eitaa logo
قرارگاه فرهنگی جهادی شهیدحاج قاسم سلیمانی و شهدای گرانقدرشهرکهک
451 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
9.8هزار ویدیو
75 فایل
من کان لله کان الله له... هر که برای خدا باشد خدا برای اوست جهت ارائه و انعکاس برنامه های قرآنی، فرهنگی،جهادی،محرومیت زدایی۰۰۰۰۰ ارتباط باادمین👇👇 @mahdiaj
مشاهده در ایتا
دانلود
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 💞احـتـرام بہ هـمـسـر فرزند : ✨ روزی با پدر ميخواستيم برويم به یک مجلس مهم ؛ وقتی آمدند بيرون خانه ، ديدم بدون عبا هستند... گفتم عبايتان کجاست؟ ☘گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده ام ؛ به ايشان گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است ... ايشان گفتند : 👈اگر آبروی من در گروی اين عباست، و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است ؛ نه آن عبا را می خواهم، نه آن آبرو را ... در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ... شایـد قد بکشند ؛ اما بال و پــر نخواهند گرفت ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 💞احـتـرام بہ هـمـسـر فرزند : ✨ روزی با پدر ميخواستيم برويم به یک مجلس مهم ؛ وقتی آمدند بيرون خانه ، ديدم بدون عبا هستند... گفتم عبايتان کجاست؟ ☘گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده ام ؛ به ايشان گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است ... ايشان گفتند : 👈اگر آبروی من در گروی اين عباست، و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است ؛ نه آن عبا را می خواهم، نه آن آبرو را ... در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ... شایـد قد بکشند ؛ اما بال و پــر نخواهند گرفت ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 💞احـتـرام بہ هـمـسـر فرزند : ✨ روزی با پدر ميخواستيم برويم به یک مجلس مهم ؛ وقتی آمدند بيرون خانه ، ديدم بدون عبا هستند... گفتم عبايتان کجاست؟ ☘گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده ام ؛ به ايشان گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است ... ايشان گفتند : 👈اگر آبروی من در گروی اين عباست، و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است ؛ نه آن عبا را می خواهم، نه آن آبرو را ... در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ... شایـد قد بکشند ؛ اما بال و پــر نخواهند گرفت ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
💫 استاد فاطمی نيا: 👈 براي حضورقلب در نماز و عدم هجوم تخيلات و افكار حين نماز ، آن مقداري را كه ميتوانيد كنترل كنيد و اختيارا دنبال نكنيد، آنچه را هم كه غيراختياري وارد ميشود، اهميت ندهيد؛ 👈 خداي متعال وعده داده است كه هركس در راه معنويت تلاش كند ،من دستش را ميگيرم. اگر ما متعهد شويم كه آن قسمتي كه ميتوانيم و در اختيار ماست، كنترل كنيم، از بركت اين مجاهده ، انشالله خداوند به تدريج آن مهمان های ناخوانده را از قلب ما بيرون ميفرمايد. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 💞احـتـرام بہ هـمـسـر فرزند : ✨ روزی با پدر ميخواستيم برويم به یک مجلس مهم ؛ وقتی آمدند بيرون خانه ، ديدم بدون عبا هستند... گفتم عبايتان کجاست؟ ☘گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده ام ؛ به ايشان گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است ... ايشان گفتند : 👈اگر آبروی من در گروی اين عباست، و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است ؛ نه آن عبا را می خواهم، نه آن آبرو را ... در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ... شایـد قد بکشند ؛ اما بال و پــر نخواهند گرفت ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. @fateminia ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. @fateminia ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 💞احـتـرام بہ هـمـسـر فرزند : ✨ روزی با پدر ميخواستيم برويم به یک مجلس مهم ؛ وقتی آمدند بيرون خانه ، ديدم بدون عبا هستند... گفتم عبايتان کجاست؟ ☘گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده ام ؛ به ايشان گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است ... ايشان گفتند : 👈اگر آبروی من در گروی اين عباست، و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است ؛ نه آن عبا را می خواهم، نه آن آبرو را ... در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ... شایـد قد بکشند ؛ اما بال و پــر نخواهند گرفت ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
شبهایی كه مرحوم حاج شيخ رجبعلی خياط جلسه ميرفتند، مأمور بردن و اوردن ايشان آقای صنوبری بودند. يک روز آماده می شود كه حاج شيخ را به جلسه ببرد، خانم ايشان از بچه اش ناراحت ميشود و یک دفعه به صورتی كه بچه غافل بوده به پشت او ميزند ؛ تا اين ضربه را ميزند ، كمر خودش خميده شده و به شدت شروع ميكند به درد گرفتن! آقای صنوبری كه همسرش را در اين وضعيت می بيند، ميگويد: من ميخواهم بروم دنبال حاج شيخ ، تو هم سوار شو تا سر راه به درمانگاهی برويم؛ رفتند آقا شيخ رجبعلی را سوار كردند ، آقای صنوبری به جناب شيخ گفتند : ميخواهم همسرم را دكتر ببرم ، برای ايشان دعا كنيد! حاج شيخ بلافاصله فرمودند : دكتر لازم نيست ! بچه را آن طور نميزنند! برايش چيزي بخريد و خوشحالش كنيد ، مشكل حل ميشود! آقای صنوبری نقل كرد برای بچه اسباب بازی خريديم و به محض اينكه به او داديم و خوشحال شد ، درد همسرم كه بسيار شديد بود برطرف شد. @fateminia ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 💞احـتـرام بہ هـمـسـر فرزند : ✨ روزی با پدر ميخواستيم برويم به یک مجلس مهم ؛ وقتی آمدند بيرون خانه ، ديدم بدون عبا هستند... گفتم عبايتان کجاست؟ ☘گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده ام ؛ به ايشان گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است ... ايشان گفتند : 👈اگر آبروی من در گروی اين عباست، و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است ؛ نه آن عبا را می خواهم، نه آن آبرو را ... در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند ... شایـد قد بکشند ؛ اما بال و پــر نخواهند گرفت ... ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 💠 @ghararghehajghasem