🌺 من بارانی نمیپوشم...
خاطرهای زیبا از نوجوانی شهید صیادشیرازی
#متن_خاطره
پدرش برایش بـارانی خریده بود ، اما علی نمیپوشید. هـر کاری کـردم هم نپـوشید... میگفت: این پسـر بیچـاره نداره ، من هـم نمیپوشم... پسر همسـایه مون رو میگفت پدرش رفتگر بود و پـول نداشت که برایِ بچههایش بارانی بخره. علی هم نمیپوشید.
🌹خاطرهای از نوجوانی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی
📚 منبع: یادگاران۱۱ «کتاب صیادشیرازی» ، صفحه ۵
https://eitaa.com/gharargahfarhangishahidghadiri
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۶۶
🌺 هدیهی امام سجاد(ع)؛ در روز شهادت امام سجاد(ع)شهید شد
#متن_خاطره
روز عاشورا آنقدر گریه کردمکه بیهوش شدم. آقایی اومد سمتم و یه بچه گذاشت توی آغوشم و فرمود: بزرگش کن. گفتم: من خودم بچه زیاد دارم ، وقت ندارم. فرمودند: واسه علیاصغرِ امام حسین(ع) هم وقت نداری؟ داشت ازم دور میشد،که پرسیدم: آقا شما کی هستین؟ برگشتند و فرمودند: امام سجاد (ع) ....
علیاصغر روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا اومد. و روز شهادت امام سجاد (ع) ، در حال خدمت توی تیپ امام سجاد (ع) به شهادت رسید...
🌹خاطرهای از زندگی شهید علیاصغر اتحادی
📚منبع: کتاب حدیث عشق، صفحه ۱۳
https://eitaa.com/gharargahfarhangishahidghadiri
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۶۶
🌺 آرزوی مادر محقق؛ و شهیدش فدایِ امام حسین(ع)شهید شد
#متن_خاطره
در حال شیردادن به مسعود که 6 ماهه بود، داشتم تعزیه میدیدم. یهو دلم شکست و اشکم جاری شد. گفتم: خدایا! کاش فرزندی داشتم که در راه امام حسین(ع) فدا شود... اشک چشمم ناخواسته به دهان مسعود چکید ...
سال ۶۶ مسعود شهید شد و بدنش مثل امام حسین(ع) تکه تکه گردید. آن شب خوابِ تعزیۀ سالها پیش را دیدم، در عالمِ خواب مسعود توی آغوشم بود که ناگهان پر کشید و به یاران امام حسین(ع) پیوست...
🌹خاطرهای از زندگی شهید مسعود اصلاحی
📚منبع: کتاب حدیث عشق، صفحه ۱۹
https://eitaa.com/gharargahfarhangishahidghadiri
🌺 همنشینانِ امام حسین علیهالسلام...
#متن_خاطره
دوست شهیدش توی خـواب بهش گفته بود: چرا نمیـای پیش ما؟ دلـم برات تنگ شـده... جواب داده بود: داریم آماده میشیم بریم کربلا، عملیات نزدیکه، به زودی میام پیشت...دوست شهیـدش گفته بود: مـا همیـن الان نزدِ امـام حسین علیهالسلام هستیم... چند روز بعد این بنده خدا هم شهید شد...
📚منبع: سررسید سرداران عشق ۱۳۸۸
https://eitaa.com/gharargahfarhangishahidghadiri
#متن_خاطره
🌷 حاج حسین رفته بود شناسایی.
وقتی برگشت، نقشهی عملیات رو پهن کرد؛
یه نقطهای رو نشون داد و گفت: اگه من شهید شدم،
اینجا از روی چند خوشه گندم رد شدم.
به صاحبش بگید راضی باشه...!
📚 شهید حسین خرازی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
https://eitaa.com/gharargahfarhangishahidghadiri