فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند آیه #قرآن بخوانیم
ثواب آن هدیه به روح مطهر شهدا
🌐
📌 #خاطرات_شهدا | سردار شهید #علیرضا_توسلی (ابوحامد) فرمانده و بنیانگذار #فاطمیون
🔹پوتینهایش خیلی کهنه بود. گفتم: حاجی شما فرمانده یک لشکر هستید. این پوتینها برازنده شما نیست. یک لحظه صبر کنید.»
🔹سایز پوتینهای #ابوحامد را میدانستم. یک جفت پوتین خوب که یکی از دوستان برایم هدیه آورده بود را به ابوحامد تقدیم دادم. با خوشرویی پذیرفت.
🔹همان جا پوتینها را به پا کرد. میخواستم پوتینهای قدیمی را دور بیاندازم اما قبول نکرد. پوتین ها را توی پلاستیک گذاشت و همراه خود برد.
🔹یک هفته بعد با کمال تعجب دیدم که دوباره همان پوتینهای قدیمی را به پا کرده است. گفتم «حاجی از پوتینهای جدید خوشتان نیامد؟»
🔹گفت «نه اتفاقا خیلی هم خوب بودند ولی جایی برای نماز رفته بودم وقتی آمدم بیرون پیداشون نکردم» و خندید.
🔹بعدها فهمیدم همان روز وقتی برای سرکشی به خط رفته بود، پوتینها را به یکی از نیروها داده بود.
🌐
🇮🇷
برادران و خواهران!!
این دنیا، دنیاے آرامش است و همه میدانیم که هیچکدام ما ماندگار نیستیم و همه خواهیم رفت فقط مراقب باشیم پرونده مان سفید باشد.
🌷شهید #محمود_ستوده🌷
❤️ #میکرواینفو | تروریسم فرهنگی چیه؟
🔸یکی از پدیدههایی که این روزها تو کشور ما وجود داره تروریسم فرهنگیه، موضوعی که علاوه بر فرهنگ، اقتصاد خیلی از خانوادهها رو هم درگیر کرده.
🔰با ما همراه باشید ...
🌹 شهیدی که امروز (۱۰ بهمن ماه) مصادف با سالروز شهادتش است
#شهید_ابراهیم_احمدی
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
💢 راهکارهای مدیریت زمان در فضای مجازی
#اینفوگرافی
#اختصاصی
🔰با ما همراه باشید ...
چند ساعت قبل روی همین سنگی که قاسم نشسته بود من هم کنارش نشستم.
برگشت بهم گفت آقا عبدالله چشم چپم که جانباز هست دارم میبینم . ببین اون تانکه. اونجا سه نفر دارن میان.
گفتم قاسم جان شوخی نکن بامن .
چند ساعت دیگه نبرد بزرگ در اینجا شروع میشه و شما داری شوخی میکنی.
گفت عبدالله جان باور کن دارم میبینم
عبدالله گفت . پس بزار دستم رو بزارم روی چشم جانبازت دوباره نگاه کن .
گفت دستم را گذاشتم روی چشم جانبازش و هرچی ازش سوال میکردم و درست جواب میداد. .
چون قاسم روحیه شوخ طبعی داشت بازم باور نکردم.
بهش گفتم قاسم جان علم پزشکی گفته که شما یه چشم نداری . چه طوری ممکنه که ببینی با این چشمت؟ ؟
گفت باشه عبدالله جان باور نکن. .
ساعت 12/30بامداد عملیات شروع شد
قاسم فرمانده خط شکن بود.
همه جا تاریک بود.
شبیه خون خوردیم .
هیچکس روحیه نداشت.
قاسم سربند یا زینب و یا زهرا س رو به روی پیشانی بست و تنهایی بلند شد و مقابل داعش با ندای لبیک یا زینب ... شروع به تیراندازی کرد.
دیگه بچه ها روحیه گرفتن. .
نیم ساعت بعد هرچی پشت بی سیم صدا کردیم
امیر امیر ...((اسم مستعار شهید قاسم در سوریه)) دیدیم جواب نمیده . .
عملیات تمام شد .. پیروز شدیم. .
هرچی دنبال قاسم گشتیم پیداش نکردیم. .
گذاشتیم صبح بشه...
بعد که رفتیم دنبال قاسم دیدیم روی همون سنگی که چند ساعت قبل بهم گفت چشم جانبازم شفا پیدا کرد تکیه کرده به سنگ ..
رفتم نزدیکش و بغلش کردم. .
دیدم قاسم پر کشیده ..
وصیت نامش و درآوردم از جیبش. . .
دیدم نوشته خدایا ؛؛ امشب به چشم جانبازم نور بده تا بتوانم مرد باشم و امتحانم را خوب پس بدم.
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
چند ساعت قبل روی همین سنگی که قاسم نشسته بود من هم کنارش نشستم. برگشت بهم گفت آقا عبدالله چشم چ
افسوس خوردم که ای کاش حرف قاسم را باور میکردم که چشم جانبازش شفا پیدا کرد.
خاطره ی یکی از همرزمان ایرانی شهید قاسم در تدمر سوریه؛
عبدالله ..
📲💭
#خوی زلزله اومده.
بسیجی های آدمکش ، سپاهی های تروریست و آخوندهای قاتل برن کمک کنن چون سلبریتیهای طرفدار مردم دستشون بنده، دارن برای مهساشون هشتگ میزنند