#مناجات_با_امام_زمان_عج
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم
سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم
این صدای ناله زهراست می آید به گوش
از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم
مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند
کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم
خون محسن میچکد از آن درِ آتش زده
خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم
با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو
وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم
در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح
ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم
دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش
گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم
نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند
شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم
با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین
با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم
خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان
گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم
کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب
بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم
در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین
در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم
از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین)
تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم
زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را
میکشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم
زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید
شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
#امام_حسین_علیه_السلام
ما را تمام خـلـق شناسند با حسین
ما نوکریم و حضرت فرمانروا حسین
ناز طبیب و منت مرهم کجا کشی؟
وقتی که هست تربت پاکش دوا حسین
با هر طپش ز سینه ی ما میرسد به گوش
ای پادشاه تشنه لب کـــربلا حسین
منت خدای عزّوجل را که لحظه ای
ما را به حال خویش نکرده رها حسین
در روز حشر سینه زنان ناله می کنیم
شور و نشور می کند آنجا به پا حسین
نوکر کنار سفره ی ارباب دل خوش است
شکـر خـدا که گشته خـریدار ما حسین
آری وصیّت همه ی مـا همین بُوَد
بر روی قبر ما بنویسید یا حسین
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسین_جـان💔
صبح و طلوع شعر و غزل، ناشتای تو
یعنی سلام، زنده شدم با دعــــای تو
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
در خط حسین هر آنکه ثابت قدم است
مانند کبوتران دور حرم است
هر کس که حسینیست بر او مژده دهید
در پیش علی و فاطمه محترم است
#سید_حسن_خوشزاد
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
#تقدیم_به_شهدای_غواص
شبی که بال کبوتر در آشیان گم شد
مجال گریه ز چشمان آسمان گم شد
نشان سرخ تو را از نسیم پرسیدم
سکوت کرد و در آغوش ارغوان گم شد
به قصد صید پلنگان در آسمان ماندم
شبی که ماه ترک خورد و ناگهان گم شد
همین قدر گله دارم که بی خبر رفتی
به غیر تو گُلِ پرپر ! کسی چنان گم شد
در این زمین پر از هیچ ، با که باید گفت
تمام دغدغه این است سهممان گم شد
چهار فصل من آری ز بوی تو لبریز
و نام تو گُلِ نازم در این خزان گم شد
حضور سبز تو را من دوباره می خوانم
اگر چه دست نیازم در آسمان گم شد
#کانال_غریب_آشنا
#محمد_مبشری
@gharibe_ashena_mobasheri313
#مناجات_با_امام_زمان_عج
حضور سبز نگاه تو جان دهد ما را
در این دیار غریبی امان دهد ما را
ترنم سر گیسوی رفته بر باد ت
برای نغمه سرایی زبان دهد ما را
ببین چه زود زهجران تو شکسته شدیم
کسی جفاست که نام جوان دهد ما را
خدا کند کسی آید ز دورهم که شده
فقط جمال تو دلبر نشان دهد ما را
برای دردِ دل ِبا تو آمدیم اینجا
اگرکه هق هق گریه امان دهد ما را
میان گریه ز پروردگار می خواهیم
هر آنچه تو بِپَسندی همان دهد ما را
نوازش سحرت تا زغصه جان ندهیم
دلی شکسته و اشکی روان دهد ما را
نگاه نافذ تو گر شبی به ما افتد
دلی به وسعت هفت آسمان دهد ما را
ز اهل عشق چو پرسیم وعده تو کجاست
نشانی حرم جمکران دهد ما را
اجازه از دلِ غمدیده تو می خواهیم
که اذن گریه به قدّی کمان دهد ما را
دوباره چشمه اشکم به جوش می آید
صدای ناله مادر به گوش می آید
#قاسم_نعمتی
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
#مصائب_فاطمیه
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
◼️ بخشی از نامه عمر به معاویه "علیهمااللعنة والعذاب"
◼️ خواستم لگد به در نزنم اما کینه هایی که از علی علیه السلام داشتم، به خاطرم آمد...
در نامه ای که عمر به معاویه نوشت، خودش اعتراف به ظلم و جنایت هایی که در حق صدیقه کبری علیها السلام روا داشت، حکایت کرد که :
... به سمت خانه علی علیه السلام رفتم و میخواستم او را با گفتگو از خانه اش بیرون بیاورم. کنیزشان فضه آمد، من به او گفتم: به علی بگو: برای بیعت با ابوبکر خارج شود؛ زیرا مسلمانان با او بیعت کرده اند. فضه گفت: امیر مؤمنان علیه السلام مشغول اند. من گفتم: این سخنان را رها کن و به علی بگو: خارج شود وگرنه خود داخل شده و او را به زور خارج میکنم، در این هنگام فاطمه علیهاالسلام جلو آمد و پشت در ایستاد و گفت: ای گمراهان دروغ گو! چه میگویید؟ و چه میخواهید؟ من گفتم: ای فاطمه! فاطمه گفت: ای عمر چه میخواهی؟ من گفتم: پسرعمویت را چه شده است که تو را برای جواب دادن فرستاده و خود پشت پرده نشسته است؟ فاطمه به من گفت: سرکشی تو ای بدبخت، مرا جلو فرستاد تا حجت را بر تو و هر شخص گمراه تمام کند. گفتم: سخنان یاوه و دروغهای زنان را رها کن و به علی بگو خارج شود. او گفت: نه دوستی است و نه کرامتی!، آیا مرا با حزب شیطان میترسانی ای عمر؟! و حال آنکه حزب شیطان ضعیف است. من گفتم: اگر خارج نشود هیزم زیادی میآورم و اهل خانه و هر کس را که داخل آن هست به آتش میکشم، یا اینکه علی برای بیعت آورده شود.
و تازیانه قنفد را گرفتم و زدم و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان ما به سرعت هیزم جمع کنید. و گفتم: من آتش را روشن میکنم. فاطمه گفت: ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا و امیرمؤمنان.
فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ یَدَیْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَیَّ فَضَرَبْتُ کَفَّیْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُکَاءً
▪️و فاطمة علیها السلام دستش را بر در گذاشته و نمی گذاشت در را باز کنم. با تازیانه بر دستان او زدم و او درد کشید، و شنیدم که گریه و ناله میکرد،
فَکِدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَکَرْتُ أَحْقَادَ عَلِیٍّ وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، وَ کَیْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَکَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ،
▪️ و نزدیک بود که دلم برایش بسوزد و از در برگردم، در این هنگام کینههای علی و ولع او در ریختن خون قهرمانان عرب و نیرنگ محمد (صلی الله علیه و آله) و جادوی او یادم افتاد، و با لگد بر در زدم، درحالی که فاطمه بر در تکیه کرده و اجازه نمی داد باز شود
وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَی الْمَدِینَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ، آهِ یَا فِضَّةُ! إِلَیْکِ فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ،
▪️و شنیدم که چنان فریادی زد که گمان کردم مدینه زیر و رو شد، و گفت: پدرجان، ای رسول خدا، این گونه با دخترت و حبیبه ات رفتار میکند، آه ای فضه، مرا دریاب، به خدا قسم، بچهام در شکمم کشته شد.
وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِیَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَی الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَیَّ بِوَجْهٍ أَغْشَی بَصَرِی، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَی خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ
▪️و شنیدم که از درد زایمان مینالد و او به دیوار تکیه کرده بود، من در را باز کردم و داخل خانه شدم و فاطمه با چهره ای که جلوی چشمانم را گرفت جلو آمد، من از روی روبند او، سیلی بر دو گونه او زدم که گوشواره اش پاره شد و بر زمین افتاد.
📚بحارالانوار ج ٣٠ص٢٨٧
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
#سلام_اربابم♥️✋
صبح ها رابه سلامی به توپیوندزنم
ای سرآغازترین روز خدا صبح بخیر
به امیدی که جوابی زشمامی آید
گفتم ازدورسلامی به شماصبح بخیر
#صباحڪم_حسینے ✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313
▪️#سلام_امام_زمانم
📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ...
▫️سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت،
ای امید مادر،
سلام بر تو و بر روزی که دولت زهراییات جهان را منور خواهد ساخت...
سرود غیبتش را می سرایم
سخن از غربت مهدی زهراست
سخن از بی وفایی من و ماست
غم مهدی غمی جانکاه باشد
منتقم سیلی حضرت زهرا باشد
از آن کمتر کسی آگاه باشد...
#الّلهُـمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَـرَج
#کانال_غریب_آشنا
@gharibe_ashena_mobasheri313