eitaa logo
قاصدک
892 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
124 فایل
#تربیتِ_نیرویِ_مومنِ_انقلابی
مشاهده در ایتا
دانلود
» 📜 ❤️قال امـام علی علیه السلام: كسى كه محبّت در دلش خانه كرده است چگــونه مدّعى محـبّت خـــداست؟! 📚غــررالحكم حدیث ۷۰۰۲
📝 راهکاری_برای_شناخت_دنیا 🍃آیت الله جوادی آملی : اگر کسی می‌خواهد را بشناسد و گرفتار آن نشود راهش همین است.
🔴 💠 هر شب از صدای خروپف پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگز نمی‌پذیرفت. شبی پیر زن صدای خروپف او را کرد تا صبح حرفش را ثابت کند. اما صبح پیرمرد هرگز از بیدار نشد و آن صدای ضبط شده، هر شب پیر زن شد. 💠 گاهی تصوّرِ اینکه، روزی من یا همسرم از دنیا می‌رویم و با همه‌ی خوبی و بدی‌هایش تمام می‌شود عاملی برای ندیدن بسیاری از و نقصهای همسر می‌شود. 💠 قدر لحظات هر چند در کنار هم بودن را بدانیم. 🆔 @khanevadeh_313
🌸علامه طباطبایی رحمت الله علیه: ✨ آنچه مانع شناخت خداوند است نیست بلکه است و این غفلت نیز در اثر مشغول شدن به امور بی ارزش و پست ایجاد می شود.
💚 الابذکرالله تطمئن القلوب 💚 خــ♡ــدایا...🍃❤️ در دو راهی زندگی ام تابلوی راهت را محڪم قرار بده نڪند ڪه با نسیمی راهم را ڪج ڪنم … خــدایـا ! من امیدوارم یعنی ، اطمینان دارم ڪه تو نظاره گر من هستی و زیر نگاه توامـــــن ترین جای دنیاست... 🕊✨امروز جمعه↶ 🌸 ۲۰ خرداد ۱۴۰۱ ه.ش 🕊 ۱۰ ذی القعده ۱۴۴۳ ه.ق 🌸 ۱۰ ژوئن ۲۰۲۲ میلادی 🌸✨↯ ذڪر روز ؛ 🕊✨《اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 》 🍃🌸🍃🌸🍃 مهدی جان💚 در سیر آمد و رفت جمعه ها، من خسته هنوز امیدوار چشم به راهت😔 ترسم از این است که از عمرم مهلت جمعه ی دیگر نباشد 😔 اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفرَج 💚 🍃🌸🍃🌸🍃 🐜مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد... مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد... اما() که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد... چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود... 🌴💠 یاعلی 💠🌴،
💚 الابذکرالله تطمئن القلوب 💚 ✨💎✨ معبودا! ❤️ چه حق فرمودی که بار انسانیت امانتی است سنگین و فهم این امانتِ سنگین بدون فهم کلام تو و محبت پیامبر و اهل‌بیت شدنی نیست. عنایتی کن این بار سنگین را بشناسیم و یاریمان کن بتوانیم این امانت را برداریم که اگر در دنیا برنداریم، با معصیت‌هایی که خواهیم کرد، بار این امانت را با وبالی از گناهان در روز قیامت با کمری خمیده و شکسته بر دوش خواهیم کشید و چه سخت است شرمندگی و سنگینی گناه بر دوش در روز رستاخیز. 🌻✨ســـلام 🍃✨روزتـــون 🌻✨پر از خیر و برکت 🍃✨امروز سه شنبه↶ ✧ 12 تیرماه 1403 ه.ش ❖ 25 ذی الحجه 1445 ه.ق ✧ 2 جولای 2024 میلادی 🌻✨ ↯ ذڪر روز ؛ 🍃✨《 یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌             ✾࿐༅🍃💚🍃༅࿐ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ 🍃پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بزرگترين گناهان، دنيا دوستى است . 📚( كنز العمّال : ۶۰۷۴ ) ✾࿐༅🍃💚🍃༅࿐ 🔴 روزی جوانی پیش پدرش آمدو گفت: را دیده ام و میخواهم با او ازدواج کنم. من زیبایی این دختر و جادوی چشمانش شده ام . پدر با خوشحالی گفت:بگو این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم و به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند اما پدر به محض دیدن دختر او شد و به پسرش گفت: ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست و تو نمیتوانی او را خوشبخت کنی او را باید مردی مثل من که تجربه زیادی در زندگی دارد کند تا بتواند به او تکیه کند. 😳 پسر حیرت زده جواب داد: امکان ندارد پدر کسی که با این دختر ازدواج میکند من هستم نه شما..... پدر و پسر با هم شدند و کارشان به اداره پلیس کشید.🚔 🔸ماجرا را برای افسر تعریف کردند. افسر دستور داد دختر را احضار کنند تا از خود او بپرسند که میخواهد با کدامیک از این دو ازدواج کند افسر پلیس با دیدن دختر شیفته جمال و محو اوشد و گفت: این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است و این بار سه نفری باهم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد رفتند وزیر با دیدن دختر گفت: او باید با وزیری مثل من ازدواج کند...و...قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید با شخص ، 🔹امیر نیز مانند بقیه گفت: این دختر فقط با من ازدواج میکند... بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت: راه حل مسئله نزد من است. من و شما نیز پشت سر من بدوید اولین کسی که بتواند مرا بگیرد با او خواهم کرد. ...و بلافاصله شروع به دویدن کردو پنج نفری: پدر؛ پسر؛ افسر پلیس؛ وزیر و امیر بدنبال او... 🔻ناگهان ...هرپنج نفر باهم به داخل چاله عمیقی سقو ط کردند. ⚠️دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت: آیا میدانید من کی هستم؟! من هستم!! ☑️من کسی هستم که مردم بدنبالم میدوند و برای بدست آوردنم باهم میکنند و در راه رسیدن به من از خود و اطرافیان و غافل میشوند تا زمانیکه در گذاشته می شوند درحالی که هرگز به من نمیرسند...!!! 💠 یاعلی 💠🌴