eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
224 ویدیو
56 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @mohammad_mobasheri313
مشاهده در ایتا
دانلود
مام حسن مجتبی(ع)-مدح کریم آنچه بیارد به دست، می بخشد هرآنچه بود و هر آنچه که هست می بخشد ز پا فتادی اگر یا حسن بگو  بنگر چگونه  رتبه شاهی به پست می بخشد به تشنگان  برادر حسن دهد روزی شراب ناب حسینی به مست می بخشد قیامت است ظهورش , به عشق روی حسین هر آنکسی که حسینی شد است می بخشد گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است کریم آل عبا هر چه هست می بخشــد… موسی علیمرادی
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت خورشید نجابت و صفا را عشق است سلطان کرامت و سخا را عشق است در بین تمام خوبرویان جهان رخسار امام مجتبی را عشق است در نیمه ماه ماه کامل حسن است در سیر و سلوک راه کامل حسن است یک گوشه ای از فضائلش این بس که... در جنگ جمل سپاه کامل حسن است مجتبی شکریان
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت امروز که میلاد سعید حسن است دلشاد بتول و احمد و بوالحسن است گر دست به دست می برندش چه عجب کاول گلِ نوشکفته ی این چمن است سید رضا موید
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت با نام حسن دوباره اعجاز کنید یک پنجره روب ه عرش حق باز کنید هنگام ولادتش به ذکر صلوات تا کــوی مدینــه باز پرواز کنیــد سید هاشم وفائی
امام حسن مجتبی(ع)-ولادت برخیز که ماه انجمن پیدا شد سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد در ماه خدا تجلی حُسن خُدا در صورت و سیرت حَسَن پیدا شد قاسم رسا
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و ولادت ای فروزنده ز رخ حسن خدات وی همه حسن فروشان بفدات جلوه گر آینة ذوالمننی پای تا فرق حسن در حسنی مصطفی را تو فروع بصری وصی دوم و اوّل پسری خلد گردی است ز خاک حرمت چرخ موجی است ز بحر کرمت مهر را جلوه ز پیرایة تو آفتابش همه از سایة تو رمضان سفره مهمانی تو مشعلش چهرة نورانی تو روزه‌داری که بود تشنة دوست آتش عشق تو افطاری اوست ای فدای رخ بهتر ز مهت روزه داران خدا خاک رهت ای به خلد غمت افسانه بهشت پیش رخسار تو زیبایی، زشت گنج توحیدی و دل ویرانت روی نادیده همه حیرانت ای ز غمهای تو خون بر دل خاک پنجة صبر گریبان زده چاک صبر دیوانه شده از صبرت حلم خون خورده کنار قبرت صلح و جنگ تو درش سرّ و سری است هر دو را هر که بداند اثری است پای صلح تو در آن آتش جنگ سر بیداد گران خورد به سنگ تو امامی به قعود و به قیام به قعود و به قیام تو سلام مرکب حکم، تو میرانی و بس جنگ یا صلح، تو میدانی و بس هر که با صلح و قیام تو نساخت بخدا مرتبه‌ات را نشناخت تو که مانند پدر در پیکار شعلة مرگ زدی بر اشرار صف کفار ز هم پاشیدی فاتح جنگ جمل گردیدی راه تا قلب سپه طی کردی ناقة عایشه را پی کردی ای ز رزم آوریت در صفّین بانگ تکبیر بلند از طرفین تو که نجل اسداله استی تو که فرزند یدالّه استی نبود در دلت از دشمن بیم نکنی صلح که گردی تسلیم تو به هر حال ولی اللّهی جنگ یا صلح کنی آگاهی مصطفی کو سخنش وحی خداست گفته در شأن تو این گفته به راست: حسین اند دو پاکیزه امام همگان را به قعود و به قیام ای رخت شمع جوانان بهشت سیّد جمع جوانان بهشت وصی دوم بر حق رسول پسر اول زهرای بتول تو که هستی که به رغم دشنام خصم خود را کنی از لطف سلام صفت و خلق تو از بسکه نکوست شود از یک نگهت دشمن، دوست ای فدای تو من و ، امّ و ابم وی ثنای تو به لب روز و شبم ای تو بعد از پدر، اوّل مظلوم سوّمین نور و چهارم معصوم مهر افلاک به حسنت خندان ماهی بحر بیادت گریان جگر صبر ز صبرت پرخون چهرة حلم ز شرمت گلگون دل عشّاق مزارت همه رشک آب باران بقیعت همه اشک سینه‌ها را به تمنّای تو داغ قلب‌ها را ز مزار تو چراغ کاش گردی شوم و از کرمت بنشینم به کنار حرمت کاش چون ماه به شبهای دراز داشتم با حرمت روز نیاز کاش مانند چراغی سوزم تا شبی در حرمت افروزم کاش مانند نسیم سحری داشتم بر سر کویت گذری کاش چون اشک کنارت افتم بر روی خاک مزارت افتم روی جانها همه بر تربت تو سوز دلها همه از غربت تو غربت آن نیست که با ضربت سنگ چهره از خون جبین گردد، رنگ غربت آن نیست که از داغ جوان قد بابا شود از غصه کمان غربت آن نیست که سر بر سر نی ره کند با سپه دشمن طی غربت آن است که، فردی مظلوم شود از کینة یارش مسموم غربت آن است که بعد از کشتن بارش تیر ببارد به بدن تیر بارید ز بس بر بدنت بدنت گشت یکی با کفنت سینه‌ها از الم، فروخته شد تن و تابوت بهم دوخته شد ای بیاد تو دل هستی، خون وی حساب غمت از حد بیرون قلب احمد که برایت خون بود به همه مردم عالم فرمود: روز محشر که همه گریانند اشک ریزان حسن خندانند زین شرر سوخته «میثم» امروز بارالها تو به فرداش، مسوز استادغلامرضاسازگار
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و ولادت از روز ازل  مست می نوکری ام  من دلداده ی این طایفه ی دلبری ام من ای ساقی کوثر  بده پیمانه به دستم هرقدر بریزی به خدا مشتری ام من گر سربرود خون  ز رگم بانگ زند باز آند السون علینین جانینا حیدری ام من* این رشته اشکم نخی از چادر زهراست در حشر گواهی بدهد مادری ام  من اما منشم سائلی از دست کریم است آری حسنی ام ، ز دو عالم بری ام من هر قطب نما قبله نما گشته به سویت این ماه مبارک شده با رویت رویت   تا خواست قنوت شب زهرا اثری  را در چهره تو دید مبارک سحری  را هر کس که خبردار شد از آمدن تو عاشق شد و دادند به او بی خبری را وا شد به گدایان  دری امشب  که دوباره   سائل نکشد هیچ کجا در به دری را تا چشم تو واشد همه این معجزه دیدند در چهره خورشید طلوع قمری را یک رتبه حسن داد به مولای مراتب پوشاند تن شاه  لباس پدری را در دست علی سوره و شمس ضحی  ها است این ماه مبارک شد ه ی سفره زهراست    هرجا سخن از بردن دلها که بیاید   اول رخ زیبای حسن دل برباید بی شک که ببینند همه روی حسن را  روزی که خدا از رخ خود پرده  گشاید تو زلف بیفشان و به عالم نظری کن       تا از شب تاریک جهان ماه درآید   هرکس قدوبالای تو را دیده  به لبهاش      لاحول ولاقوه الله بیاید بر حلقه تو هر که اسیر است امیر است     این حکم مقرر شده بی شبهه  و شاید از نام حسن گفتم  لب غرق عسل شد هر قطعه  ای ازجان و تنم نیز غزل شد   تا چرخ و فلک از  می چشمان تو نوشید شد مست  به دور سر این میکده چرخید افتاد ز رونق همه جا عطر فروشی تا باد در آن حلقه گیسوی تو پیچید هر کوچه که بند آمده از تو خبری هست هرجا سخنی هست کلام تو درخشید ابروی گره کرده تو فاتح رزم است ای لشگریان جملی بار ببندید طوری به زمین گام نهادی  که به افلاک خورشید  و قمر  از سر هر گام تو پاشید این  زَهری  چشم تو به  هر رزم مَثَل بود مژگان حسن صف شکن جنگ جمل بود   بی عشق حسن  زندگی ما شدنی نیست جز کرببلا بر حسنیون  وطنی  نیست او هرچه که دارد به خدا وقف حسین است درمکتب و قاموس حسن ، خویشتنی نیست در حد حسن هیچ کسی نیست حسینی اندازه ارباب کسی هم حسنی نیست از بس که به سینه زده ام سنگ شما را چون سرخی این سینه ،عقیق یمنی نیست در قبر هم از تن نَکَنم جامه ی خدمت جز رخت غلامی به تن ما کفنی نیست درسینه نمانده زغمت صبر و قراری دل  ، تنگ تو و  صحن سرایی که نداری   یک عمر تنت بود اگر رخت امیری یک غصه تو را برد همه عمر اسیری سربسته بگو از غم خود  در دو سه جمله ازکودکی خویش بگو از سر پیری یک بار نشد راحت  و آسوده بخوابی در خواب نوای  "نزن ای پست" نگیری وقتی که روی تشت جگر های تو می ریخت دیدند که هر پاره شده زخم ز تیری زخمی  که  همه از غم آن کوچه تنگ است این غصه تو را برد همه عمر اسیری تا مادر تو فاطمه در کوچه زمین خورد آلاله ی عمر تو در آن ثانیه پژمرد موسی علیمرادی
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و ولادت کریم از کَرمَش کم نمیشود، یعنی کرَم به غیرِ دمادم نمیشود، یعنی جوابِ ما که ندارم نمیشود، یعنی حسن قیاس، به حاتم  نمیشود، یعنی دری که باز بروی تمامِ عالم شد به هیچ کس نشود بسته، این مُسلَّم شد   به بابِ جود و سخا در زدن نمی آید ز سفره دار، بُرو! مطلقاً نمی آید جوابِ رَد که به خُلقِ حسن نمی آید بجز کریم،به آقای من نمی آید گناهکار هم اینجا برو بیا دارد خبر رسیده که این خانه، مجتبی دارد   مگر که نیمۀ ماه خدای یکتا نیست که گفته فیض شب قدرِ ما مهیا نیست برای بالِ فرشته در این حرم جا نیست مگر حقیقتِ این قدر، قدرِ زهرا نیست کدام قدر ز اِبنُ الکریم بالاتر کدام وَجه، ز وَجهُ الرحیم بالاتر   که میتوان بکند درک، شِبهِ طاها را که میتوان که بفهمد عزیز زهرا را امامِ مُفتَرضُ الطّاعِه، بعدِ مولا را که میتوان بشناسد امامِ تنها را غریبِ فاطمه را کو سپاه و کو لشگر عزیز فاطمه را کو مطیع و فرمانبَر   حسن امام شجاعت، امام پُر جرأت برای اُمّتِ قرآن، که مانده در حیرت به عهدنامۀ صُلحَش پُر است از عِبرت اگر بصیر بماند، خواصِ با غیرت هزار نکتۀ باریک تر ز مو اینجاست حسن معلّمِ محضِ سپاه عاشوراست   چقدر کرب و بلا را حسن سپاه آورد چقدر یل یلِ پیر و جوان بِراه آورد چقدر جمعِ ستاره به دورِ ماه آورد چقدر کودکِ معصومِ بی گناه آورد شنیده بود حسینش غریب خواهد ماند برای یاریِ او روز و شب بشارت داد   چقدر زحمتِ عباس را کشیده حسن چقدر ناز علی اکبرش، خریده حسن چقدر مُسلم و هانی، تهیّه دیده حسن چقدر بهرِ حرم یار برگزیده حسن فدای قاسم و عبداللَّهَش، همه عالم که هست گریه کنِ این دو حضرت آدم   حسن حماسۀ جُبرانِ اصلِ سادات است حسن تلافیِ محسن، به نسلِ سادات است حسن تلاقیِ هر فصل، فصلِ سادات است حسن به کرب و بلا نسلِ وصلِ سادات است حسینی است اگر آن قیامِ بی کفَنی زمینه سازِ ظهور است سیدِ حسنی   علی مثال، حسن، لَومَتَ تَلائم بود به نذرِ یاریِ زهرا، هماره صائم بود به این دلیل حسن، مقتدای دائم بود که فکرِ روزِ قیامِ امامِ قائم بود غریبِ فاطمه، لشگر به هر وطن دارد و هر چه نسلِ علی دارد از حسن دارد   کسی که صاحبِ اسرار آسمانی بود کسی که شاهد کوچه، ولی نهانی بود امیر لشگر صفّین، به نوجوانی بود حکومتش چو علی، مَقطَعی،، جهانی بود کسی که داشت لقب؛ سبطِ اکبرِ احمد حسن امامِ حسین است و حجتِ سرمد     حسن تمامِ حسین است و جانِ کرب و بلاست قسم به فاطمه بنیانگذار عاشوراست زمینه سازِ دقیقِ قیامِ آل عباست مُربّیِ همه هفتادو دو تنِ شهداست خودش سپاه ندارد، ولی برای حسین سپاهِ فاطمیون ساخت، با ولای حسین   مقدماتِ سپاه حسین، با حسن است و رمزِ حملۀ رزمِ حسین، یاحسن است نه ابتدای قیام حسین را حسن است که انتهای بهشتِ حسین، تا حسن است حسن برای حسین، داد زندگانیِ خود ولی ندید خودش خیر، از جوانیِ خود   غریبِ فاطمه از کودکی جسارت دید به چشمِ خویش، به باغ فدک خسارت دید شبی، میانِ سپاهِ خودش اسارت دید لگد به رانِ مبارک، به خیمه غارت دید نه هفت مرتبه مسمومِ زهرِ همسر شد که پاره پاره جگر، پیشِ چشم خواهر شد   چه خواهری که دوتا تشت، در برابر دید یکی مدینه، یکی شام، تشتِ دیگر دید یکی جگر وَ یکی هم، سرِ برادر دید به چشمِ خویش همه، کشته های پرپر دید علَم بدوش شد از کربلا و کوفه و شام قیامِ اوست که تا حشر، بیمه شد اسلام محمودژولیده
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و ولادت امشب ای ماه الهی آفتاب آورده ای اختران تابان ز برج بوتراب آورده ای گلبن سبز ولایت را گلاب آورده ای یا که از بحر نبوّت دُرّ ناب آورده ای شادی و وجد و سرور بی حساب آورده ای پای تا سر احمد ختمی مآب آورده ای کوثر طاها دلت روشن تبارک زاده ای این مبارک ماه را ماه مبارک زاده ای ملک هستی غرق در انوار پا تا سر شده جلوه گر در ماه حقّ ماهی خدا منظر شده روشن از خورشید حسنش چشم پیغمبر شده پای تا سر غرق شادی و شعف حیدر شده بر همه معلوم سرّ سورۀ کوثر شده یا محمّد (ص) یا محمّد (ص) دخترت مادر شده عزّت و مجد و جلال کبریایی را ببین در گل روی حسن حُسن خدایی را ببین می توان دیدن جمال غیب را در این جمال می توان خواندن چو ذات بی مثالش بی مثال صاحبان عقل مات این جمال و این جلال عارفان دهر محو این صفات و این کمال کبریا وجه و علی آیین و احمد خطّ و خال کرده بیت وحی را یکباره غرق شور و حال گاه حیدر داردش چون کعبۀ جان در بغل گه محمّد (ص) گیردش مانند قرآن در بغل حُسن ها بر گرد شمع عارضش پروانه ای خلدها از بوستان طلعتش ریحانه ای حلم ها در پیش حلم حضرتش افسانه ای قدسیان در آستان قدس او بیگانه ای اختران هر یک به بحر رحمتش دُر دانه ای آسمان از کوثر احسان او پیمانه ای ماه کنعان ولایت یوسف زهراست این اوّلین فرزند حیدر دوّمین مولاست این دامن ماه صیام امشب دهد بوی حسن آسمان ها سجده آوردند در کوی حسن مهر، خود را کرده گم در پرتو روی حسن ماه، زیبایی گرفت از حسن دلجوی حسن سوره ی و اللّیل، خود را بسته بر موی حسن آیۀ والشّمس، گردیده ثناگوی حسن ابر لطف و رحمتش بر خلق بارد بیشتر آنچه خوبان سر به سر دارند بیشتر این کریم اهلبیت این مظهر لطف خداست این امام دوّم این اوّل عزیز مصطفاست این فروغ سوّم این چارم نفر ز اهل کساست این گرامی وارث صبر علّی مرتضاست این به صلحش فُلک سرگردانم دین را ناخداست این صراط الله اعظم این امام مجتباست هم سپهری ها زعیم اهلبیتش خوانده اند هم زمینی ها کریم اهلبیتش خوانده اند روح اهل خلد و ریحان بهشت است این پسر بلکه طاووس گلستان بهشت است این پسر سرو خوشرفتار بستان بهشت است این پسر جان آل الله و جانان بهشت است این پسر آفتاب صبح ایوان بهشت است این پسر سیّد جمع جوانان بهشت است این پسر ای تمام شیعیان این است مولای شما ای جوانان بهشت این است آقای شما سرّ دشمن بر ملا گردید با صبر حسن جاودان دین خدا گردید با صبر حسن حق ز باطل جدا گردید با صبر حسن هستی دشمن فنا گردید با صبر حسن نهضت عترت به پا گردید با صبر حسن کربلا کرب و بلا گردید با صبر حسن دین اسیر انزوا می شد اگر صلحش نبود دست دشمن باز وا می شد اگر صلحش نبود ای خط و خالت همه آیت در آیت یا حسن ای سپهر وحی را شمس ولایت یا حسن ای کلامت خلق را نور هدایت یا حسن ای خروشان بحر موّاج عنایت یا حسن ای یم جود، ای کریم بینهایت یاحسن ای جهانت جمله در ظّل حمایت یا حسن یا بن زهرا من نمی گویم ثنا گوی توام تو کریم عالمی من سائل ثنا کوی توام سینه های سوخته شمع شب تار تواند طایران سدره صبح و شام زوّار تواند عرشیان در عرش اعلا هم گرفتار تواند آسمان ها غرق در دریای انوار تواند ماه رویان ذرّه ای از مهر رخسار تواند شهر یاران برده های کوه و بازار تواند مهر تو هم بحر ما، هم فلک ما، هم نوح ماست تربت بی زائرت بیت الحرام روح ماست تو ز وصف عرشیان و فرشیان بالاتری نو نبی را جان شیرین تو خدا را مظهری تو کتاب الله روی سینۀ پیغمبری تو علّی مرتضایی نو بتول اطهری تو امام مجتبی چشم و چراغ حیدری تو کریم عترتی تو دست لطف داوری جود سائل، عفو مرهون و کرم مهمان تو است چشم «میثم» در دو دنیا بر تو و احسان تو است استادغلامرضاسازگار
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و ولادت بر ماه شب نیمه ی این میکده سوگند مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند خورده دلم از صبح همان روز نخستین با مهر تو ای دست گل فاطمه پیوند در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت گشتیم و ندیدیم کسی را به تو مانند هر گوشه ای از نام تو حاجات گرفتند از کوفه بگو تا به بخارا و سمرقند حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت یک عمر، بساطش به در خانه ات افکند در بند توام، عبد توام، نام تو بردم کوه گنهم را به تو بخشید خداوند حکاک ازل شیر اُحد، نام حسن را با خط خوشش سر در تالار دلم کند تو زندگی ات خرج فقیران شده عمری هر سائل محزون به کنارت شده خرسند آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند در آرزوی وصف تو مردند هزاران تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت جبریلِ امین دود کند بهر تو اسپند جنگیدن قاسم همه اش از جمل توست مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند "یا فاطمه" را یاد غمت، خیل شهیدان با غصه نوشتند به هر پرچم و سربند آن روز دوشنبه، وسط کوچه و مادر گریان شده ایم از غم این واقعه هر چند... هرگز کسی از راز تو آگاه نگشته آن را که تو دیدی همه در پرده شنیدند محمدجوادشیرازی
امام حسن مجتبی(ع)-مدح و ولادت به چشمهای خیالی به  روی پرچینی نگاه کن که طلوعی دوباره می بینی درست نیمه  ماه خدا مبارک شد شروع سلسله سائلان  آیینی چنان سروده حسن را خدای شاعرها... چنین نکرده کسی از بهشت  تضمینی  عسل نگاه  و رطب گونه و  لبی چو نبات فتاده آب دهانم زبس که شیرینی بس است تا که ترا بین سفره بگذارد خدا نشان بدهد چیده بزم  رنگینی علی و فاطمه با تو چه عالمی دارند به بوسه  از لب تو هر دو گرم افطارند   نگاه کن که ملکها ز چشم زیبایت برای نه فلک خود ستاره بردارند به این جمال و جلالت سزد که نام تورا حسن به عشق  خداوند حسن بگذارند  طبیب هر دو جهانند آن کسانی که به چشمهای پر از نرگس تو بیمارند توآمدی و جمل شاهد است زلزله شد هنوزهم تلفاتت به زیر آوارند خوشا  کسی که به زندان عشق دربند است رها زبند هوا و پرنده مانند است   کسی که عاشق روی حسن شود لیلاست جنون عشق حسن  دانش خردمند است به ذره گر برسد ذره ای  ازالطافت به زیر سایه ی تو  آفتاب تابند است چطور تو ز گدا  پادشاه میسازی چقدر دست کریمانه ات هنرمند  است گدای خانه  تو میخرد  فلک ها را مگر که نرخ گداییِ  از حسن چند است کریم آنچه بیارد به دست , می بخشد هرآنچه بود و هر آنچه  که هست می بخشد   زپا فتادی اگر یاحسن بگو بنگر چگونه  رتبه شاهی به پست می بخشد به تشنگان  برادر حسن دهد روزی شراب ناب حسینی به مست می بخشد قیامت است ظهورش ، به عشق روی حسین هر آنکسی که حسینی شداست می بخشد گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است  کریم آل عبا هر چه هست می بخشد… موسی علیمرادی
‌ولادت_امام_حسن_مجتبی نام تو را تاج کریمان می‌نویسم با خط زر در عرش رحمان می‌نویسم از تو سخن گفتن اگر چه کار من نیست مدح تو را در حد امکان می‌نویسم آنگونه که زهرا تو را می‌خواند من هم بعد از حسن هر بار یک جان می‌نویسم وقتی خدا شأن تو را معلوم کرده من هم به توصیف تو قرآن می‌نویسم اللهُ یَهدی مَن یَشا، با حُسنِ خلقت پس مرد شامی را مسلمان می‌نویسم باید به راه روشن تو اقتدا کرد یعنی تو را خورشید ایمان می‌نویسم آنقدر زیبایی که تمثالی نداری زیبایی‌ات را وجه یزدان می‌نویسم یک روز می‌آید که با حُسنِ جمالت یک مثنوی نه بلکه دیوان می‌نویسم شهر مدینه روزی از دست تو خورده است بر سفره‌ات یک شهر مهمان می‌نویسم جنگ جمل در حیرت از جان‌بازیِ توست جنگ جمل را جنگ حیران می‌نویسم تیغ دو دم هر چند دست مرتضی بود اینجا تو را شمشیر بُرآن می‌نویسم هیهات‌من‌الذله با صلحت شد آغاز کرببلا را خط پایان می‌نویسم وصف کریم آل طاها بودنت را شیواتر از تصویر باران می‌نویسم دست کریم فاطمه از برکت توست این سفره‌هامان را پر از نان می‌نویسم وقتی تصور می‌کنم شش گوشه‌ات را از گنبد و از صحن و ایوان می‌نویسم معماری صحن و سرایت را به دستِ معمارهای قوم سلمان می‌نویسم بر طاق سقاخانه‌ات با اشک دیده از غربت ساقیِ عطشان می‌نویسم آقا اگر اذنم دهی حالا برایت این سطر را با چشم گریان می‌نویسم جانم فدای آن ضریحی که شکستن رضا_باقریان
یاامام حسن علیه السلام هرکس که بر کریم پناهنده میشود دلمرده هم اگر برسد زنده میشود آنقدر میدهند که شرمنده می شود آیا به روز حشر سرافکنده می شود واللهِ اعتقاد من این است تا ابد زین خانه نا امید گدایی نمی رود وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت این چهره ی سیاه کمی شستشو گرفت کم کم تمام زندگی ام بوی او گرفت اینگونه بود بی سر وپا آبرو گرفت از آن به بعد خانه ی دلدار شد دلم تا آمدم به خویش گرفتار شد دلم امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود بی یا حسن تجلی یارب نمی شود زلفی که باد خورده مرتب نمی شود هر کس به هم نریخت مقرب نمی شود آتش زده هوای وصالت به جان من یا ایها الکریم و یا ایها الحسن مارا خدا کنارِ کریمان بزرگ کرد ریزه خورِ دیارِ کریمان بزرگ کرد آنقدر در جوارِ کریمان بزرگ کرد انگار از تبارِ کریمان بزرگ کرد عمری به دستگیری ات اقرار کرده ایم ما اعتماد بر کرم یار کرده ایم عمری سبو زجام کرم می زنم حسن نقش تو را به چشم ترم میزنم حسن سربند سبز رویِ سرم میزنم حسن با نام تو به سینه حرم می زنم حسن باید مدینه محشر کبری به پا کنیم بالای قبر تو حرمی را بنا کنیم از راه دور دست تمنا گرفته ایم عمریست در حریم تو مأوا گرفته ایم دستان خویش سوی تو بالا گرفته ایم هرچه گرفته ایم ز زهرا گرفته ایم بیهوده نیست آبروی رفته می خَرَند فرزندها ز مادرشان ارث می برند زلفت رها کنی همه بی خانه میشویم ابرو نشان دهی همه دیوانه میشویم ماخاک بوس گوشه ی میخانه میشویم گِرد تو پرکشیده و پروانه میشویم در آسمان چشم سیاهت هوایی ام شکر خدا ز روز ازل مجتبایی ام چشمان من به سوی درِ بسته ی بقیع بُغضی ست در گلویِ درِ بسته ی بقیع سر می نَهیم رویِ درِ بسته ی بقیع گریه شده وضویِ درِ بسته ی بقیع ای کاش پرچمی سرِ این قبر می زدیم با گریه پرچمی سرِ این قبر می زدیم قربان آن جگر که چهل سال پاره بود زخمی از آن شکستگی گوشواره بود در کوچه ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش بگذاشت ،پا به چادر و رد شد زمادرش در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت چشمش ندید، راهنما احتیاج داشت پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت سیلی که خورد، ضربه ی پا احتیاج داشت؟؟؟ لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست بادستِ بسته شخصیت یار او شکست از آن به بعد خنده به لبها حرام شد تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد در شهر، آلِ فاطمه بی احترام شد توهینِ بر علی همه جا لفظِ عام شد دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست بر منبر پیمبر و جایِ علی نشست آهسته تر قدم بزن ای مردِ کوچه ها بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچه ها مویت سپید کرده دگر دردِ کوچه ها یادت نرفته خنده ی نامردِ کوچه ها دیدی ز مالیات مغیره معاف شد این ها سپاسِ شدت ضربِ قلاف شد لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده زخمِ زبان به سینه ی درد آشنا زده صبر تو طعنه بر همه ی انبیا زده صلحِ تو ریشه ی همه ی فتنه را زده آری چکیده ی علی و مصطفی توئی بنیانگذار نهضتِ کرببلا توئی با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم خانه دوباره در نظرت ریخته به هم بیرون بریز خون جگر های خود حسن کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی از ماجرایِ راس جدا حرف میزنی از نیزه هایِ بی سر و پا حرف میزنی از لشگری بدون حیا حرف میزنی گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند شکر خدا محارمِ تو دورِ زینب اند دستِ حرام زاده به معجر نمی خورد ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی خورد آتش زبانه اش به مویِ سر نمی خورد با ناسزا به زینب تو ، بر نمی خورد خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست آهسته جان بده که ابالفضل زنده است در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می کنند پوشیه ی زنان حرم پاره می کنند زنها و دختران همه آواره میکنند زینب پس از حسین گرفتار میشود آواره بین کوچه و بازار میشود
السلام علی مولانا الحسن همدم یار شدن دیده تر می خواهد پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست قدم اول این راه جگر می خواهد بال و پرهای به دور و بر شمع ریخته گفت: بشنود هرکه ز معشوق خبر می خواهد هرکه عاشق شده خاکستر او بر باد است عاشق از خویش کجا رد و اثر می خواهد هنر آن نیست نسوزی به میان آتش پر زدن در وسط شعله هنر می خواهد در ره عشق طلا کردن هر خاک سیاه فقط از گوشه چشم تو نظر می خواهد ظرف آلوده ما در خور سهبای تو نیست این ترک خورده سبو رنگ دگر می خواهد زدن سکه سلطانی عالم، تنها یک سحر از سر کوی تو گذر می خواهد تا زمانی که خدایی خدا پا بر جاست پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست در کرمخانه حق سفره به نام حسن است عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است بی حرم شد که بدانند همه مادری است ورنه در زاویه عرش مقام حسن است بس که آقاست به دنبال گدا می گردد ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم این مسلمانی ایران ز کلام حسن است هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید غربت از روز ازل باده جام حسن است حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین هرحسینیه که بر پاست خیام حسن است او چهل سال بلا دید بماند اسلام صبر شیرازه اصلی قیام حسن است ما گدائیم ولی شاه کریمی داریم هرچه داریم ز تو یار قدیمی داریم تاخدا با همه حُسن خود املایت کرد چون جلالیت خود آیت عظمایت کرد تا که در صورت تو عکس خودش را بکشد همچونان روی نبی این همه زیبایت کرد تا که قرص قمر ماه علی کامل شد پرده برداشت ز رخسار و هویدایت کرد تا ثمر داد نهالی که خدا کاشته بود باهمه جلوه تو را شاخه طوبایت کرد ریخت آب و سر مشک از کف هر ساقی رفت بسکه مستانه و مبهوت تماشایت کرد تا که اثبات شود بر همگان ابتر کیست پسر ارشد صدیقه کبرایت کرد تاشوی بعد علی میر بنی هاشمیان صاحب صولت و شخصیت طاهایت کرد بسکه ذات احدی خاطر لعلت می خواست شیر نوش از جگر حضرت زهرایت کرد با توسرچشمه کوثر شده زهرا یاهو کوری عایشه مادر شده زهرا یاهو انقطاع تو زِ هر سوز و گدازت پیدا فاطمی بودنت از عشوه و نازت پیدا سر سجاده تو گوشه ای از عرش خداست سیر عرفانی ات از حال نمازت پیدا هرکه آمد به در خانه تو آقا شد هرچه جود و کرم از سفره بازت پیدا گریه دار است چرا زمزمه قرآنت حزن زهراییت از صوت حجازت پیدا آتشی بر جگرت مانده که پنهان کردی ولی آثارش ازین سوز و گدازت پیدا وارث پیر مناجاتی نخلستانی این هم از ناله شبهای درازت پیدا محرم مادری و از سر گیسوی سپید درد پنهانی و یک گوشه رازت پیدا کاش مهمان تو و چشم پر آبت باشم روضه خوان حرم وصحن خرابت باشم روح تطهیر کجا وسوسه ناس کجا دلبری پاک کجا خدعه خناس کجا خون دلها وسط تشت به هم می گفتند جگری تشنه کجا سوده الماس کجا در چهل غمی که جگرت را سوزاند ضرب دیوار کجا برگ گل یاس کجا خانه ای سوخته و دست ز کار افتاده ورم دست کجا گردش دسداس کجا ای کفن پاره شده علقمه جایت خالی بوسه تیر کجا دیده عباس کجا داغ عباس چه آورد سر اهل حرم غارت خیمه کجا جوری اجناس کجا چون دل سوخته و جگرم می سوزد تن و تابوت تو را تیر به هم می دوزد
سرود میلاد امام حسن علیه السلام سبک بازدوباره ای حسن جان پسره ارشد شاه لافتایی نوهء بزرگه ختم الانبیایی کرم تو میکنه کاره خدایی بسکه باوفایی آی گداها بیاید ،چون که امشب دیگه.فاطمه میشه مادر واسه چشم روشنی .تاج گل میزاره .روسره زهرا حیدر عشقت آقا هستی من شده زیبا با تو باغ و چمن شده ذکر زهرا جانم حسن شده مولا مولا آقای من حسن مستم امشب روی دست عاشقا جام شرابه نور صورته آقام داره می تابه شب بابا شدنه ابوترابه غم دیگه سرابه اومدی تا بشی باهمه دلبری .یوسف آل هاشم میرسه ارث این . دلبری های تو روزی آخر به قاسم کرببلا شد جلوه گاه تو غوغا کرده شیر سپاه تو میره قاسم جای تو راه تو یا مولانا آقای من حسن پای درست پرورش دادی دو سه تا شیر لشگر همشون یلایی از تبار حیدر یکیشون تو کربلا شد علی اکبر مثل یله خیبر خاطرات تو و رزم بی نظیرت مثل ضرب المثل شد گوشه ء کوچیک از نازشصتای تو فتح جنگ جمل شد خوشحال کردی فتاح خیبرو بردی تا که تو اسم مادر و ریختی بهم طمار لشگر و یا مولانا آقای من حسن
[خوشا مصالحه ] ز شرمساری از تو چشمه گِل شده است، رود هم کَرَم چقدر نزد تو خجل شده است، جود هم عدم چه ذوق می‌کند ز بودنت، وجود هم قیام بوسه می‌زند به سجده‌ات، قعود هم "فلک چه خاک بر سر است اگر حضور تو نبود مَلک چقدر احقر است اگر که نور تو نبود" اگر که سرنوشت ما تویی، خوش است سرنوشت اگر بهشت وعده‌ی خداست، پس تویی بهشت بهشت، خانه‌ی تو در مدینه بود، خشت خشت چه خوب شد چه خوب شد ، خدا تو را حسن نوشت "حسن شدی حسن شدی، حسن تمامِ خوبی است خوشا خوشا چنین امام! حسن امامِ خوبی است" اگر حسن به صلح می‌رود، خوشا مصالحه! خوشا که با عدوی خود نداشته مسامحه چقدر ظلم‌ها شده به او در این مواجهه بخوان به دین بی‌جهاد تا همیشه فاتحه "شکوه صلح مجتبی کم از قیام کربلا نبوده و نبوده این دو لحظه‌ای ز هم جدا " نبوده است لحظه‌ای جدا حسین از حسن گرفته است درس کربلا حسین از حسن ببین که می‌برد چه فیض‌ها حسین از حسن خوشا دو پهلوان مرتضی؛ حسین از حسن- "حسن‌تر است بی‌گمان، حسن حسین‌تر از او یکی جهاد او به تیغ و دیگری به گفت‌وگو" برادرش که بوده جز حسین؟ جان ما حسین امام تشنه‌لب امام مهربان ما حسین همان‌که نام او خوش است بر زبان ما: حسین جوانی و جنون ما همه جهان ما حسین "اگر حسین را در این جهان مقام سروری است حساب کن برادر بزرگ او چه محشری است!" دعا بخوان دعا! که ربنا حریص می‌شود "کرامت" آه می‌کشد، "عطا" حریص می‌شود به ببخشش‌ت غریب و آشنا حریص می‌شود میان کوچه‌ می‌روی، گدا حریص می‌شود "گدا کشیده روی دیده خاکِ مقدمِ تو را کریمی و کسی ندیده در جهان کمِ تو را" زیاد باید از تو خواست؛ کم به تو نیامده تو لطف مطلقی! به جز کرم به تو نیامده ببخش اگر که مرقد و حرم به تو نیامده قسم به تو قسم به باورم به تو! نیامده- "کسی شبیه تو! که مجتبی فقط فقط یکی است چنان که ذات اقدسِ خدا فقط فقط یکی است" نوشته‌اند مجتبی غریب و بی‌پناه بود نوشته‌اند شاه ما همیشه بی‌سپاه بود خلافت تو در زمین حدود هشت ماه بود که چند ماه اشک بود و چند ماه آه بود "ولی امامت تو در زمان ندارد انتها تویی تو رود بی‌کران، تویی تو چشمه‌ی بقا" تویی تو جان ما حسن، تویی جهان ما حسن تویی تو مصطفی حسن، تویی تو مرتضی حسن چقدر تو مدینه‌ای، چقدر کربلا حسن چه خوب شد که در جهان شدی امام ما حسن "تپش تپش پر از تو شد تمام قلب من حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن" رضا یزدانی
وقتی که بخواهم به حقیقت ز شباهت بنویسم باید که خدا را حسن از وجه کرامت بنویسم نزدش چو عدو سبّ پدر کرد وفقط لطف ازاو دید پس نوکریش را ره پرخیر سعادت بنویسم شمشیر کشد یا نکشد می شود او فاتح میدان پس صلح دلیرانه او را ز شجاعت بنویسم در خانه ی خود با عدویش برسر یک سفره نشستن این عادت الاحسان سببی شد ز سخاوت بنویسم هرگزبه حسودش به جفا من ندهم نسبت مادر پس عایشه ی مفسده را امّ خباثت بنویسم الحق که کفایت کند این جمله که قاتل شده همسر تاسینه ی او را سپر ظلم نهایت بنویسم گر شرح دهم درد حسین وسبب موی سپیدش تیری که ز تابوت کشد حد کفایت بنویسم بهتر ز عسل قاسم اگر خواست میان طف بی آب باید که برایش به بلا فیض شهادت بنویسم مرکب اگر از سینه گذر کرد،شود سینه کشیده قدش چو کشد،بهر حسین از خم قامت بنویسم 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
نیمه ی ماه خدا ماه خدا پیدا شد کرم و جود و عطای ابدی معنا شد    باظهور پسر فاطمه ی بنت رسول آسمان محو تماشای گل زهرا شد         حضرت حیدر کرار به وجد آمده بود         چونکه با لطف خداوند رحیم بابا شد         کوری چشم همه عایشه ها از اول         سید و سرور و سالار بنی الزهرا شد         سائل خوان کریمانه ی اقای کرم       با گدایی در خانه ی او اقا شد    آینه دار خداوند جلی آمده است همه ی هستی زهرا و علی آمده است       دل من صبح و مسا بر لب بامش باشد    عامل مستی مان بردن نامش باشد       باگدایی درش حاتم طایی دیده       او کریم است و کرم مشی و مرامش باشد    "واذا زلزلت الارض..." پیامد های       نعره ی حیدری و ضربه ی گامش باشد    نوکری در او کار من و تو نبود       حضرت یوسف صدیق غلامش باشد    پیرو صلح و سکوتش همه ایمان داریم       کربلا شعبه ای از خط قیامش باشد    پاره های جگرش هم دم " لایوم..." گرفت       گریه بر کرببلا اوج پیامش باشد عابد صومعه و دیر و کنشت آمده است    حسن آقای جوانان بهشت آمده است سائلم سائل بیچاره ولی محترمش    سائلم سائل درمانده ی جود و کرمش او مسیحای من است آمده ام جان بدهد    مرده را زنده کند هر دم و هر بازدمش پسر شیر خدا شیر جمل میباشد    در عرب نیست کسی تاکه شود هم قدمش هم ادیب است و حکیم است وعلیم است و فقیه    مجتهدان همگی تشنه ی جام قلمش لعن الله علی آل سعود ، یک روزی    باطلا از سر نو شیعه بسازد حرمش یوسف هاشمی آل بنی هاشم اوست    ایها الناس بدانید ا’باالقاسم اوست بذر عشقش ز ازل در دل من روئیده    دست تقدیر مرا بهرگدایی چیده پسر فاطمه بی مثل و نظیر است والله    چه کسی خوب تر از او به دو عالم دیده؟ بی سبب نیست دم حضرت آقا گرم است    حضرت احمد مختار لبش بوسیده خاکساری در خانه اش عزت بخشید    به من بی سروپا خسته دل و شوریده نفس سرد من و گفتن از او هرگز    جان به قربان موید ، شفق و ژولیده خواهم از حق که در غصه به قلبم بندد    لطف کرده به کریم ابن کریم ام بخشد غم ندارم که پس از این دگر آقایی هست    سید و سرور و سالاری و مولایی هست بر سر سفره ی او عالم وآدم جمع اند    شکرلله سر این سفره مرا جایی هست "بگذار آدمیان طعنه زنند بد گویند "    من سگ کوی همانم که تماشایی هست حضرت ایزد منان به صراحت گفته    این دروغ است برای حسن همتایی هست بهر اطعام یتیمان مدینه چو علی    روی دوشش همه شب کیسه ی خرمایی هست یوسف است یوسف زهراست ولیکن آیا    در دل خانه ی او همچو زلیخایی هست ؟؟؟ نه فقط شاعر درباری اهل کرم ام    روضه خوان هستم و در روضه گریزی بزنم به تب سوز و دعای سحرش گریه کنید    در حوالی دو چشمان ترش گریه کنید سالها در غم بی مادری اش آب شده    دیگر حالا به تن مختصرش گریه کنید مادری در بر اونیست غریب است به خدا    مثل زینب همه بالای سرش گریه کنید دارد از شدت سم بال و پرش میسوزد    پس بیایید به زخم جگرش گریه کنید ای کریم ابن کریم حال بکا میخواهم    هم بقیع هم نجف و کرببلا میخواهم شاعر :
دل سپردن به حسن شرط مسلمان شدن است بی سبب نیست صدای ضربانم حسن است بی حرم مانده ولی در عوضش می بینیم چارده قرن فقط از کرم او سخن است شک نکن دیر نباشد که ببیند همه دور تا دور ضریحش پُرِ از سینه زن است چه نیازی به بهشت است،که از روز ازل قبرِ خاکیِ حسن جنت الاعلی من است فاطمی خوی و علی روی،عجب آقایی! پس همین است حسن آینه ی پنج تن است آن چنان روز جمل دست به شمشیرش برد که بدانند شبیه پدرش صف شکن است آن همه تیر کفن نیز برایش نگذاشت پس حسن نیز به یک نوع دگر بی کفن است 🔸شاعر:
مخمس ولادت حضرت امام حسن(ع) حال دل دیوانه ام مست و خراب است درمان درد عاشقی جامی شراب است امشب دعای دست هایم مستجاب است چون بانی مولود امشب بوتراب است فرزند حیدر نه خود حیدر رسیده ابروی او چون ذوالفقار شیر داور دو لعل لب نه نه بگو یاقوت احمر دست ملک اسپند و دست حور مجمر گویند اهل آسمان الله اکبر بهر خدا هم مُظهر و مظهَر رسیده بادا مبارک حضرت زهرا پسر زاد در نیمه ی ماه خدا قرص قمر زاد شیرین لبی شیرین تراز قند وشکر زاد بهتر بگو بهر نبی خیرالبشر زاد چون زینت آغوش پیغمبر رسیده خلق وخصال مصطفی خلق و خصالش صاحبدلان مبهوت و حیران کمالش مرآت حسن کبریایی در جمالش زهرا بخواند چارقل بر خط و خالش شمس و ضحی در دامن کوثر رسیده او سید جمع جوانان بهشت است زیباترین گل در گلستان بهشت است استاد صبر هر دبستان بهشت است یوسف ترین زیبای کنعان بهشت است در جنت شیر خدا محشر رسیده اکبر ترین فرزند حیدر یا حسن جان آرامش آغوش مادر یا حسن جان عشق ابوذر عشق قنبر یاحسن جان ای آفتاب ذره پرور یاحسن جان بادست خالی بر درت نوکر رسیده ابوذر رئیس میرزایی(بهار)
. مرا آفریده خدای حسن برای خودش نه، برای حسن میفتم از امشب به پای حسن گدایم گدایم گدای حسن حسن اسم رحمان و اسم رحیم بخوان یاحسن، یاعلی یاعظیم هوالله روی دهن ریخته چه شوری در این جان و تن ریخته شراب مرا بوالحسن ریخته روی لب، حسن جان من ریخته خمارم خرابم در این میکده شب مستی ام با حسن آمده همه برکت فصل کشتم حسن از اول فقط می سرشتم حسن بهشتم حسن، سرنوشتم حسن نوشتم کریم و نوشتم حسن حسن پیش حق بود، تنزیل داشت هوای مرا مثل فامیل داشت به سوز و به تب های ماه خدا به خشکی لب های ماه خدا به قند رطب های ماه خدا به العفو شب های ماه خدا من عمریست که هرچه را خواستم فقط با حسن از خدا خواستم ابد بود از اول، ازل را شکست شب خلوت این محل را شکست به والله، لات و هبل را شکست حسن، پشت جنگ جمل را شکست علی گر درِ خیبر آورده است حسن چشم فتنه در آورده است اگر جلوه ای از خدا شد حسین اگر آبرو دار ما شد حسین اگر هم دوا هم شفا شد حسین اگر شاه کرببلا شد حسین... درست است کار ربش بوده است ولی یاحسن بر لبش بوده است نشستم زمین، دلبرم خاکی است چه گنجی است او، گوهرم خاکی است اگرچه پریدم، پرم خاکی است نپرسیدم از چه حرم خاکی است فدای غم هر دو چشم ترش که خاکی شده چادر مادرش برای دفاع فدک دیر شد و آن بزدل بی حیا شیر شد ته کوچه مادر زمینگیر شد بمیرم همانجا حسن پیر شد امان از مسیری که بسته شده دوتا گوشواره شکسته شده ✍ .
. گوشه هایی از مناجات سحر دارد لبم موقع بوسه به خاک پا ، هنر دارد لبم جای حرمان و عطش، قند و شکر دارد لبم از حوالی سبو و می ،گذر دارد لبم مستم و دیگر ندارد هیچ کس کاری به من جای یا رب یارب و العفو، گفتم یا حسن گر خریدارم نباشد یار، کاسب نیستم نوکرم، اما پی جیره مواجب نیستم پشت در دنبال یک جای مناسب نیستم من به آن جنت که بی مولاست، راغب نیستم مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم کلب دربار علی بن ابیطالب شدم میشود هر بنده ای حاجت روا پیش کریم در به در اصلاً ندارد فکر جا پیش کریم آشتی دادند ما را با خدا پیش کریم آبرو داریم پیش مرتضا، پیش کریم بنده درمانده را تحویل می گیرد حسن دست ما را بهتر از فامیل می گیرد حسن دوست دارم باده را وقت اذان صبحدم با گداها کیف دارد شب نشینی دور هم سفره دارم آمده شکر خدای ذوالنعم دست من اصلاً نرفته مثل اربابم به کم آمده آنکس که جودش فرق دارد با همه آمده آنکس که می میرد برای فاطمه قدو بالایش علی، دست عطایش فاطمه دلگشای او علی، مشکل گشایش فاطمه زور بازویش علی، حجب و حیایش فاطمه خنده های او علی و گریه هایش فاطمه کوثر و زمزم که با لعل حسن حل میشود در مقاماتش امام دوم، اول میشود هم نگاهی میکنی وغوره را می میکنی هم زنسلت سمت وسوی قبله را ری میکنی هم بحول الله گویان عرش راطی میکنی هم میان فتنه می جنگی شتر پی میکنی کورباشد آن زنی که فتنه چینی میکند چون خدیجه هست و ام المومنینی میکند خواب و رویایم شده نقش شبستان حسن در بقیعش دم گرفتن با حسین جان حسن خشت اول گر بیفتد دست خواهان حسن تا ثریا میرود دیوار ایوان حسن نیمه ماه خدا زهرا دعایم را نوشت اربعین پای پیاده کربلایم را نوشت .
. در ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام بشارت خورشید --------- پنجره وا شده و بوی سحر می آید نفسی تازه کنید از نفس مهتابش مسجد عشق به آوای سحر آذین شد می رسد بوی اذان از طرف محرابش نیمه ی ماه رسید آینه را روشن کرد گلی از جنس سحر سوی چمن می آید حُسن این ماه همین است که جبرائیل اش می دهد مژده به گلزار حسن می آید نیمه ی ماه شد و ماه ترین  ماه آمد آفتاب از نفسش باز جلا می گیرد کوثر نور شد از آمدنِ او جاری خانه ی کعبه ازو آب بقا می گیرد پرده برداشت ز رخسار حسن  می بینید خالق عشق قداست به حرم آورده ست شب میلاد کریم ابن کریم است ای دل مادر جود و کرم ، جود و کرم آورده ست مجتبی آمد و از آمدنش ای یاران ناگهان برکه ی آئينه و گل دریا شد پلک خود را که به رخساره شکوفا می کرد غنچه ی خنده به لبهای علی پیدا شد عجبی نیست اگر می شنوید آوایی ماه و مهتاب در اینجا به سخن می آیند قدسیان بال و پر خویش گشودند امشب همه از عرش به دیدار حسن می آیند شب میلاد حسن باشد و از میلادش همه جا جلوه ی خورشیدی او مشهود است دست او دست کرم ، دست کرامت آری بارش رحمت حق در کف این مولود است این که در دامن مادر شِکُفَد لبخندش اوّلین سبط نبی ، پاره ی قلب زهراست نه فقط نور دلِ حضرت حیدر باشد بلکه در جود و سخا لطف و کرم بی همتاست او که مولود صیام است و کرامت دارد رمضان فخر کند از کرم مولودش چون کریم است و کریمانه عطاها دارد سائلی نیست که نومید شود از جودش قلب خود را بسپار ای دل عاشق بر او کز در خانه ی او عشق نشان می گیرد مثل ابری که به بارد به کویرستان ها «یاسر» از مرحمت اوست که جان می گیرد حاج محمود تاری(یاسر)
. ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن! ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن! ریحانه، محمّد و دردانه علی چارم نفر ز سلسله ی پنج تن، حسن! جان جهان فدات که سلطان انبیا پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن! شیرینی کلام من از وصف مدح توست نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن! از غنچه ی دهان تو ریزد گلاب وحی چونان از زبان پیمبر سخن، حسن! از آن خدای، نام نهادت حسن که هست خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن! بر روی دست فاطمه در لاله‌زار وحی رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن! مدح تو با زبان رسول خدا خوش است او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن! صبر تو بر شجاعت تو برتری کند داری اگرچه بازوی خیبرشکن، حسن! کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی گوهر بریزد از دهن هم‌چو من، حسن! تو آشنای عالمی و از غریب هم تنهاتر و غریب‌تری در وطن، حسن! بر تربت تو دست توسل کند دراز شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن! آیینه ی جمـال محمد تویی تویی بالله کریم آل محمد تویی تویی بر روی دست فاطمه قرآن حیدری آقای من! چقدر شبیه پیمبری زیبایی از بهشت جمال تو گشته سبز نامت بود حسن ولی از حُسن برتری جان تمام حُسن فروشان فدات باد الحق که با جمال حسن حُسن‌پروری یعقوب گشته محو تماشا و گویدت مولای من! تو یوسف زهرای اطهری واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح زیرا تو خود ولی خداوند اکبری در دست توست تیغ قیام و کلید صبر حتی تو بر حسین، امامی و رهبری در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری قدر تو را که هست وطن شهر غربتت باور نمی‌کنند که تو فوق باوری خیر کثیر در نفس توست یا حسن سرتابه‌پای، کوثر و فرزند کوثری دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف! الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری جان حسین و هست علی قلب فاطمه سوگند می‌خورم تو رسول مکرری تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است خلق و مرام و منطق و خویت محمد است دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگار پشت پنجره‌های بقیع توست دور بقیع تو ز چه دیوار می‌کشند ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که می‌کشد از عمق جان خود گویی نسیم روح‌فزای بقیع توست بر پادشاهی دو جهان ناز می‌کند آن دل‌شکسته‌ای که گدای بقیع توست غم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکسته بنای بقیع توست در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن ما را اگر صفاست صفای بقیع توست ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم جبریل، سرشکسته پای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمی‌دهیم صد باغ خلد کم به جزای بقیع توست اذن دخول تربت تو نام فاطمه است آوای یا حسین، دعای بقیع توست بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟ هر شب کبوتر دل ما زائر شماست هرجا رویم حال و هوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه می‌زند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه می‌زند. .