🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚
📚🕊📚🕊
🕊📚🕊
📚🕊
🕊
✍درس خواندن در شب عملیات
در عملیات فاو، ما در گردان حبیب در حالت آماده باش و در حالت انتظار ایستاده بودیم که هر لحظه دستور حمله صادر شود و ما حمله را آغاز کنیم، گردان های عمل کننده قبل از گردان حبیب به خط دشمن زده بودند و در خط مقدم درگیری شدید بود. دشمن دائماً منطقه را که در حالت تاریکی مطلق بود با منور روشن می کرد، در همان لحظه دیدم که یکی از شهدا که نامش در خاطرم نیست و در چند متری من بود کتابی در دستش گرفته و مطالعه می کند، با کنجکاوی پرسیدم چه می خوانی، قرآن است یا دعا؟ جواب داد: کتاب درسی است، چند روز دیگر در مجتمع رزمندگان باید امتحان بدهم، تعجب کرده و پوزخندی به ایشان زده و گفتم: حالا ببین تا چند ثانیه دیگر زنده ای که درس آماده می کنی؟ عجب حوصله ای داری، تو دیگه کی هستی بابا!!! خنده ای کرد و با چهره ای بسیار آرام گفت: اگر که شهید شدیم الحمدالله، اگر نشدیم لااقل نمره خوبی بگیریم که آبروی رزمنده ها را نبریم.
منبع: کتاب «یک قدم تا بهشت» به قلم «اسدالله نگاری»
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🕊
📚🕊
🕊📚🕊
📚🕊📚🕊
🕊📚🕊📚🕊📚🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای شهیدِ زندهای که تصویرش در منزل حاج قاسم بود ...
🔺به روایت خانم دکتر ابوطالب، همسر شهید ناصر توبهایها
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🥀🍂
سلام ما بر تو ای آینه ی هل اتی
سلام ما بر تو ای بضعه ی خیر النسا
عصمت حق نور مطلق کوثر موسی بن جعفر
هستی ما جان بابا دختر موسی بن جعفر
🖤 #وفات_حضرت_معصومه (ص) تسلیت باد
🇮🇷 @ghasem_solaymani
📌فرزند شهید مدافع حرم: پدرم میگفت با حاجقاسم عکس میگیرم تا شهادت نصیبم شود
🔺سجاد عالمی، فرزند شهید مدافع حرم سیدعلی عالمی(ابوسجاد) در گفتوگو با جوان:
🔸اولین بار پدرم در عملیات مُلیحه حاجقاسم را دید. یادم است پدرم تلاش میکرد با سردار سلیمانی عکس بگیرد، از پدرم پرسیدم چرا اینقدر دوست داری با ایشان عکس بگیری؟ گفت حاجی شهید زنده است، بیشتر کسانی که با ایشان عکس گرفتند آخرش شهید شدند...
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#داروی_آرامبخش_ما_در_اسارت...!
🌷جای ترکشها توی بدنم دهان باز کرده بود و چرک و خون ازش میریخت بیرون. پرستارها و دکترها میآمدند نگاهی میکردند و میرفتند. انگار نه انگار. آخر یک دکتر آمد و دستور داد زخمهایم را بخیه بزنند. نه بیحس کردند، نه چیزی. من «یا زهرا» میگفتم و آنها میدوختندم....
🇮🇷 @ghasem_solaymani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید فرانسوی که با دعای کمیل مسلمان شد!!!
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#از_همان_کوچکی_بزرگ_بود!!
🌷همیشه لباس کهنه میپوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانشآموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه داییاش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت....
🌷مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباسها و کفشهای نو را نشانش داد. گفت: عباس میگوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد.
🌹خاطره ای به یاد خلبان شهید عباس بابایی
🇮🇷 @ghasem_solaymani
حـٰاج قـٰاسـِ🌹ـم!
دلم تنگ شده براۍ
آن لحظہای ڪھ
زانوۍ خود را در
آغوش مےگرفتے
و بہ یاران شھیدت
فڪر مےڪردی....
بہ حاج احمد ڪاظمے
بہ حسین یوسفاللهے
بہ عماد و جهاد و....
حال ڪھ بہ جاۍ زانو
آنها را در آغوش گرفتے
ما را نزد ارباب یاد ڪن
🇮🇷 @ghasem_solaymani
سلام بر آن شهیدانی که،
نبودنشان تا ابد درد است و دلتنگی...!
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚
📚🕊📚🕊
🕊📚🕊
📚🕊
🕊
✍️عکسی روی دیوار بود که آقا مهدی کنار سردار سلیمانی عکس انداخته بود. خاطره این عکس را هم برایم گفته بود. تعریف کرد که: «یکبار حاج قاسم آمد در جمع بچهها و ایستاد با هم عکس بگیریم. به شوخی گفتم: سردار خیلی کیف میکنی با ما عکس میاندازی ها. سردار گفته بود:
کیف که میکنم هیچ دستتان را هم میبوسم.»
قاب را از دیوار برداشتم و گفتم بچهها این هم هدیه ما به سردار. بدهید به او. بچهها هم دادند و گفتم: بگذارید روی دیوار اتاقتان. موقع رفتن گفتم سردار برای من و بچه هایم دعا کنید. حاج قاسم گفت: شما باید برای شهادت من دعا کنید. گفتم: کشور و ما به شما نیاز داریم. انشاءالله پایان عمرتان با شهادت باشد. گفت: انشاءالله انشاءالله.ووقتی رفت سریع از پنجره نگاه کردم.در را باز کرد سوار ماشین شد و رفت اشک من هم میریخت.
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🕊
📚🕊
🕊📚🕊
📚🕊📚🕊
🕊📚🕊📚🕊📚🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن چیزی که #امام_حسین (علیه السلام) و دیگر شهدا برای آن شهید شدند، ...
🎞از زبان #شهید_سلیمانی بشنوید..
🇮🇷 @ghasem_solaymani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: پایان عمر خدمتیمان، ان شاءالله با شهادت پایان عمر طبیعی مان را سیر کنیم و سپری کنیم،
طمعی به چیزی نداریم
خوفی از چیزی هم ندارم
🇮🇷 @ghasem_solaymani
✍ گریه تجلی آن اشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند میدهد؛
🔹و اشک آب رحمتی است که همهی تیرگیها را از سینه میشوید و دل را به عین صفا اتصال میبخشد.
«شهید سید مرتضی آوینی»
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🍃قسمتی از وصیتنامه ی
شهید #حسین_معز_غلامی
🍃هیچگاه این سید مظلوم آسید علی آقا را تنها نگذارید...
🍃قدم نهادن رهبر معظم انقلاب حضرت #امام_خامنه_ای بر سر مزار این شهید بزرگوار
🇮🇷 @ghasem_solaymani
تخریب چی، کسی بود که در تاریکی
شب، می رفت برا خنثی کردن مین.
تخریب چی وجود خودت باش.
با خودت خلوت کن و مینهای گناه رو
که نمیذاره به معشوقت برسی خنثی کن
🇮🇷 @ghasem_solaymani
📌حسم اینست
شدی خیره به احوال دلم ...
مندلم تنگ ترین است
خودت می دانی...!
🇮🇷 @ghasem_solaymani
سلام بر آن شهیدانی که،
نبودنشان تا ابد درد است و دلتنگی...!
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#آش_آخر!
🌷هر روز صبح موقع تقسیم آش میگفتم: «برادرها، بیاید آخرین آشتون رو ببرید.» میگفتند: «تو هر روز داری همین رو میگی و ما هنوز اینجاییم.» میگفتم: «آقا آخرین آشتونه دیگه، تا فردا از آش خبری نیست.»
🌷آخر یک روز بچه ها گفتند: «دیگه این رو نگو. خسته شدیم از بس گفتی.» همان موقع بلندگوی اردوگاه اعلام کرد که قرار است بیست و ششم مرداد تعویض اسرا شروع شود. با گریه گفتم: «آخرین آشتون رو بخورید که داریم تعویض میشیم.»
📚 کتاب "اسارت" جلد ۱۵ از مجموعه کتب "روزگاران"
🇮🇷 @ghasem_solaymani
📸 ماشین عروس در کرمان، مزین به تصویر شهید سلیمانی
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚
📚🕊📚🕊
🕊📚🕊
📚🕊
🕊
✍#زبان_فرمانده_عراقی_در_دستان_شاهرخ!!
🌷مرتب میگفت: من نمیدونم، باید هر طور شده کله پاچه پیدا کنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذا هم درست پیدا نمیشه چه برسه به کله پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها، کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ و نیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی و خوردن کله پاچه دارند. اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد.
🌷بعد شروع به صحبت کرد: خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند. بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم، میکُشیم و میخوریم!! مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه میکرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه میکردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه میکردیم و میخندیدیم.
🌷شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد و و گفت: فکر میکنید شوخی میکنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهار نفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله میکردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان، میفهمید؛ زبان!! زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش! من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر.
🌷شاهرخ میخواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله و حسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد در کمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنها که افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد. بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند. آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم و کنارش نشستم. بعد پرسیدم: قا شاهرخ یک سئوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها، آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟!
🌷شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه و نیم از جنگ گذشته، دشمن هم از ما نمیترسه، میدونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو از ما تحویل گرفتند. بعد هم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن میانداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش میشه....
🌹خاطره ای به یاد شهید جاویدالاثر شاهرخ ضرغام
📚 کتاب "شاهرخ، حر انقلاب"
🇮🇷 @ghasem_solaymani
🕊
📚🕊
🕊📚🕊
📚🕊📚🕊
🕊📚🕊📚🕊📚🕊
🌟 به سوی بهشت | زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
📽 از اینجا به گلزار شهدای کرمان وارد شوید👇
https://soleimani.ir/tour
🇮🇷 @ghasem_solaymani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يا حبيب قلوب الوالهين💔
🇮🇷 @ghasem_solaymani