است، ولی معاویه از همان اول به عنوان یك سیاستمدار دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و علمای اسلام عموماً نه فقط ما شیعیان (از نظر شیعیان كه منطق جور دیگر است) معاویه و بعد از او، از ردیف خلفا، از ردیف كسانی كه جانشین پیغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند بكلی خارج شدند و عنوان سلاطین و ملوك و پادشاهان به خود گرفتند. بنابراین وقتی كه ما وضع امام حسن علیه‌السلام را با وضع امام حسین علیه‌السلام مقایسه می كنیم می بینیم كه اینها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند. جهت آخری كه خواستم عرض بكنم این است كه امام حسین علیه‌السلام یك منطق بسیار رسا و یك تیغ بُرنده داشت. آن چه بود؟ «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ. . . كانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. . . » اگر كسی حكومت ستمگری را ببیند كه چنین و چنان كرده است و سكوت كند، در نزد پروردگار گناهكار است. اما برای امام حسن علیه‌السلام این مسأله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن علیه‌السلام حداكثر این مطرح است كه اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند كرد. اینكه «اگر بیایند بعد از این چنین می كنند» غیر از این است كه یك كاری كرده اند و ما الآن سند و حجتی در مقابل اینها بالفعل داریم. این است كه می گویند صلح امام حسن علیه‌السلام زمینه را برای قیام امام حسین علیه‌السلام فراهم كرد. لازم بود كه امام حسن علیه‌السلام یك مدتی كناره گیری كند تا ماهیت امویها كه بر مردم مخفی و مستور بود آشكار شود تا قیامی كه بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ قیام موجّهی باشد. پس از همین قرارداد صلح كه بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست، عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن علیه‌السلام عرض كردند: دیگر الآن این قرارداد صلح كأن لم یكن است- و راست هم می گفتند؛ زیرا معاویه آن را نقض كرد- و بنابراین شما بیایید قیام كنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی كمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن كنند، آن وقت وقتِ قیام است. ← معنی این جمله این است كه اگر امام حسن علیه‌السلام تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت كه امام حسین علیه‌السلام قرار گرفت، قطعاً قیام می كرد.
۴. ❒ بنابراین از نظر هر سه عاملی كه انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین علیه‌السلام بود، وضع امام حسن علیه‌السلام با وضع امام حسین علیه‌السلام كاملاً متفاوت و متغایر بود. - از او تقاضای بیعت می كردند و از این بیعت نمی خواستند. (خود بیعت كردن یك مسأله ای است. ) - برای امام حسین علیه‌السلام از ناحیه ی مردم كوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند كوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است، كوفه ی بعد از بیست سالِ معاویه غیر از كوفه ی قبل از بیست سال است، اینها دیگر قدرشناس علی شده اند، قدرشناس امام حسن علیه‌السلام شده اند، قدرشناس امام حسین علیه‌السلام شده اند، نام امام حسین علیه‌السلام كه در میان مردم كوفه برده می شود اشك می ریزند، دیگر درختها میوه داده اند و زمینها سرسبز شده است، بیا كه آمادگی كامل است. این دعوتها برای امام حسین علیه‌السلام اتمام حجت بود. برای امام حسن علیه‌السلام بر عكس بود؛ هركَس وضع كوفه را مشاهده می كرد می دید كوفه هیچ آمادگی ندارد. - مسأله ی سوم مسأله ی فساد عملی حكومت است. (فساد حاكم را عرض نمی كنم؛ فساد حاكم یك مطلب است، فساد عمل حكومت مطلب دیگری است. ) معاویه هنوز در زمان امام حسن علیه‌السلام دست به كار نشده است تا ماهیتش آشكار گردد و تحت عنوان و زمینه ای [برای قیام موجود] باشد یا به اصطلاح تكلیفی بالفعل به وجود آید، ولی در زمان امام حسین علیه‌السلام صددرصد اینچنین بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] تاریخ طبری ، ج 7 / ص 300 [2] قید كردند كه معاویه هیچ گاه توقع نداشته باشد كه امام حسن علیه‌السلام او را «یا امیرالمؤمنین» خطاب كند. ╭═══════ ๛ - - - ┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 « پول های کثیف » 💰🤑 بعد از دیدن این فیلم، از شنیدن جداشدن هیچ کَس از قافله انقلاب اسلامی، تعجب نخواهیم کرد! 🎙آقای حامد نیازی _______________ عبیدالله بن عباس کسی است که مشوق مردم و اصلی ترین فرمانده امام بود که حضرت او را با لشکری ۱۲ هزار نفری به مواجهه معاویه فرستاد. با پیشنهاد یک میلیون درهم 🤑 با چهار هزار نفر به معاویه پناهنده شد. نه دین و باورهای دینی مانع شد نه افتخارات قومی و قبیله‌ای نه خویشاوندی با رسول خدا نه قرابت و بیعتش با امام نه ترس از خدا نه ترس از زبان مردم نه ترس از قضاوت تاریخ | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
۱. مواد قرارداد 📝 ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ 🧾 حال من مقداری از مواد قرارداد را برایتان می خوانم تا ببینید وضع قرارداد چگونه بوده است. مواد قرارداد را به این شكل نوشته اند: 1. «حكومت به معاویه واگذار می شود [1]بدین شرط كه به كتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره ی خلفای شایسته عمل كند. » . [در اینجا لازم است مطلبی را عرض كنم: ] امیرالمؤمنین علیه‌السلام یك منطقی دارد و آن منطق این است كه می گوید: به خاطر اینكه خودم خلیفه باشم یا دیگری، با اینكه خلافت حق من است قیام نمی كنم، آن وظیفه ی مردم است. من آن وقت قیام می كنم كه آن كسی كه خلافت را بر عهده گرفته است كارها را از مجرا خارج كرده باشد. در است: «وَاللّهِ لاَُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَكُن فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّةً» [2] یعنی مادامی كه ظلم فقط بر شخص من است كه حق مرا از من گرفته اند و منهای این سایر كارها در مجرای خودش است، من تسلیمم؛ من آن وقت قیام می كنم كه كارهای مسلمین از مجرا خارج شده باشد. این ماده ی قرارداد این است [و در واقع ] امام حسن علیه‌السلام اینچنین قرارداد می بندد: مادامی كه ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم كرده اند ولی آن غاصب متعهد است كه امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره كند، من به این شرط حاضرم كنار بروم. 2. «پس از معاویه حكومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه ای پیش آمد متعلق به حسین. » این جمله مفهومش این است كه این صلح یك مدت موقتی دارد، نه اینكه [امام حسن ] گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم، این تو و این خلافت، تا هر وقت هر كار می خواهی بكن؛ نه، «تا معاویه هست» ، این صلح تا زمان معاویه است، شامل بعد از زمان معاویه نمی شود، پس معاویه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه ای بچیند: «و معاویه حق ندارد كسی را به جانشینی خود انتخاب كند. » 3. معاویه در شام لعن و ناسزای به امیرالمؤمنین علیه‌السلام را رسم كرده بود. این را در متن صلحنامه قید كردند كه باید این عمل زشت موقوف باشد: «معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین علیه‌السلام و لعنت بر او را در نمازها ترك كند و علی را جز به نیكی یاد ننماید» كه این را هم معاویه تعهد و امضا كرد. اینها روی علی تبلیغ می كردند، می گفتند علی را ما به این دلیل لعنت می كنیم كه- العیاذباللّه- او از دین اسلام خارج شده بود. آدمی كه اینجا امضا می دهد، لااقل این مقدار اتمام حجت بر او شده كه تو اگر علی را یك آدمی می خوانی كه واقعاً مستحق لعن است پس چرا متعهد می شوی كه او را جز به نیكی یاد نكنی، و اگر مستحق لعن نیست و آن طور كه متعهد شده ای درست است پس چرا این طور عمل می كنی؟ ! كه بعد، این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این كار ادامه پیدا كرد.
۲. 4. «بیت المال كوفه كه موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و «تسلیم حكومت» شامل آن نمی شود و معاویه باید هر سالی دو میلیون درهم برای حسن بفرستد.» این قید را كرده بودند برای همین كه می خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حكومت معاویه رفع كنند كه اینها مجبور نباشند و بدانند اگر نیازی داشته باشند می شود خود امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مرتفع كنند. «و بنی هاشم را از بخششها و هدیه ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یك میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی كه در كنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جنگهای جمل و صفّین كشته شده اند تقسیم كند و اینها همه باید از محل خراج «دارابجرد» تأدیه شود. » دارابجرد در اطراف شیراز است كه خراج و مالیات این نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند. 5. «مردم در هر گوشه از زمینهای خدا (شام یا عراق یا یمن و یا حجاز) باید در امن و امان باشند و سیاهپوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزشهای آنان را نادیده بگیرد. » مقصود كینه توزی هایی است كه به گذشته مربوط می شود، چون اینها اغلب كسانی بوده اند كه در گذشته با معاویه در صفّین جنگیده اند. «و هیچ كَس را بر خطاهای گذشته اش مؤاخذه نكند و مردم عراق را به كینه های گذشته نگیرد. اصحاب علی در هر نقطه ای كه هستند در امن و امان باشند و كسی از شیعیان علی مورد آزار واقع نشود و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیمناك نباشند و كسی ایشان را تعقیب نكند و صدمه ای بر آنان وارد نسازد و حق هر حقداری بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود. به قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچیك از اهل بیت رسول خدا توطئه ای در نهان و آشكار چیده نشود. » ← این مواد، مخصوصاً ماده ی 5 و ماده ی 3 كه مسأله ی لعن امیرالمؤمنین علیه‌السلام است، اگرچه از همان شرط اول تأمین شده (زیرا وقتی كه او متعهد می شود كه به كتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره ی خلفای راشدین عمل كند، طبعاً اینها در آن مستتر است) ولی معذلك اینها را كه می دانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل می كند، برای اینكه بعدها هیچ گونه تأویل و توجیهی در خصوص این كارها به كار نبرد، به طور خصوصی در مواد قرارداد گنجاندند. «و در هیچیك از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد. » ← خواستند نشان بدهند كه ما از حالا به روش تو بدبین هستیم. اینها بود مجموع مواد این قرارداد. معاویه نماینده ای داشت به نام عبد اللّه بن عامر. او را با نامه ای كه زیر آن را امضا كرده بود فرستاد نزد امام حسن علیه‌السلام و گفت: شرایط همه همان است كه تو می گویی؛ هرچه تو در آن صلحنامه بگنجانی من آن را قبول دارم. امام حسن علیه‌السلام هم این شرایط را در صلحنامه گنجانید. بعد هم معاویه با قسمهای خیلی زیادی كه من خدا و پیغمبر را ضامن قرار می دهم، اگر چنین نكنم چنان، اگر چنین نكنم چنان، همه ی این شرایط را گفت و این قرارداد را امضا كردند. بنابراین به نظر نمی رسد كه در صلح امام حسن علیه السلام، در آن شرایطی كه امام حسن علیه‌السلام می زیست ایرادی باشد؛ و مقایسه كردن میان صلح امام حسن علیه‌السلام در مسند خلافت با قیام امام حسین علیه‌السلام به عنوان یك معترض، با اینهمه اختلافات دیگری كه عرض كردم، مقایسه ی صحیحی نیست؛ یعنی به نظر این جور می رسد كه اگر امام حسن علیه‌السلام در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام امام حسین علیه‌السلام خلیفه شده بود، قرارداد صلح امضا می كرد، و اگر امام حسن علیه‌السلام تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین علیه‌السلام قیام می كرد، چون شرایط مختلف بوده است. ____________ [1] تعبیر اینجا «حكومت» است كه این، تعبیر فارسی آن است ولی عبارت عربی «تسلیم امر» است، یعنی كار به او واگذار می شود. [2] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 74. ╭═══════ ๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
هدایت شده از مباحث
45.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 علیه السلام، احیاءکننده نهضت اسلام 🎞 روایت دیده نشده‌ای از حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای مدظله العالی درباره دوران مبارزات علیه‌السلام Farsi.Khamenei.ir ╭──────๛- - - - - ┅╮ │🏴 @Mabaheeth 🥀 ╰─────────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱. پرسش و پاسخ - اگر امیرالمؤمنین به جای امام حسن علیه‌السلام می بود آیا صلح می كرد یا نه؟ حضرت علی می فرمود: من حاضر نیستم یك روز حكومت معاویه را تحمل كنم. چگونه امام حسن راضی به حكومت معاویه شد؟ استاد: این سؤال را كه اگر حضرت امیر در جای حضرت امام حسن بود صلح می كرد یا نه، به این شكل نمی شود جواب داد؛ بله، اگر شرایط حضرت علی مثل شرایط حضرت امام حسن می بود صلح می كرد، اگر بیم كشته شدنش در مسند خلافت می رفت. ولی می دانیم كه شرایط حضرت امیر با شرایط امام حسن خیلی متفاوت بود؛ یعنی این نابسامانیها در اواخر دوره ی حضرت امیر پیدا شد و لهذا جنگ صفّین هم جنگی بود كه در حال پیشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمی كردند مسلّم امیرالمؤمنین پیروز شده بود. در این جهت بحثی نیست. و اما اینكه شما فرمودید چرا امیرالمؤمنین حاضر نیست یك روز حكومت معاویه را قبول كند ولی امام حسن حاضر می شود؟ شما ایندو را با همدیگر مخلوط می كنید. حضرت امیر حاضر نیست یك روز معاویه به عنوان نایب او و به عنوان منصوب از قِبَل او حكومت كند، ولی امام حسن كه نمی خواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار دهد، بلكه می خواهد خود كنار برود. صلح امام حسن كنار رفتن است نه متعهد بودن. در متن این قرارداد هیچ اسمی از خلافت برده نشده، اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده، اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده؛ سخن این است كه ما كنار می رویم، كار به عهده ی او، ولی به شرط آنكه این كه شخصاً صلاحیت ندارد، كار را درست انجام دهد و متعهد شده كه درست عمل كند. پس ایندو خیلی تفاوت دارد. امیرالمؤمنین گفت: من حاضر نیستم یك روز كسی مثل معاویه از طرف من نایب من در جایی باشد. امام حسن هم حاضر به چنین چیزی نبود، و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزی نیست.