هدایت شده از گلواژههاے اهلبیت (؏)
3.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢ای جانم ،،، 😍
به کوری چشم تجزیه طلبان،و علی کریمی خائن
به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم عزت الله اسکندری پدر استاد عزیزم حاج اصغر اسکندری بزرگوار
چل شب که ندیدم رُخ پاک پدرم را
بگذار که جاری کنم اشک بَصَرم را
با یاد پدر مرثیه خوانی کنم امشب
یک لحظه کنم خلوت اگر دور و برم را
هجرانِ پدر بر مِحَن و داغ من افزود
خم کرد چِل روز بار مصیبت کمرم را
او سَمبُلِ اخلاق نکو بود و محبت
بگرفت خزان آن گل نیکو سیَّرَم را
دیدار پدر ماند صف روز قیامت
آگه کنم از این خبر اکنون پسرم را
باید همه یک یک رَویم از عالم فانی
من هم کنم آماده لباس سفرم را
دنیا به کسی منزل ملک ابدی نیست
بشنو پسرم این سخن مختصرم را
قانون طبیعت بُوَد این عادت خلقت
خواهم برسانم به تو اصل نظرم را
#مرحوم_عزت_الله_اسکندری
#استاد_حاج_اصغر_اسکندری
#هیئت_محبان_الرضا_علیه_السلام
#محمد_مبشری
@gharibe_ashena_mobasheri313
@mohebanorezakazemi
@navaye_tarhim
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
🔹 #کانال_غریب_آشنا 🔹
@gharibe_ashena_mobasheri313
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت
این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت
این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجده اش یاربنا هم داشت
این حیدری که دیر شبها میرود خانه..
یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت
خونابه های گوش بانو خوب میدانند
این گوش پاره گوشواری از طلا هم داشت
یاللعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند!
در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت!
ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند
نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت
در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت!
مردان نمیفهمند،بهتر که نمیفهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت
یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان..
بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت
مولا عبا انداخت بررویش ولی زهرا..
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت..
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
🔹 #کانال_غریب_آشنا 🔹
@gharibe_ashena_mobasheri313
صد و چهل و سوّمین شعر تضمین شدهٔ انتظار.
...و دوّمین سرودهٔ تضمین شدهٔ شادروان صائب تبریزی -- دیوان صائب ج ۶ / ۳۱۶۸.
-------------------------------------
۱
زمین به سوک نشسته چو آسمان بی تو
به گوش می رسد الغوث و الامان بی تو
برآید از دل هر نایِ جان فغان بی تو
«چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو
که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو»
۲
کنون که ناله کنان رو به سویت! آوردم
مرا ببخش که از پای تا به سر دردم
به سبزه روی نیارد دگر رخ زردم
«خبر به آینه می گیرم از نفس، هردم
به زندگی شده ام بس که بد گمان بی تو»
۳
غم فِراق تو با هستی ام، درآمیزد
به تار و پود تنم شور غم برانگیزد
به دامنم عوض اشک، خون دل ریزد
«ز جنبش نفسم چون جرس فغان خیزد
ز بس که در دهنم خشک شد زبان بی تو»
۴
بیا که دل شده از دوری رخت بی تاب!
...و مثل شام، سیه گشته است صبح شباب
مرا و هرکه در این جاست از کرم دریاب!
«به پایْ بوس تو خواهد رسید همچو رکاب
چنین که رفته ز کف اشک را عنان بی تو»
۵
بیا به باغ و ببین رنج غم نصیبان را!
به پای دل بنگر خار، ناشکیبان را!
منی که می شنوم نالهٔ غریبان را
«یکی هزار کنم شور عندلیبان را
اگر روم به تماشای گلستان بی تو»
۶
به باغ، جشن «فرج» بر گزار می گردد
قرین عیش و طرب مَرْغْزار می گردد
پر از نشاط، دلِ مرغِ زار می گردد
«زمین ز پارهٔ دل لاله زار می گردد
اگر چو غنچهٔ گل واکنم دهان بی تو»
۷
بیا و لب بگشا در زمان به لطف بیان!
که هست لعل لبت! در سخنوری شایان
به دشت عمر ندیدم تورا دمی به عیان
«چنان که لاله گرفته است داغ را به میان
گرفته داغ، مرا در میان چنان بی تو»
۸
مراست دیدن روی تو مقصد و مقصود
نبود و نیست مرا جز تو شاهد و مشهود
فدای جان و دلت باد، جان ملک وجود
«امان نمی دهدم همچو تیغ زهر آلود
اگر به سایهٔ سروی کنم مکان بی تو»
۹
الا که خاک رهت را دلم به دیده نهد!
مگر کهجان و دل از بند غم دمی برهد
دلم گرفته خدارا قسم به سه أَشْهَد
«به کاروان سبک سیرِ اشک، کوچه دهد
اگر گشاده شود چشم خون فشان بی تو»
۱۰
دمی که می دهی ام، بال و پر پی پرواز!
به روی دل دری از راه مرحمت کن باز!
به گوش جان من از صوت خوش بریز آواز!
«از آن لب شکرین همچو نی مرا بنواز!
که ناله است مرا مغز استخوان بی تو»
۱۱
به باز خوانی تقدیر می دود چون زخم
دلم به جانب تدبیر می دود چون زخم
کمان کشیده پیِ تیر می دود چون زخم
«بغل گشاده به شمشیر می دود چون زخم
رسیده «صائب» بی دل ز بس به جان بی تو»
----------------------------------------
۲۷ / ۸ / ۱۴۰۱
@gharibe_ashena_mobasheri313
صد و چهل و چهارمین شعر تضمین شدهٔ انتظار.
...و سومین سرودهٔ تضمین شدهٔ شادروان صائب تبریزی -- دیوان صائب ج ۶ / ۳۱۶۹.
---------------------------------------
۱
فتاده آتش ماتم در انجمن بی تو
چوشام تیره و تار است صبح من بی تو
شده است خون، دلم از جور اهرمن بی تو
«زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو
گره چو نقطه شود رشتهٔ سخن بی تو»
۲
کجاست آن که به ما مژدهٔ فَرَج بدهد؟
که جان ما مگر از بند رنج و غم برهد
به دست آینه، مرهم به زخم دل بنهد
«نفس گسسته چو تیری که از کمان بِجَهَد
برون ز خانه دَوَد شمع انجمن بی تو»
۳
زِمام امر فتد تا به دست رهبر کل
به باغ عشق شود تا سخن سرا بلبل
قسم به عطر دل انگیز هادیان سُبُل
«صدف ز دوری گوهر، چمن ز رفتن گل
چنان به خاک برابر نشد که من بی تو»
۴
به باغِ آینه پرور بِبَر دل و دین را!
بریز در دل و جان عطر باغ یاسین را!
تورا که هست دل، آیینه دار، آیین را
«بیا و صلح دِه این همدمان دیرین را!
که همچو روغن و آبند جان و تن بی تو»
۵
تویی قرار دل و جان انبیاءِ رُسُل
یگانه عطر گل باغ هادیانِ سُبُل
برآورد همه شب تا سحر فغان بلبل
«تو تا برون شده ای از چمن، ز لاله و گل
هزار کاسهٔ خون می خورد چمن بی تو»
۶
خوش است بر تو و اندیشهٔ تو پیوستن
به دست لطف تو از بند هر بلا رستن
مرا که نیست از این دام، فرصت جستن
«دگر چه طرف، ز ایام می توان بستن؟
که صبح عید کند جلوهٔ کفن بی تو»
۷
رسید پیری و طی شد دگر جوانی من
نکرد مرحمتی کس به خسته جانی من
گذشت با غم و اندوه، زندگانی من
«کجا رسد به تو پیغام ناتوانی من؟
که تا رسیدن لب، خون شود سخن بی تو»
۸
الا که باغ لبت می کند گل افشانی!
شود که آتش دل را به دهر بنشانی؟
هلا که نیست تورا در زمانه هم شانی
«تو رفته ای به غریبی و از پریشانی
شده است شام غریبان، مرا وطن بی تو»
۹
قسم به آبروی لاله های دشت و دمن
که ابر لطف تو سایه فکنده بر سر من
برس به داد دل بی نوای اهل یمن
«تبسّم تو بُوَد باغ دل گشای چمن
چو غنچه سر به گریبان کشد چمن بی تو»
۱۰
تورا به باغ و گل و برگ و بارِ حُسن قسم
به جان حیدر و آن ذوالفقار حسن قسم
به لحظه لحظهٔ هر روزگار حسن قسم
«به روی گرم تو ای نوبهار حسن قسم
که شد فسرده دلِ «صائب» از سخن بی تو»
----------------------------------------
۲۸ / ۸ / ۱۴۰۱
@gharibe_ashena_mobasheri313
هدایت شده از یک جرعه شعر... حسین جعفری
رباعی فوتبالی
جام جهانی
به امید پیروزی تیم ملی ایران
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
باید طلبید از او ،،گُلِ،، روزی را
با توپ و تور ، طرح گلدوزی را☺️
با ضربه ی مهر کاشته خنده بیار😊
بر سر بگذار ،،تاجِ،، ،،پیروزی،، را🇮🇷
حسین جعفری:🇮🇷
@hosein_jafarii2 کانال تلگرام
🇮🇷
Jfry2164
اینیستاگرام حسین جعفری🇮🇷
eitaa.com/robaei
@robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از 🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
ذکر روز دوشنبه
۱۰۰ بار
یا قاضی الحاجات
@gharibe_ashena_mobasheri313
من وشش گوشه ی تان صبح قراری داریم
دلبری کردن از او نازکشیدن بامن
نمک سفره ی قلبست سرصبح
السلام ای تن صد پاره ی بی غسل وکفن
@gharibe_ashena_mobasheri313
صد و چهل و ششمین شعر تضمین شدهٔ انتظار.
...و دومین شعر تضمین شدهٔ ملک الشعراء صبوری -- دیوان صبوری / ۴۷۲.
---------------------------------------
۱
دل ما از فِراقت همدم بیت الحزن تا کی؟
غم و اندوه تو در سینهٔ ما موج زن تا کی؟
نشسته در کمینِ گل عِذاران راهزن تا کی؟
«الا ای نور حق پنهان ز چشم مرد و زن تا کی؟
نهان در پردهٔ غیب ای ولی ذو المنن تا کی؟»
۲
الا که آفتاب از تو گرفته از ازل پرتو
تن پاییز را بخشد بهار تو لباس نو
بیا که از تو گیرد یاد درس داد، کیخسرو
«تو سیف انتقامی از نیام غیب بیرون شو!
حسینت غرق خون افتاده بی غسل و کفن تا کی؟»
۳
فدای خاک درگاهت! سر و دست و تن و جان ها
نهادی سر چرا از غم به دامان بیابان ها؟
ببین که دشمن از هر سو دهد با کبر جولان ها!
«تو شبل شیر حقی گرگ های کوفه دندان ها
به خون آلوده از این یوسف گل پیرهن تا کی؟!»
۴
چه در باغ و چه در بستان، تویی مارا گل باور
به هر دشت و کویرستان، بهار توست گل پرور
تهیدستان عالم را تویی هم یار و هم یاور
«بیا و مرهمی بهر حسین از انتقام آور!
هزار و نهصد و پنجاه و یک زخمش به تن تا کی؟!»
۵
بنا کردی به دشت غم مکان لامکانت را
دهی پرواز تا اوج غریبی مرغ جانت را
بیا ای آن که پنهان کرده ای از ما نشانت را
به زنجیر ستم بین عمّه ها و خواهرانت را
بنات النعش بر هم بسته چون عِقدِ پرن تا کی؟!»
۶
به یاد درد و داغ آن همه گل های وارسته
که در بند اسارت شد دل تبدارشان خسته
به روی هریک از آنان غبار درد بنشسته
«به بزم زادهٔ مرجانه اولاد نبی بسته
به سان لؤلؤ و مرجان همه بر یک رسن تا کی؟!»
۷
به سوک آن گلی که شد به دشت کربلا پرپر
نشسته در گلستان زیر باران، نخل بار آور
الا ای خرّم از رویت بهار و باغ و برگ و بر
«به ماتم داری جدّ تو ای فرزند پیغمبر
چو انجم مرد و زن هر روز و هر شب انجمن تا کی؟!»
۸
بیا که باغ جان، دل را به مهرت بسته سال و مه
زمین و آسمان در بزم غم بنشسته سال و مه
به یاد اهل بیت بی پناه و خسته سال و مه
«جهان بر سینه و بر زنان پیوسته سال و مه
به فریاد و فغان و یا حسین و یاحسن تا کی؟!»
۹
تویی از پشت پرده باخبر ای حجّت قائم!
که ریزد اشک گلگونت! به دامان روز و شب دائم
به خون شد غوطه ور از غم، دل تبدار هر صائم
«زمین شد پر گل و پر لاله از خون بنی هاشم
به گل چیدن نخواهی آمدن در این چمن تا کی؟!»
۱۰
تو مارا از وفا روشنگر آیات قرآنی!
تو نور حیّ سبحانی! تو در جسم جهان جانی!
تو ارام دل و جانی! امامی! روح ایمانی!
«تو پهلوی فرات این بوستان را بوستانبانی!
ز آبی فرو خشکیده سرو و یاسمن تا کی؟!»
۱۱
دلم چون نی به یاد نینوا بس ناله ها دارد
به دور خویشتن چون ماه گردون هاله ها دارد
به روی باغ لب از تاب و تب تبخاله ها دارد
«چه بستانی که از خون شهیدان لاله ها دارد
ز ابر ظلم از پیکان و خنجر ژاله ها دارد»
----------------------------------------
۳۰ / ۸ / ۱۴۰۱
@gharibe_ashena_mobasheri313