eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
11.2هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
18.5هزار ویدیو
64 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین دیدار خانواده شهید مدافع حرم ذکریا شیری در معراج شهدا💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
📱استوری همسر بعد از دیدار ۴ ساله.... بگو تو خسته تری یا من.....😞 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
🌷 بوی پیراهن خونین گُلی می‌آید ... 📸 تصویر منتشر نشده از در حرم امام رضا علیه‌السلام ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
| قدسیان آستان ‌‌ ◽️رقص جولان بر سر ميدان کنند ◽️رقص اندر خون خود مردان کنند مولوی ‌‌ ▫️طراح گرافیک: سیدمحمدعلی بلادی‌فرد ▫️طراح نوشتار: مجتبی حسن‌زاده ▫️طراح شعار : پویا سرابی ‌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
2.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹تقدیر رهبرمعظم انقلاب از روحیه‌ی مادر شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
عبدالله از دوران راهنمایی تابستان ها می رفت سرکار، از کبابی و پارچه فروشی گرفته تا فروش آکواریوم. بگی نگی دستش رفت توی جیب خودش. یک روز از سرکار که برگشت حسابی سرحال بود.  شهید عبدالله باقری تولد: 29 فروردین 1361 ازدواج: 19 خرداد 1382 شهادت: 30 مهر 1394 محل شهادت: سوریه، حلب عبدالله ازدوران راهنمایی تابستان ها می رفت سرکار، از کبابی و پارچه فروشی گرفته تا فروش آکواریوم. بگی نگی دستش رفت توی جیب خودش. یک روز از سرکار که برگشت حسابی سرحال بود. یک چیزی هم قایم کرده بود زیر کاپشنش. یک راست رفت توی اتاقمان و گفت تا صدایتان نکردم نیایید. توی دلم خوشحال بودم که می خواهد غافلگیرمان کند. چند دقیقه ای که گذشت با چشم بسته رفتیم توی اتاق. چشم هایمان را که باز کردیم یک آتاری دیدیم که توی خواب هم نمی دیدیمش. حقوقش را جمع کرده بود و خریده بود برایمان. از خوشحالی آن قدر بالا و پایین پریدیم که نزدیک بود سرمان بخورد به سقف. صدای ذوق و شوقمان مادر را کشاند توی اتاق. تلویزیون سیاه سفید ننه را گذاشتیم یک گوشه. آتاری هم زیرش. فردایش همه پسرهای فامیل را چمع کردیم. برنامه نوشتیمو لیگ برگزار کردیم. زدیم توی سروکله هم و کلی بازی کردیم. از همان اول ماه رمضان خداخدا می کردیم زودتر شب قدر برسد. از غروب می رفتیم مسجد تا سحر. آن قدر آتش می سوزانیدم، خادم مسجد دور حوض حیاط با جارو می افتاد دنبالمان. همه شیطنت ها زیرسر عبدالله بود. می شد سردسته بچه ها و دستور می داد. تا وقتی کوچک بودیم مادر دستمان را می گرفت و می برد. بزرگتر که شدیم خودمان می رفتیم، پنج تایی. بسیج را دست گرفته بودیم. کلاس های رزمی می گذاشتیم برای بچه ها. عبدالله که رفت سپاه هر چیز یاد می گرفت می آمد توی بسیج به بچها یاد می داد. خیلی اصرارش کردند که فرمانده بسیج منطقه بشود. قبول نکرد. گفت: «نمی رسم، می ترسم مدیون بشم» با همه مشغله اش هر چقدر وقتش اجازه می داد کمک می کرد. از هجده سالگی رفت سپاه. بعد از یک سال رفت رهایی گروگان. دو سال دوره دید، سخت و فشرده. از چتربازی و راپل گرفته تا غواصی در شب، امداد و نجات، اطفای حریق، تخریب و خنثی. رهایی گروگان، یگانی بود برای آزادسازی مسئولین، اگر گروگان گرفته می شدند. خیلی ها آموزش هایش را تاب نمی آوردند و جا می زدند. اما عبدالله سرش درد می کرد برای خطر، برای هیجان.برایم خیلی جذاب بود. بهش گفتم من را هم با خودت ببر. گفت «خیلی سخته، به درد تو نمی خوره» هر چه اصرار کردم قبول نکرد. می دانستم وقتی عبدالله می گوید نه، حتما چیزی می داند که من نمی دانم. این بود که بعد از دیپلم افتادم دنبال کار. دلم نمی خواست از پدر پول توجیبی بگیرم. یک روز با خوشحالی آمد خانه. گفت «یک کار توپ برات پیدا کردم، توی فرودگاه» بلند شدم بغلش کردم. گفتم «دمت گرم داداش. چه کاری؟» گفت «باید بشینی توی یک اتاقک و هر کس از پرواز جا مونده رو دلداری بدی» آن قدر جدی بود که حرفش را باور کردم. چند دقیقه نگاهش کردم. یکهو پقی زد زیر خنده. باز هم سرکارم گذاشته بود. یک بار دیگر آمد گفت «توی بهزیستی کار می کنی؟» گفتم چه کاری؟ گفت: «برای معتادها شکلک دربیاری» بفهمند این عاقبت مواد مخدر می شه.» ازش لجم می گرفت که برای همان چند دقیقه هم امیدوارم کرده. عشق می کرد سربه سرم بگذارد و برایم دست بگیرد. آخرش هم شوخی شوخی برایم یک کار دست و پا کرد. شدم انباردار شرکت آب و فاضلاب تهران. - شب عروسی اش حسابی حالم گرفته بود از فرک اینکه از خانمان می رود دلم می گرفت. بعد از ازدواجش عبدالله محافظ رئیس جمهور شد و آموزش ها و ماموریت هایش فشرده. هر چه یاد می گرفت به من هم یاد می داد. بار اولی که اسلحه اش را آورد خانه، صدایم کرد که بیا بشین. ریز و درشت و زیر و زبرش را مثل استادی ماهر نشانم داد، نحوه دست گرفتن، ماشه کشی و ... دفاع شخصی را هم از عبدالله یادگرفتم. به همین ها اکتفا نکرد. جمعه ها با چند تا از دوستانش می رفتیم خارج از شهر و تمرین می کردیم، همه فنون رزمی و حفاظت، حتی راپل و چتربازی. از سپاه انصار نامه زده بودند که اگر نیایید درجه هایتان را بگیرید توبیخ می شوید. یک سری کارهای قانونی داشت. نامه را دید ولی باز هم نرفت. تا اینکه بعد از شهادتش رفتم دنبال کارهای ترفیع درجه اش. با شهادتش شد ستوان دوم. نمی دانم عبدالله رفیقم بود یا برادر، یا رفیقی که از برادر نزدیکتر است. فقط این را می دانم که توی این دنیای به این بزرگی هیچ کس برای من عبدالله نمی شود. منبع: مدافعان حرم/ بادیگارد، شهید عبدالله باقری/ افروز مهدیان/ 1396 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
3.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°• آی رفیق ...💔☝️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
44.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دلگویه های جانسوز فرزند شهید حسن رجایی فر😭 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خادم الشهدا کیست؟ ⭕️ از زبان خادم الشهدایی که به قافله شهدا پیوست ❤️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
خاطــره🎞 💭همیشه می گفت و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده، می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(علیه السلام) را الان می شنوم. حرف های عجیبی می گفت که ما را مُجاب می کرد. 🗯محمدرضا می گفت چون فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک می‌کنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم. 💭می‌گفت شما فکر کن امام زمان (ارواحنافداه) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم؛ امام زمان (ارواحنافداه) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان سرباز و آماده که ایشان را خوشحال کند🥀 🌷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠توصیف این لحظه‌‌ها در واژه نمی‌گنجند ... پشت صحنه گفت‌وگوی فضه سادات حسینی با همسر با حضور دو فرزند شهید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
45.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون تعارف با خانواده شهید مصطفی صدر زاده شهیدی که در شب تاسوعا به علمدار رسید ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e