eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
858 عکس
61 ویدیو
130 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکر خیر تو رسیده‌ست به هر انجمنی به همه گفته‌‌ام از خُلق‌ عظیمت علنی "أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّه" به دلم‌ قاب شده شدم از روز ازل: هم‌ نجفی، هم‌ مدنی من ندیده شده‌ام عاشق تو! یادم کن عجمی هستم و شاگرد اویس قرنی "لافتی" مال علی بود؛ ولی گفت علی: نیست‌ مانند پیمبر به خدا صف شکنی برو به خانه‌ی زهرا که خدا هم آن‌جاست بر روی جمع بینداز کسای یمنی همه دیدند به زهرا چقدر حساسی خم شدی بوسه به آن دست مبارک بزنی می‌رسی آخر معراج‌ دوباره به علی می‌روی پیش خدا با علی‌ات هم‌سخنی مثل هرروز حسین آمده در آغوشت بازهم‌ خیره به آن حنجره و پیرهنی حسن امشب ز غمت‌ بر سر و بر سینه زده تو خودت سینه زن ذکرِ حسن یا حسنی! ✍ @ghararenokary
فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را... فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پَر خود را یکی "إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون" روی لبش جاری‌ست یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و پی کاری همه رفتند...؛ پیغمبر_ به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را ✍ @ghararenokary
فرق دارد به یقین مزه‌ی احسان حسن لب ما بوسه نگیرد مگر از نان حسن زلف خود را به نخ چادر زهرا بسته‌ست هرکسی هست در این دهر پریشان حسن کرمش دست گدا را به خداوند رساند سائلان را بنویسید: مسلمان حسن "بی حرم هست؛ ولی هرچه حرم زنده از اوست" زائر کرب و بلا هم شده مهمان حسن عاقبت با مدد حضرت زهرا روزی مثل ایوان نجف می‌شود ایوان حسن سَردَر باغِ حسن نام حسین است فقط نذر گل های‌حسین است گلستان حسن پسرانش همه‌جا گوش به‌ فرمان حسین علی اکبر همه جا گوش به فرمان حسن * * * بعد یک عمر فقط زهر توانست شود مرهم زخم دل و سینه‌ی سوزان حسن ظاهراً زهر شده قاتل او؛ اما نه کوچه‌ای تنگ شده نقطه‌ی پایان حسن... ✍ @ghararenokary
یک یارِ با وفا که شود یاورش، نداشت امّید یاری از طرف همسرش نداشت یوسف ترین عزیز خدا بود و ای دریغ عزت میان مردم دور و برش نداشت ویرانه باد مسجد شهری که هیچ گاه جایی برای سبط نبی منبرش نداشت نفرین به سائلی که غنی شد از او؛ ولی اندازه‌ی معاویه هم باورش نداشت از کودکی زیاد ز کوچه نمی‌گذشت از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت گیسوی او بخاطر یک غم سپید شد اینکه قدی بلندتر از مادرش نداشت @ghararenokary
شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پای بابا را بغل کردی رها کن دخترم سعی کن از کودکت رفعِ بلا کن دخترم نبضِ قلبش می زند..این ماههای آخری محسنت را گاهگاهی هم صدا کن دخترم بارِ شیشه داری و غصّه برایت خوب نیست جای اندوه و بُکا..بهرم دعا کن دخترم می روم از پیش تان،دلواپسِ این خانه ام خواهشاً یاریِ جانِ مقتدا کن دخترم بی‌کس و تنها شود حیدر پس از پروازِ من پس حمایت از یدِ شیر خدا کن دخترم دیدی آتش می رود بالا ز دربِ خانه ات با شجاعت خویش را مستِ ولا کن دخترم سعی کن مسمار نَنشیند به روی سینه ات دائماً در زیرِ لب ذکرِ خدا کن دخترم 🔸شاعر: محسن راحت حق @ghararenokary
شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه خبری داغ ببر از فردا که ز شب‌های شما رفته سحر از فردا پدر پیر شما میل به رفتن کرده نیست روی سرتان دست پدر از فردا مَلَک الموت خجالت زده ی فاطمه شد مانده پشت در و آورده خبر از فردا بستر مرگِ نبی مجلس روضه شده است روضه می‌خواند به صد سوزِ جگر از فردا گفت احمد که علی دوره صبرت آمد بی جواب است سلام تو دگر از فردا کار تو سوختن و سوختن و سوختن است تویی و خون دل و دیده‌ی تر از فردا تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا نظری کرد به زهرا نفسش بند آمد.. فاطمه جان نرو دیگر دمِ در از فردا بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا 🔸شاعر: سید پوریا هاشمی @ghararenokary
شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روح بلند مصطفی تا عرشِ اعظم می رسد بالاتر از بالاست...من اینقدر عقلم می رسد! هر زحمتی که می کشد، خیرش به عالم می رسد پس بوسه بر خاک درش، بر نسل آدم می رسد با او ترازوی عمل، آنقدر سنگین می شود... شاءن گدایش برتر از شاءن سلاطین می شود وقت کرم، در کیسه اش درّ و گهر دارد فقط چون از میان خانهء زهرا گذر دارد فقط از قُوسِ اَو اَدنای او، حیدر خبر دارد فقط در غزوه ها بر ذوالفقار او نظر دارد فقط با دست خود نهری کنار نهر کوثر می کشد صد جرعه را وقت عطش، با یاعلی سر می کشد انگشتر دستش، سراغ سنگ خاتم را گرفت در بین هیئت ها خودش هربار، پرچم را گرفت بعد از حُسینُ مِنِّی اش، در روضه ها دم را گرفت با گریه های او گدا، اشک محرم را گرفت لرزه به روی شانهء عرش برین افتاده است بابا بزرگ روضه خوان ها بر زمین افتاده است آنکس که ماهِ هر سحر، شب زنده دارش بوده است بعد نماز آخرش، زهرا کنارش بوده است ام ابیها که نبی هم بیقرارش بوده است... میخ سقیفه، سال ها در انتظارش بوده است مانده جنازه بر زمین، هیزم میان کوچه هاست آن چادر خاکی شده وقتی که می سوزد عزاست در با لگد که وا شود، صد لاله پرپر می شود یاس سفید باغ حیدر رنگ دیگر می شود زهرا نگفته با کسی که باز، مادر می شود محسن که شش ماهش شود، اوضاع، بدتر می شود ای وای! از این کوچه و این خانه و این سرزمین صد مرد باهم جان دهد، یک زن نیفتد بر زمین! یا مصطفی! شد بعد تو تنهای تنها دخترت هرچند بارانی شده چشمان زهرا دخترت... کاری ندارد هیچکس، این دور و بر با دخترت راحت بغل کرده ترا هر دفعه اینجا دخترت با آن غمی که مانده در قلب حزینت گریه کن امشب برای دختر ویران نشینت گریه کن آن دختری که خسته در آغوشِ خار افتاده بود از دست زجر بی حیا، دستش ز کار افتاده بود از روی ناقه بر زمین، با چشم تار افتاده بود بین طبق می دید سر را که کنار افتاده بود قدری بغل می خواست که آغوش بابا را ندید سر بود...گردن بود...اما باز آقا را ندید 🔸شاعر: رضا دین پرور @ghararenokary
پناهِ هر چه دل مبتلا امام رضاست تمام دار و ندارِ گدا امام رضاست خوشیم دست به دامان هیچکس نشدیم خوشیم ذکر شب و روز ما امام رضاست کجاست ملجا ما؟ غیرِ گوشه ی حرمش کجاست جنت ما ؟هر کجا امام رضاست در این حرم به در بسته می خورم ؟حاشا بگو به خلق که مشکل گشا امام رضاست دگر چه واهمه ای از قیامتت داری اگر حساب و کتاب تو با امام رضاست کنار پنجره فولاد تازه فهمیدم که ضامن سفرِ کربلا امام رضاست ## دلم خوش است بیایی زمان تلقینم که ذکر آخر عُشاق "یا امام رضاست " @ghararenokary
پیچیده بوی غم  همه جا وامحمدا عرش خدا گرفته عزا  وامحمدا گریان دو چشم ارض و سما ، وامحمدا امشب شده است نوحه ی ما وامحمدا بر غربت پیمبرمان گریه می کنیم محض رضای مادرمان گریه می کنیم دنیا چه کرد با زحمات پیمبرش امشب میان عرش زَنَد حمزه بر سرش ای روزگار پست ...که می گشت باورش روزی شوند قاتل آقا دو همسرش مّردم ! رسول عالم و آدم شهید شد رحلت نکرد احمد خاتم ، شهید شد اصحاب ، پشت پا به حق آسان زدند ، آه چه زود دم ز دولت شیطان زدند آه آتش به جان عالم امکان زدند آه بر روح وحی ، تهمت هذیان زدند آه ای دیده بر محمد مظلوم گریه کن با چار کعبه زاده ی معصوم گریه کن دوران حق کشی ِ زمانه شروع شد دوران کفر خانه به خانه شروع شد توهین به صد دلیل و بهانه شروع شد دوران تلخ دفن شبانه ، شروع شد ای روزشان سیاه ، نبی شد شبانه دفن یک تن نگشت یار علی ، در زمان دفن مولای ما به سوگ برادر نشسته است جایش ببین که بر روی منبر نشسته است روباه جای شیر دلاور نشسته‌ است آتش به جان حضرت کوثر نشسته است امت ز یاد برده چه راحت غدیر را دادند زود اجر رسول و امیر را چیزی نمانده تا که شود یاس بی قرار قنفذ رسد به نان و نواهای بی شمار آتش گرفت میخ در از آه ذوالفقار آمد خزان فاطمه در اول بهار چیزی نمانده تا که بماند از او خیال گردد جوان خانه ی مولا قدش ، هلال چل بی حیای پست و لعین ، آه فاطمه بی حرمتی به صاحب دین ،آه فاطمه پهلو شکسته، زار و حزین ، آه فاطمه دو گوشواره ، روی زمین  آه فاطمه چیزی نمانده تا که زند ناله از جگر : فضه برس به داد دل مادر و پسر یا ایها الرسول شود حق تو ادا گاهی میان کوچه و گاهی به کربلا وای از غروب روز دهم ، وامحمدا شمشیر ،کهنه خنجر و سر نیزه و عصا آه از دمی که ناله زند زینب حزین : "ای مونس شکسته دلان حال ما ببین @ghararenokary
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون «و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش بگو: این نفس‌های آخر هم، اشکم روان است، از شعر کرببلایش بلا نیست جز عافیت، عاشقان را تسلای دردم، نگاه طبیب است من آن ناخدایم، که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم من آن شمس عشقم که بخشیده‌ام نور شود هر کسی، هر کجا، بی‌قرارم دلش را در آغوش می‌گیرم از دور شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو رسیدم که آهویی آزاد باشی بیاور غمت را، بیا زائر من! که مهمان صحن گهرشاد باشی اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر، تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش @ghararenokary
شدی به زهر حرامی دچار، افتادی به راه حجره به چشمان تار افتادی شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی نوشته اند که پنجاه بار افتادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را از آستان خدا خواستی شهادت را صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسیر خنجر خولی تندخو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه @ghararenokary
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علي موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم خواهرم! معصومه(س)جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم! @ghararenokary