🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃
🍃
🍔ساندویچ
دانشگاه امام حسین داشتیم درس میخوندیم ابوذر تازه ازدواج کرده بود، کل حقوق ما 150هزارتومن بود وقتی با ابوذر رفتیم بازار به یه ساندویچی اقا حسن رسیدیم، بوی ساندویچ کل اون محیط رو گرفته بود...
به ابوذر گفتم بیا یه ساندویچ بخریم گفت به اندازه ی یه ساندویچ پول بیشتر همراهم نیست گفتم خب باشه منم همینطور، رفتیم دوتا ساندویچ و دوغ سفارش دادیم 1ساعتی طول کشید تو صف بودیم خیلی هم گشنه بودیم وقتی تحویلش گرفتیم، ابوذر چشمش به یه پیرزن افتاد که داره پشت شیشه نگاه میکنه داره به یه نفر میگه یه نون خالیشو برام بخر.
🚶ابوذر بلند شد ساندویچشو داد به پیرزن گفت اینو برات خریدم بفرما.
😍هیچوقت چهره ی خوشحال اون پیرزن یادم نمیره چقد برای ابوذر دعاکرد و ابوذر دیگه پول نداشت برای خودش بخره و منم نداشتم بهش بدم.
🍃توی راه بهم میگفت همیشه قیافه ی مظلوم رو که میبینم از دنیا دل سیر میشم این کوچیکترین کار بود
و میگفت خدایا همیشه سر راهم مظلوم قرار بده😔
ابوذر خیلی کار خیر انجام میداد و ما نمیفهمیدیم، شهادت لیاقتش بود...
✍راوی : دوست شهید
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_ابوذر_داوودی
@gharibshahid 🌺🍃