eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
13هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
15.6هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
|💛| اگــر ڪسی صدای رهبــر خود را نشنود به طور یقین صدای امـام زمــان (عج) خود را هم نمی‌شنود و امروز خط قرمــز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود ،رهبری نظام باشد. ♥️
🌱 بچه‌ها! دو دوتا چهارتاے با دو دوتا چهارتاے ما فرق داره؛✨ یه گناه میشه، به پات ریخته میشه،🌈 یه جا پرت میشه، راهت دور میشه!🛣 🎈
••• [کرده‌اۍ از جان‌ودل عباس را وقفِ 💔 مادرۍ کردۍ برایش ، بهترین شدۍ] ••• 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداح قبل از سخنرانی پرزیدنت روحانی در راهپیمایی ۲۲بهمن، حاج است...😉😉 بخشی از شعرخوانی آقای مطیعی در ۲۲بهمن۹۵ " نحن القادمون🚩 "
خـداوندیارےڪندقلبےراڪہ درآرزوے‌چیزیسټ‌‌ڪہ‌درتقدیرش‌نیسټ🍀✨
❣🍃 بی‌معرفت شبیہ مـن اصلا ندیـده‌‌اے💔 اما همیـشه ناز مرا هم خریده‌اے🍂😔
💚🍃✨ من چـادرےام...🖤 سادگے❣چـادرم را، به هزاران مُدهاے رنگارنگ روز ترجیح مےدهم.. چـادر مادرم‌زهرا(س) مُدِ تمامے روزهاے عمرِ من است...! ...🌸 ...🧡
🕊💌 . می‌خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام ، موجودی نباشم که جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران نماید و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند می‌خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین علیه‌السلام گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده‌ام ..
عُيونِك حَربْ و أنا اوَل شَهيد چشمانت جنگ است و من اولین شهیدش .. ❤️
ڪاش اندڪے، مثل شما قلب هامان تحت خـدا بود! تا گام هایمان اینگونہ زمین گیر نشود!
در مکتب خدا مرگی نیست که دشمن بر ما تحمیل کند، شهادت مرگ است که مبارز مجاهد و مومن با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش می کند.
محبوب من! دل بستن به تو مثل شادمانی نفس کشیدن است در یک درختزار پوشیده از برف!
از تو شبی جا مانده در من که هرگز صبح نخواهد شد...!!
خنده‌ ات زیباترین هدیه ی خدا بود. وقتی به چشم های من نگاه‌ می کنی و لبخند میزنی با خودم می‌گویم تو که برای من می‌خندی انگار تمام دنیا همین‌جاست کنار‌ همین خنده ها. 💞 💐
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🔸داســـــــ 📚ـتان شــ🌙ــب ☕️🔸 *دختری جویای نوازش پدر شهیدش* _موضوع داستان: شهدایی مسئول ڪاروان شهدا بود؛ مے‌گفت : پیڪر شهدا رو واسه تشییع مے‌بردن، نزدیڪ خرم آباد دیدم جلو یڪے از تریلےها شلوغ شده..! اومدم جلو دیدم یه دختر 14 ، 15 ساله جلو تریلے دراز ڪشیده..! گفتم : چے شده ؟!! گفتن: هیچے این دختره اسم باباشو رو این تابوت ها دیده گفته تا بابامو نبینم نمیذارم رد بشید ... بهش گفتم: صبر ڪن دو روز دیگه می‌رسه تهران معراج شهدا ، بعد برمیگردوننشون ... گفت : نه من حالیم نمیشه، من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده، باید بابامو ببینم... تابوت ها رو گذاشتم زمین، پرچمو باز ڪردم یه ڪفن ڪوچک درآوردم ... سه چهار تا تیڪه استخوان دادم بهش؛ هی میمالید به چشماش، هے مے‌گفت : بابا ، بابا ، بابا ... 😭 دیدم این دختر داره جون میده؛ گفتم : دیگه بسه عزیزم بذار برسونیم ... گفت : تو رو خدا بذار یه خواهش بڪنم ؟ گفتم : بگو ... ؟ گفت: حالا ڪه میخواید ببرید، به من بگید استخوان دست بابام ڪدومه ؟!!! همه مات و مبهوت مونده بودن ڪه میخواد چیڪار ڪنه این دختر !!! اما ... ڪاری ڪرد ڪه زمین و زمانو به لرزه درآورد ...😭 استخوان دست باباشو دادم دستش؛ تا گرفت گذاشت رو سرش و استخوان دست باباش را میکشید روی سرش می گفت : *"آرزو داشتم یه روز بابام دست بڪشه رو سرم"* 😭 *:🔹🔸شما بگید ما چقدر به شهدامون مدیونیم ؟؟؟!!!*
ماجرای کتک‌ خوردن سردار سلیمانی از خاطرات دکترقالیباف محمدباقر قالیباف در ضمن خاطره نویسی از دوران جنگ ماجرای جالبی از باز کردن راه آب به همراه چند تن از فرماندهان ارشد جنگ را روایت می کند. فرارو: قالیباف در خاطره ای که در وب سایت رسمی اش منتشر شده است می نویسد: حدود ساعت ٣ بعد از ظهر، به همراه سه نفر دیگر از فرمانده ها در ارتفاعات گولان بودیم. من، آقای قاسم سلیمانی، آقای مرتضی قربانی، و آقای اسدی.   از ماموریتی بر می گشتیم که دیدیم راه را آب گرفته و ماشینهایی که نیروها را می آوردند، در راه مانده اند و وضعیت بدی ایجاد شده بود. وانت ما هم در راه ماند و پیاده از ارتفاعات بالا آمدیم.   دیدیم علت خراب شدن راه، این است که بچه های ادوات قرارگاه، برای کار گذاشتن قبضه های خمپاره ها، زمین رو کندند و خاکهایش را ریخته اند در جوی آب. آب هم مسیرش عوض شده بود و تا پایین، هم گل درست کرده بود و هم یخ زده بود. همین باعث شده بود تا راه خراب شود و ماشین ها در راه بمانند. بچه ها هم متوجه نبودند این مسائل ایجاد شده است؛ ما هم بیل برداشتیم و خاکها رو جابه جا کردیم تا راه آب درست بشود.   در همین حین یکی از بچه های بسیجی آمد طرف ما و گفت: شما اینجا چی کار دارید؟ چه کار می کنید؟ به بیل ما چه کار دارید؟   آقای قربانی گفت: ول کن... بگذار کارمون رو بکنیم و جر و بحث شد و او وقتی دید تنهاست و ما چهار نفریم، برگشت آنطرف تپه، تا بقیه رفیقهایش را خبر کند!   دوید که برود طرفشان، مرتضی قربانی احساس کرد طرف فرار کرده! دنبالش دوید و کلتش رو درآورد و یک تیر هوایی زد! طرف رفت بالای تپه، رفیقهایش را خبر کرد، برگشت و گفت کی تیر زد؟! مرتضی گفت من زدم!   گفت تو بیخود کردی زدی... و محکم زد تو گوش مرتضی! مرتضی هم زد و حاج قاسم هم دوید کمک و آنها هم آمدند و خلاصه دعوا شد!   من دیدم اونها دارند همدیگر رو می زنند، بیل را رها نکردم و ادامه دادم و راه آب را باز کردم!   حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او را میزدند! کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدس هایی زدند. خلاصه بعد از کتک کاری رفتند.   از آن موقع هر وقت حاج قاسم را می بینم می گوید تو آن موقع سیاست مداری کردی و با بیلت به کمک ما نیامدی! من هم می گویم ما رفته بودیم جوی باز کنیم  نرفته بودیم دعوا کنیم که!
✨☺️ 🌸🌿بانوی نجیبی و دلم از تو بنا شد... 🌸🌿بانو شدنت موجب آقایی ما شد 🙃😍
▪️ زوج جوانی که زندگی مشترک را از جوار مزار شهید حاج قاسم سلیمانی آغاز کردند/ فارس‌پلاس 🇮🇷 سردار دلها🇮🇷
گذر تک تک این ثانیه های عمرم به قدیمی شدن نوکریت میارزد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
46.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارتباط روح الله زم با ساغر کسرایی به روایت مستند ترور 🔺 انتشار تازه‌ترین اعترافات 👈گوشه‌ای از اعترافات سرشبکه کانال آمدنیوز درباره ساغر کسرایی، مامور سرویس‌های امنیتی و جاسوسی آمریکا در مستند "شبکه ترور"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم دیگری از شهیدان حاج قاسم سلیمانی و حاج اصغر پاشاپور دقت به شهادتشان کردین هردو در یک عدد تشابه دارند ۱۳ دی ماه حاج قاسم ۱۳ بهمن ماه حاج اصغر و هر دو همچو مولا إرباً اربا شدند اما پیکر حاج اصغر هنوز برنگشته.... شاید آن روز که به حاج قاسم میگفت مراقب باشین جلو نرید میخواست به حاجی بگوید نروید جلو تا من هم با شما بیایم و بعد از یک ماه به فرمانده اش رسید....
❤️🕊...یاد حرف حاج‌ قاسم افتادم که میگفت: باید به این برسیم که نباید دیده شویم آنکس که باید ببیند می‌بیند... الحق‌ که‌ راست‌ میگفت...🕊❤️
💥 برش هایی از خاطرات شفاهی شهید نویسنده در این کتاب خاطراتی را برای اولین بار از دوران دفاع مقدس تا مجاهدت‌ هایی که سردار قاسم سلیمانی در جبهه مقاومت سوریه و عراق شکل گرفته را بیان می‌کند...
💥 این کتاب نوشته مرتضی کرامتی است که در موردشجاعت ها و رشادت های سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وشهدای مدافع می باشد...