F Gh:
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #حسن_رزاقی
🌺در ماه مبارک رمضان، پدرم همیشه نمازهایش را به جماعت در مسجد میخواند؛ قرآنش را در خانه تلاوت میکرد و به هیئت علاقه داشت. معمولا برای ماه رمضانها همان غذاهای معمول نان و پنیر به همراه سوپ یا آش داشتیم.
🌺پدرم اصرار داشت اگر چیزی درست کردهایم، چندتا ظرف هم به همسایهها بدهیم. میگفت اگر نمیتوانیم چند دهنفر را مهمانی بدهیم اما میتوانیم با این کار، در افطاری همسایهها شریک شویم.
🎙راوے: فرزند شهید
🇮🇷
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #حامد_جوانی
🌺وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان میشدیم، داداشحامد میومد مسجد و در تمیز کردن و نظافتِ مسجد با بچهها سهیم میشد.
🌻پنجرههای مسجد رو با روزنامه پاک میکرد، لوسترها رو تمیز میکرد، کُل مسجد رو با دوستانش جارو میکرد و استکانها رو میشُست. آخرای ماه شعبان همیشه روزه میگرفت.
🌺قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه میگرفت، برای خانوادههایی که وضع مالی خوبی نداشتند ولی داداش میشناخت که اهل روزه هستند، وسایل مورد نیاز از قبیل چای، برنج، مرغ، روغن و... تهیّه میکرد و یواشکی در اختیارشون قرار میداد.
🌻اینها رو به ما هم نگفته بود و بعد شهادتش متوجّه اینکارهاش شدیم و یهعدّه از خود این خانوادهها برامون تعریف میکردند که آقا حامد همیشه هوای خانوادهی ما رو داشت.
🎙راوے: برادر شهید
🌸
💐🌟🌿
🍃💐🌟🌿💐
🌟🌿🌸🌟🍃🌸🌟🍃
🌹🌟🌿💐🌟🍃💐🌿🌸
🇮🇷
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #سید_علی_منصوری
🌺پدرم در کنار فعالیتهای رزمی و آموزش نظامی، به فعالیتهای مذهبی و آموزشهای دینی بسیار تاکید داشت و حتی مربّی قرآن در یگان۲۱ امام رضا علیهالسلام هم بود.
🌻علاوه بر این، ایشان در هیئت امام جعفر صادق علیهالسلام شهرستان نیشابور به کارهای تبلیغی مشغول بود و صندوقی را نیز برای کمک به نیازمندان تأسیس کرده بود.
🌺در کانون روایتگران دفاع مقدس نیز عضویت داشت و در سفرهای راهیان نور و محافل اُنس با شهدا برای مردم و جوانان از شهدا میگفت.
🌻همیشه قبل از ماه مبارک رمضان، بستههای غذایی برای افراد نیازمند مهیّا میکرد و آنها را به دست مستمندان میرساند. در تماس آخرش از سوریه نیز پیگیر بود که این موادّ غذایی هرچه سریعتر به دست خانوادههای مدّ نظر برسد.
🎙راوے: فرزند شهید
🇮🇷
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #حسن_رزاقی
🌺در ماه مبارک رمضان، پدرم همیشه نمازهایش را به جماعت در مسجد میخواند؛ قرآنش را در خانه تلاوت میکرد و به هیئت علاقه داشت. معمولا برای ماه رمضانها همان غذاهای معمول نان و پنیر به همراه سوپ یا آش داشتیم.
🌺پدرم اصرار داشت اگر چیزی درست کردهایم، چندتا ظرف هم به همسایهها بدهیم. میگفت اگر نمیتوانیم چند دهنفر را مهمانی بدهیم اما میتوانیم با این کار، در افطاری همسایهها شریک شویم.
🎙راوے: فرزند شهید
🇮🇷
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #محمدرضا_ابراهیمی
🌺شهید ابراهیمی مشتاق کار خیر و عاشق خدمت به مردم بود و نَه تنها خودش بلکه دیگران را هم تشویق به کمک و یاری مستمندان میکرد.
🌻نزدیک ماه مبارک رمضان یا عید نوروز که میشد، کمکهای نقدی و غیر نقدی دیگران را جمعآوری میکرد و با تکمیل آن از دارایی خود به نیازمندان میرساند.
🌺در طول سالهای بعد از جنگ تحمیلی هم گاهی برای جهیزیه و ازدواج به محمدرضا رجوع میکردند که دست رد به سینهی هیچ کدام نمیزد.
🎙راوے: همسر شهید
🇮🇷
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علی_عسگری
🌺در پتروشیمی اراک کار میکردیم. ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم! محل کار ما مخازن کُروی بود که باید در داخل آن کار میکردیم.
🌻بدنه مخزن باید تا ۱۰۰ درجه سانتیگراد حرارت میدید تا گرم شده و سپس شروع به کار کنیم. شهید عسگری همپای ما در آن شرایط که برای کسی که روزه هم نبود، تحمّلش سخت بود، روزه میگرفت و کار میکرد.
🌺یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانهای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند، اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد، از دوستان پرسید:«از کجا آوردهاید؟ در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید!»
🌻گفتند:«از باغ کنار پتروشیمی کَندیم.» شهید گفت:«آیا صاحبش میداند؟» گفتند:«نه!» او چنگال را به زمین گذاشت و گفت:«با مال شبههناک جسم و روحم را آلوده نمیکنم. انشاءالله که خداوند از میوههای بهشتی نصیبمان کند!»
🎙راوے: دوست شهید
🇮🇷
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #شهروز_مظفری_نیا
🌺قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من میایستاد و حرکاتم را تقلید میکرد. گوش میداد چه میخوانم.
🌻گاهی با برادرش شهرام میآمدند و کنار من نماز میخواندند. میگفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه میخونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم.
🌺روزهگرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. میگفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّهگنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوششان به این حرفها بدهکار نبود. روزهشان را میگرفتند و سر وقت افطار میکردند.
🎙راوے: مادر شهید
📚گزیدهای از کتاب «همراهی تا آسمان»
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #علیرضا_قبادی
🌺علیرضا خیلی آدم سادهپوشی بود و خیلی تو فاز لباسخریدن نبود؛ نَه که پول نداشته باشه، اتفاقاً وضع مالیش نسبتاً خوب بود؛ طوری که هر کدام از بچهها پول احتیاج داشتند، بهشون قرض میداد؛
🌻حتی یه دفعه یه بنده خدایی که آدم خوشحسابی نبود، ازش درخواست قرض کرده بود، من بهش گفتم فلانی بد حسابه بهش نده، گفت:«عیب نداره انشاءالله پس میده» و بهش داد.
🌺حتی گاهی بچهها بهش میگفتند مثلا فلان چیز رو برام بخَر، مثلا قیمت اون وسیله میشد پانصد هزار تومان، از طرف پولش رو نمیگرفت و میگفت:«برات خواستم سوغاتی بیارم» و پولش رو نمیگرفت. هر وقت میرفت مأموریت، دو برابر زمان معمول تو مأموریت میموند. یه دفعه قرار بود ... !
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم #محمدحسین_محمدخانی
🌺حاج منصور شب بیستم ماه رمضان، روضه حضرت زینب سلاماللهعلیها میخواند. یادم هست میگفت:«شب نوزده و بیست و یک همه میآیند؛ اما شب بیستم فقط خواص میآیند.» آن شب مجلس خیلی گرفت. در و دیوار ناله سر میداد. وضعیت محمدحسین برایم باورپذیر نبود. منقلب شد، لطمه میزد، با تمام وجود ضجّه میزد. حال خودش را نمیفهمید. بماند.
🌻بعد از احیای شب بیست و یک، حاجی گفت:«جوانها بیایید دوتا فرش جابهجا کنید!» ما رفتیم که به سحری برسیم. بیستسی قدم رفتیم، جفتمان در دلمان بود که برگردیم. نگاهی به هم انداختیم و برگشتیم. چند دقیقه بیشتر طول نکشید؛
🌺سرِ چندتا فرش را گرفتیم، بعد هم سریع راه افتادیم. انداختیم توی اتوبان همّت، یک دفعه لاستیک موتور ترکید. حدود بیستمتر روی آسفالت کشیده شدیم. هنوز صدای جیغِ زنها و قیژ ترمزها توی ذهنم هست. حتی صحنهای که یک زن و شوهر ... !