✨💫من در سبد صبح، سلامی
دارم...
با تابش خورشید ،پیامی دارم
✨💫از هستی عشق،هستم
پا بر جا
✨💫سلام روزتون خوش
@ghaseedak
آنقدر دوستت دارم
که حالا فهمیده ام
آدمی به خاطر کسی که دوستش دارد
همه چیز را تغییر می دهد...
حتی "خودش"را 😍❤️🍃🌸
@ghaseedak
قاصدک
#پارت45 یلدا شیوا ـ سلام سیاوش خان، چطورین؟ ـ ممنون. شیوا ـ نیما خان چطورن؟ ـ اونم خوبه. شیوا ت
#پارت46 یلدا
شیوا ـ بعضی ها می گن اولین بار تو آفریقا دیده شد. می گن از رابطه ي جنسی انسان و میمون بوده! بعضی هام مـی گـن اصـلااین بیماري بین میمون اس. در هر صورت شروع ش ار هم جنس بازي مردها بوده!
نیما ـ اي دل غافل! من دیدم هر وقت می رم این باغ وحش پارك ارم، یه میمونی هس که تا منو می بینه، اشاره می کنه بیا تـوقفس ها! نگو پدر سگ همجنس بازه!
« همه زدیم زیر خنده »
نیما ـ پدر سوخته گوشه ي قفس شم همیشه و تا موز رسیده ي دست نخورده قایم می کنه! هر دفعه م منو می دید، اشـاره مـیکرد که بیا تو قفس بهت موز بدم! چه موزایی م بود! « چیکیتا »! هر کدوم این هوا!!
« با دست یه چیز نیم متري رو نشون داد و گفت »
ـ من همیشه فکري بودم که این زبون بسته چرا این موزا رو نمی خوره و هی به من تعارف مـی کنـه! نگـو دام بـوده و خیـالاتیواسه من داشته! من فکر می کردم میمون انساندوسته!
« دوباره خندیدیم »
نیما ـ شیوا خانم اون ور صداي خنده ي یکی دیگه م می آد! کیه؟
شیوا ـ گیتاس. الان اومد. تلفن رو زدم رو آیفون. اونم داره گوش می ره.
گیتا ـ سلام ، حالتون چطوره؟
« باهاش سلام و احوالپرسی کردیم و نیما گفت »
ـ حالا از شوخی گذشته، بذارین براتون بگم. البته می دونم باور نمی کنین اما این ایدز یه بیماریه ساختگی یه! اینـو سـاختن کـهبیفته بین این جهان سومی ها! اثرش از بمب اتم بدتره! بی سرو صدا آدما رو از بین می بره! تا یه کـشوري بیـاد خبـر دار بـشه،نصفه جمعیتش مبتلا شدن! حالا حساب کن کشوري که جوون هاش ایدزي ن، دیگه اصلا فکر پیشرفتم می کنه؟! نه. اینا همه یه نوع سلاحه! سلا جنگی اما بی سر و صدا! چند وقت پیش شنیدم یه زنبوري تو یکی از این کشوراي پیشرفته پرورشدادن به نام زنبور سیاه یا مرگ! بعدشم گفتن که این زنبوره ا آزمایشگاه فرار کرده! آخه شما فکر کنین، مگه میشه یـه زنبـور از
آزمایشگاه به اون بزرگی فرار کنه؟! حتما یه هم دست داشته که فرارس ش داده! عین فیلماي سینمایی! می کن یه نیش به هـرکی بزنه، یه دقیقه بعد می میره! حالا کجا فرار کرده؟ آفریقا! تو جنگل ها آفریقا! حالا چنـد سـال دیگـه زاد و ولـد مـی کنـه وجمعیت شون میشه یه میلیون تا! اونوقت می افتن به جون آفریقایی هاي بدبخت و هی نیش شون می زنن که چی؟ که جمعیتشون کم بشه دیگه! حالا خدایی که ایرنیا پادزهر رو ساختن!
ـ ایران؟! خب، پادزهرش چی هس؟!
نیما ـ هیچی یه گوشه واستا و هی تند تند بگو "سیر سرکه، سیر سرکه، سیرسرکه، " حالا خدا کنه بین این زنبورا همجـنس بـازپیدا نشه و گرنه طرف ایدزم می گیره!
ـ دیگه چه فرقی می کنه؟ اونکه به دقیقه بعد می میره، چه حالا ایدز بگیره چه نگیره!
نیما ـ حالا گوش کن! یه مورچه پرورش دادن به نام مورچه ي سرخ یا قرمز. گوشتخواره! یه آدم که می رسه شـروع مـی کنـهگاز گرفتن و خوردن گوشت آدم!
ـ اونکه مهم نیس! خب آدم با انگشت له ش می کنه!
قاصدک
#پارت46 یلدا شیوا ـ بعضی ها می گن اولین بار تو آفریقا دیده شد. می گن از رابطه ي جنسی انسان و میمون
نیما ـ بعله! اگه یه دونه باشه بعله! اما اینا دسته جمعی زندگی می کنن و یه دفعه ده هزار تاشون میریزن سر یه نفر! تازه اینکـهچیزي نیس یه پشه پرورش دادن که با سرعت مافوق صوت پرواز می کنه!
ـ دیگه چرت و پرت نگو! حالا گیرم یه پشه با سرعت مافوق صوتم پرواز کرد، چه فرقی براشون داره؟!
نیما ـ یعنی چی چه فرقی داره؟! خب شبا می آد بالا سر آدم و هی دیوار صورت رو می شکونه و نیمذاره یه چرت آدم بخوابـه!
تازه صبح باید بلند شی، عمله بنا صدا کنه دیوارا رو دوباره بسازن! یه مگس پرورش دادن عاشق برنامـه ي تلویزیونـه! تـا شـبآدم سرشو می ذاره زمین بخوابه، می آد و میره سر تلویزیون و روشن ش می کنه و اخبار رو نگاه می کنه!
ـ دیگه لوس نشو نیما.
شیوا ـ خوش بحالتون. راحت، بیخیال، خوشبخت!
« من و نیما ساکت شدیم که دوباره گفت »
ـ حق م دارین. بخندین و از زندگی لذت ببرین و دنبال کثافتکاري م نگردین. یه زندگی دراز جلو تونه. حالا حالا ها باید زنـدگیکنین، ازدواج کنین، بچه دار بشین! می دونین بالاترین ارزوش یه دختر چهی؟ اینه که یه مرد خوب پیدا بـشه و باهـاش ازدواجکنه. یعنی بزرگترین آرزوي منکه این بود. بعدش دلم می خواست بچه دار بشم. دختر، پسر! بهشون برسم، بـزرگ شـون کـنم،بذارم درس بخونن، دانشگاه برن و واسه خوشون آدمی بشن! ولی حالا چی؟
ـ مگه اگه الان ازدواج کنی نمی تونی بچه داري بشی؟
« شیوا هیچی نگفت که نیما آروم به من گفت »
ـ چرا مزخرف می گی؟! کسایی که به این مرض مبتلا می شن، بچه شونم این بیماري و می گیره!
شیوا ـ آروم حرف نزنین نیما خان. بلند بگین. من نارت نمی شم.
ـ شیوا معذرت می خوام! اصلا حواسم به این وامونده نبود!
شیوا ـ ناراحت نشو، تقصیر تو که نبوده.
ـ وقتی تو یه جامعه، تی یه نفر دچار مشکل می شه، تمام اون جامعه مقصرن! تو یه جامعه وقتی یه نفر سقوط مـی کنـه، مـسببش فرد فر اون جامعه ن. وقتی هر کدوم از ما خیلی بی خیال و بی تفاوت از کنار درد ها و رنج هایی کـه بـراي دیگـران بوجـوداومده، رد می شیم، ماهام مسئولیم!
شیوا ـ شاید همینطوره که تو می گی. منکه نمی دونم. یعنی هیچی رو نفهمیدم. کسی م نبوده که بهم بفهمونه.
نیما ـ اینو دیگه قبول ندارم شیوا خانم! یعنی چی؟! یعنی وقتی یه پسر بی همه چیز داشـت شـما رو گـول مـی زد، شـما متوجـهنبودین که دارین کار بدي می کنین؟!
شیوا ـ چرا، می فهمیدم. اما تو همون لحظه تو حالی بودم که نفهمیدمف یا دلم نمی خواست بفهمم!
ـ من متوجه نمی شم شیوا چی می گش!
شیوا ـ یعنی در اون لحظه، با اینکه می دونستم دارم اشتباه می کنم اما به اشتباه بودنش فکر نمی کردم! یعنی تو حالی نبودم کـهفکر کنم. بعدشم بر می گرده به زندگی و موقیعت آدم.
ـ بازم نمی فهمم.
شیوا ت ببین سیاوش خان، فقط همون لحظه ي تنها که نیس! براي یه اشتباه یه سقوطه، یه فساد، یه هرزه گی، خیلی چیـزا بایـدآماده بشه تا یه نفر اشتباه کنه یا سقوط کنه یا به فساد و هرزه گی کشیده بشه!