فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
32.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶️🔸️اجرای زنده سرود سردار دلها رأی خواهیم داد.
🔹️کاری از گروه سرود حبل المتین
🔺️دارالقران شهید هاشمی بهشهر
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
🔹️
"یار مهدیم" برعکسش کنی چی میشه؟
هر چی شد بھش عمل کن😍
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
👆بالاخره دروغ بزرگ استفاده بشار
اسد از بمب شیمیایی پس از سالها افشا شد
♦️داعش عامل حملات شیمیایی سال ۲۰۱۵ شناخته شد
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یک «انتخاب» و این همه «دشمنی»!
🔹رسانههای فارسیزبان همزمان با نزدیک شدن به انتخابات در حال ایجاد موج گسترده رسانهای با موضوع تحریم انتخابات هستند.
🔹با نگاهی گذرا به مواضع این شبکهها درباره ایران و نسخهپیچیهایی که این سالها علیه مردم ایران داشتهاند به این نتیجه میرسیم که تحریم انتخابات هم نه از روی دلسوزی، بلکه برای خوشرقصی در چشم اربابانشان جهت پر کردن کیسههای خود میباشد.
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
🌻 🍃🌻
ولی خودمونیم!
حیف نگاه هایی که خرج هرکسی
میشه اِلا دیدنِ آقامون..
حیف قربون صدقه هایی که خرج
هرکسی میکنیم اِلا آقامون..
حیف وقتی که پای هرچیزی
می ریزیم اِلا آقامون..
حیف دعاهایی که واسه همه چی
میکنیم اِلا آقامون..
حیف رفاقتی که باهمه داریم
اِلا آقامون...
خودمونو برسونیم به آقایی که
سالهاست در انتظار ما نشسته...!
آقای مهربونی که خودِ اهلبیت هم
آرزویِ بودن در رکابشونُ داشتن
🩸❣🩸❣🩸
ما در غزه با خون مظلومان داریم آزادی خودمان را انتخاب میکنیم.
خوشا بحالتون که با دادن تنها یک رای بدون هزینه جانی و بدون تلفات انسانی دارید آزادی خودتان را انتخاب میکنید.
این فرصت که ساده بنظر میاد، هزینه بسیار سنگینی داشت، و اگر ساده ازش بگذرید و خدایی نکرده روزی از دستش بدید مجددا هزینه سنگینی خواهید داد.
انتخابات تنها انتخاب یک شخص یا یک گروه برای گرفتن یک مسؤلیت نیست، انتخابات یعنی یکصدای جامعه برای اعلام تنفر از استعمارگری و سلطهگری کشورهای استکبار است.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
▪️همسرِشهید :
خوابشرودیدمازشپرسیدم
راستهکهمیگنموقعِشهادت
امامحسینمیادکنارِشهدا؟
🩸گفت:
وقتیتیرخوردم
قبلازاینکهرویِزمینبيفتم
امامحسینمنوگرفت . . .
«شهیدمحمدتقیارغوانی»