eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
11.1هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
18.5هزار ویدیو
64 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 احمد (1) و قاسم پسرخاله بودند.دوتایی پول هایشان را داشتند روی هم،یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب،طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد.همانطور که داشت به کوک ساعت ور میرفت وازصدای زنگش کیف میکرد بهش گفتند:《اگه ساعت روکوک کنی روی پنج صبح و بلند بشی خراب نمیشه.》 حرفشان را خوانده بود. کوکش کرده بود روی ساعت پنج .هرصبح که بیدار میشد قاسم میگفت:《حالا که پا شدی نماز صبحت روهم بخون.》شگردش بود. بلدبودچطوری برادر کوچکترش رابرای نماز صبح بیدار کند. راوی:یوسف افضلی ‌‌‌۱.شهید احمد سلیمانی که مهرماه۱۳۶۳در میمک به شهادت رسید.
🔰 رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد،اما جوانی نبود که بخواهد عاطل وباطل بگردد.کنار درس ومشق،گشت دنبال کاری تالقمه حلال دربیاورد.هتل کسری نیرو می خواست. هنوز یکی دوهفته نگدشته،به چشم همه آمد.رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشمهایش به او اعتماد داشت.بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند،اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد.از همکارانش درهتل کسی یاد ندارد که حتی یک بار غذایی را مزه کرده باشد. راوی:حجت الاسلام عارفی نشر حداکثری با شما (کپی طرح بدون دستکاری و با ذکر منبع حلال است)
✳️ در گوشه‌ای در میان خادم‌ها ایستاد 🔻 سردار شهید بیشتر اوقات پایین ضریح (ع) می‌نشست و از همان مکان عرض ادب و ارادت خود را نشان می‌داد. زمانی هم که در کنار ضریح قرار می‌گرفت، بسیار متواضعانه رفتار می‌کرد. 🔸 یک بار در مراسم خطبه‎خوانی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر رضوی، در حالی که لباس خادمی به تن داشت، اصرار دیگران مبنی بر قرار گرفتن در جایگاه مسؤولان، مدیران و علما را در این مراسم نپذیرفت و در گوشه‌ای بین ۴۹ هزار خادمی که حضور یافته بودند، با متانت تمام و آرام ایستاد. 👤 راوی: مدیر امور خدمه آستان قدس رضوی
یک روز حاج آقا از منطقه به حسینیه ثارالله آمد. برای رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی، موقع رفتن بدون آنکه متوجه شود ما او را تا منزل مادرخانمش همراهی کردیم. آنجا که رسید، متوجه شد و من را صدا زد و گفت: چرا دنبال من می‌آیید و من را تعقیب و ناراحت می‌کنید من پیشانی حاج قاسم را بوسیدم و گفتم: حاجی! ارواح خاک مادرت ما را اذیت نکن و بگذار ما کار حفاظت از جان تو را به خوبی انجام بدهیم. حاجی موقعی که این قسم را از زبان من شنید، سکوت کرد. او با بیان اینکه در این موقع از او اجازه خواستم تا خوابی را که از مادرش دیده بودم، برایش تعریف کنم، افزود: سردار سلیمانی گفت: چه خوابی دیده ای؟ گفتم: در عالم خواب، مادرتان را در جمعی از بچه‌های رزمنده دیدم. مادرتان با همان حیای اسلامی که رعایت می‌کرد، آمد و ما چهره اش را یک لحظه دیدیم. سلام کرد و گفت: از حاجی چه خبر؟ گفتم: حاجی حالش خوب است و سلام می‌رساند. مادرت گفت: بگو احوال پدرش را بپرسد.
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
یک روز حاج آقا از منطقه به حسینیه ثارالله آمد. برای رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی، موقع رفتن بدون آنکه
🔰 بعد از آنکه این را به حاج قاسم گفتم، شروع به گریه کرد و بعد از گریه گفت: درست است من هر روز یا یک روز در میان، زنگ می‌زدم و احوال پدرم را می‌پرسیدم. این دفعه یک عملیات سختی بود و داعشی‌ها در املی این قدر شیعه‌ها را اذیت می‌کردند و خود و بچه هایشان را می‌کشتند که من ۴ یا ۵ روز سخت درگیر شدم و نتوانستم با پدرم تماس بگیرم. راوی این خاطره ادامه داد: حاج قاسم همان شب با وجود خستگی گفت: به قنات ملک برویم و حدود ساعت‌های ۱ یا ۱ و نیم شب که رسیدیم به سر مزار مادرشان رفتیم و صبح زود نیز بعد از اقامه نماز صبح، دوباره سر مزار مادرشان رفتیم و همان جا، حاج قاسم دوباره من را صدا زد و گفت: ابراهیم، خوابت را بار دیگر برای من تعریف کن. من گفتم حاج آقا خواب من به جای خودش؛ فقط، می‌خواهم احترام مادر شما را که سن و سالی از او گذشته بود نسبت به شوهرش بگویم که چه احترامی دارد، شما دو یا سه روز یادتان رفته از پدر احوال بپرسید، مادرتان در عالم خواب به شما تذکر داد. این باید الگویی برای نسل آینده و آن‌ها که ازدواج می‌کنند، قرار گیرد و احترام همدیگر را نگه دارند. حاج قاسم بعد از سخن من گفت: درست هم هست، هر وقت مادرم را به تهران می‌آوردم، بیشتر از ۳ یا ۴ روز نمی‌ماند و برای رفتن اصرار می‌کرد. من می‌گفتم: مادر تازه آمده ای؟ می‌گفت: من به پدرتان قول دادم و باید بروم و اگر من را نبری، خودم می‌روم یا به برادرت سهراب یا حسین می‌گویم من را ببرند.
گفتم: حاجی قبول باشه. ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. ــ حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد... می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم. 📖 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۰۹
🔸خاطره آیت‌الله مکارم شیرازی از اخلاص سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی‌ ✍️مردم از شجاعت وی صحبت می‌کنند ولی می‌خواهم از اخلاص این شخصیت کم‌نظیر بگویم که چند سال پیش که دیداری داشتیم بعد از اتمام صحبت‌ها از آقایان خواستند بیرون بروند و کفن خود را آورده و خواستند امضا کنیم. این حرکت شهید سلیمانی نشان می‌دهد که وی از همان زمان به فکر رفتن بود و ثانیاً نمی‌خواست مردم بدانند که او این کفن را آورده است که این اخلاص قابل‌توجه و ستودنی است. 📚خبرگزاری تسنیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
🔸حسین پورجعفری همراه همیشگی سردار شلیمانی بود؛ چه در زندگی و چه در شهادت. خواهر شهید حاج حسین پورجعفری، همرزم ۳۸ ساله سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می گفت: صبح روز جمعه ۱۳ دی ماه بعد از اذان صبح برای گوش کردن دعای ندبه، تلویزیون را روشن کردم و متوجه خبر شهادت سردار سلیمانی شدم. برادرم در هر شرایطی با سردار سلیمانی همراه بود برای همین همان لحظه اول متوجه شدم برادرم نیز به فیض عظیم شهادت نائل آمده است. خواهر شهید پورجعفری گفته که برادرم هیچ زمان جلوی دوربین نمی آمد و هرگز از خودش برای کسی صحبت نمی کرد و کسی نمی دانست برادر ما همراه حاج قاسم سلیمانی است. بعد از شنیدن خبر شهادت برادرم، خیلی بی قراری و گریه کردم و عصر همان روز با هواپیما به تهران رفتیم. زهرا با اشاره به اینکه پنج خواهر و چهار برادر بودیم تصریح کرد: من حسین را خیلی دوست داشتم و به او وابسته بودم. حسین هر زمان به کرمان می آمد به من سر می زد و بر صله ارحام و دیدار با خانواده تاکید فراوان داشت و خودش نیز به این توصیه عمل می کرد. برادرم به اطاعت از ولی امر مسلمین، رعایت حجاب و اقامه نماز اول وقت تاکید فراوان داشت و خودش نیز این موارد را رعایت می کرد. حسین بسیار خاکی و خیلی مظلوم بود به حدی که حاضر بود حق خودش ضایع شود اما حاضر به ضایع شدن حق دیگری نبود. حاج حسین حجب و حیای خاصی داشت و در مجالس همیشه شنونده بود و کم تر صحبت می کرد. حسین پورجعفری به روایت خواهرش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
🔸کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود،میرفتن دفترشون و محل کارشون من و با خودشون میبردن! توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یه یخچال خیلی کوچیک.. جلسه های بابا که طولانی میشد به من میگفتن برو تو اون اتاق استراحت کن توی یخچالم آبمیوه و آب و یه طرف تافی بود! از همون تافیایی که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات. ساعت ها میشد تو همون اتاق میشستم که جلسه های بابام تموم شه برم پیشش! از توی یخچال چندتا تافی میخوردم آبمیوه میخوردم آب معدنی که بود میخوردم یه جوری سر خودمو گرم میکردم.. وقتی جلسه های بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق،میپریدم بغلش منو میشوند روی پاهاش میگفت بابا چیا خوردی هرچی خوردی بگو میخوام بنویسم! دونه دونه بهش میگفتم حتی تا آب معدنی و یه دونه شکلات! موقع رفتن دستمو که میگرفت بریم سر راه اون کاغذ و به یه نفر میداد میگفت بده حسابداری.. دختر من این چیزا رو استفاده کرده بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن! اونوقت چجوری ما ۸/۵ میلیارر پول مردم با این کشور که بابام جونشو براشون داد، میتونیم از سفره ی مردم برداریم؟! خدایا تو آگاه به همه چیزی ممنونم که اجازه ندادی با آبروی بابام بازی بشه. 🔹راوی: فاطمه سلیمانی (دختر شهید) 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
🎐 l 🔸به وصل خود دوايی کن دلِ ديوانه ی ما را .... 🆔@ghasem_solaymani