پر میزند دل من، در کربلای سردار
دارد غزل دوباره، حال و هوای سردار
از پیش ما سفر کرد، آن ذولفقار حیدر
شد عاقبت اجابت، آن شب دعای سردار
اشکی ز جنس شوق از، پلک زمین چکید و
غلتید بی محابا در زیر پای سردار
ایران که نه، جهانی در رفتنش غمین شد
آیینه ها شکستند هم در عزای سردار
با رفتنش تمام دنیا غزلسرا شد
هر آینه سرودند شعری برای سردار
رودی به راه افتاد، رودی که یکصدا گفت
جانم فدای رهبر ، جانم فدای سردار
شاعر: کبری روشنایی. تخلص#زهره🌹
#ارسالی
«کپی ممنوع شاعر اثر راضی نیستن »