eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.6هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
💎چـــــادر چیستـــ؟ 🔷چــــــــــادر: یعنے آنچه پشتـــ در بر سر زهرا سوختـــ ؛ ولے از سر زهرا نیفتاد ... ♦️چــــــــــادر: یعنے آنچه با میخ به بدن زهرا دوخته شد ؛ ولے از سر فاطمه نیفتاد ... 🔷چــــــــــادر : یعنے آنچه زهرا با یڪ دستش او را گرفتــــ ؛ ڪه ازسرش نیفتد و با یڪ دستش ڪمربند علے را گرفتـــ ڪه او را نبرند ... و اگر قرار بود فقط یڪے از این دو را میگرفتـــ ؛ حتما چــــــادر بود ... ♦️چــــــــــادر : یعنے آنچه ظهر عاشورا بر سر زینبـــ سوختـــ ؛ ولے از سرش نیفتاد ... 🔷چــــــــــادر : یعنے زینبـــ راضے به تڪه تڪه شدن عباسش شد ؛ ولے راضے به دادن نخے از آن نشد … ♦️چــــــــــادر : یعنے "حسین علیه السلام" در لحظاتـــ آخر در گودال ڪه فرمود : (حرامزاده ها) تا من زنده ام  سراغ حـــرمم نروید ... 🔷چــــــــــادر : یعنے شبیه ترین حالتـــ یڪ بانوے شیعه به مادرش "زهراے مرضیه سلام الله" ❤️ 💮 دلها 🍃🌷🍃👇👇
🔴آخرین خاطره‌ حاج قاسم و نوع تعاملش با دیگران 🔹🔸سردار فلاح‌زاده معاون‌هماهنگ‌كننده سپاه قدس و استاندارسابق یزد درمسجد روضيه محمديه(حظيره) يزد: ♦️حاج قاسم 4ساعت قبل از شهادت در سوريه خاطره ای از به ما گفت«زمانیکه گلوله‌ای به پیشانی باکری خورد و روی زمین افتاد، قایقی می‌آید که او را به عقب بیاورد اما آن قایق را دشمن می‌زند و پیکر مهدی به رود دجله می‌افتد، از آنجا به اروند می‌رود و در خلیج فارس به ابدیت می‌پیوندد» ♦️حاج قاسم اهل بود و روزهاي آخر قبل از شهادتش با وجود اينكه انسان كاملي بود كتاب «انسان كامل» شهید مطهری را مطالعه و خلاصه برداری كرده بود ♦️یکبار حاج قاسم آن هم خصوصی به من گفت «تاکنون حتی يك قدم هم برای گرفتن پستی برنداشتم» با این وجود حاج قاسم در مقابل کاری که به او سپرده می‌شد بسیار مسئوليت‌پذير و خستگی‌ناپذیر بود. ♦️چندين مرتبه حاج قاسم تا مرز شهادت پیش رفته بود و مورد هجوم مستقیم رگبار، انتحاری و قناسه دشمن قرار گرفته بود. ♦️زمانی که اطراف ، ، و... درمحاصره کامل بود، با وجود اینکه حاج قاسم دوران 8سال دفاع مقدس بود و نمی‌توانست در ارتفاع پرواز کند ماسک اکسیژن می‌زد و به عنوان اولین فردی بود که با هلی‌کوپتر و هواپیما درمیان محاصره فرود می‌آمد. ♦️درپاسخ اصرارهای برای رفتن به منطقه محاصره شده توسط داعش ازوضعیت خطرناک منطقه گفتم،ایشان درپاسخ گفت: از هوا، زمین و از جناحین هم آتش ببارد من بایدبروم به سر بزنم ♦️سردار سلیمانی برای که در عملیات آزادسازی بوکمال در دیرالزور سوریه به عنوان مقر استفاده کرده بودند، نامه ای نوشت و در این نامه‌ برای استفاده بدون اجازه از خانه عذرخواهی کرده و نوشته بود «ما به اهل سنت در همه جا خدمات زیادی انجام داده ایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید. اما من هم به نوعی سنی هستم، زیرا به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتقاد دارم و ان شاءالله در راه او حرکت می‌کنم.. و شما هم به نوعی شیعه هستید، زیرا اهل بیت(ع)را دوست دارید.. اولاً از شما عذر می خواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم. من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت به خیر شوید.» ♦️حاج قاسم در حین اقتدار، متواضع و فروتن بود و هرزمان شخصی ازنیروها و حتی مردم قصد با او را داشتند،ایشان خود بلندمی‌شد و به استقبال آن‌ها می‌رفت و حتی دست نيروها را و صحبت‌های آن‌ها را می‌شنید و در ملاقات با آن ها از «قربانتان برم» «كوچيك شما هستم» و... استفاده می‌کرد ♦️حاج قاسم آنقدر متواضع بود که روزی که آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پاي رزمندگان را به خاطر مجاهدت‌هایشان می‌بوسم ♦️حاج قاسم در شبانه روز مي‌خوابيد و همیشه يكساعت قبل از نماز صبح بيدار مي‌شد و به راز و نیاز با خدا و خواندن نماز شب مشغول می‌شد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را مي‌شنيديم.
🔰 کفن و بدن تازه شهید یوسف الهی در روز تدفین شهید سلیمانی 💠باور کنید حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده اند.به این تازگی بود!! 📆سه شنبه ۱۳۹۸/۱۰/۱۷ 🌷از صبح زود خودم را به رساندم. ولی هر چه تلاش کردم و گفتم عکاس و فیلمبردارم و میتونم خبرها را بهتر رسانه ای کنم چون کارت تردد نداشتم فایده ای نداشت ونتوانستم وارد محیط گلزار شوم. 🌷به خود متوسل شدم و زود جواب گرفتم سردار مرا به حضور پذیرفت. کنار دیوار مهدیه صاحب الزمان ‌(عج) روبروی محلی که برای دفن سردار بود نشسته بودم که متوجه همهمه و گریه اشخاصی که کنار قبر حضورداشتن و در حال آماده کردن قبر بودند شدم. 🌷دوربینم را برداشتم و شروع به فیلمبرداری شدم. بوی عطر فضا را پر کرده بود. دیوار کنار قبر کمی فروریخته بود. شخصی که داخل قبر بود حال عجیبی داشت. 🌷می گفت کفن و بدن شهید تازه بود و حتی نایلونی که دور شهید بود بخار زده بود.سریع دیوار قبر را ترمیم کردند و من بودم و یک دنیا .... 🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلها تولدت مبارک 🖤 مبارک پدر امنیت دنیا 🖤 خیلی دلتنگیم😔
🌷 🌷 🔸اگر يك نفر را به او وصل كردي... 🔸براي سپاهش تو ياري... @ghasem_solaymani
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت خانم (زهرا غلامی) همسر (شهید حاج اسماعیل حیدری) از مهربانی های شهید حاج قاسم سلیمانی میگویند : به همراه خانواده برای افطار دعوت شده بودیم که حاج قاسم در آن مهمانی حضور داشتند و سر تک تک میزها سر میزدند و احوال پرسی می کردند به محض اینکه من را دیدند احوال فرزندانم حسین و فاطمه و زینب را پرسیدند .همیشه این طور بودند که اسم فرزندان خانواده را خوب یادشان می ماند .با پسرم حسین احوال پرسی کردند .از ایشان تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارند و ما را به این افطاری دعوت کردند .ایشان با رویی گشاده گفتند : ((شما هم دعوت کنید ما می آئیم )) با تعجب به پسرم گفتم بنظرت🤔 حاج قاسم واقعا به خانه ما می ایند؟ پسرم گفت مادر جدی گفتند . پس از دو هفته به یکی از دوستان حاج قاسم زنگ زدیم📞 که دعوتشان کنیم اما ایشان نبودند بعد از چند روز دیگر هم باز زنگ زدیم📞 و بازهم ایران نبودند .بعد از گذشت چند روز هفت صبح تلفن خانه☎️ زنگ خورد و یک نفر پشت تلفن گفتند : ((حاجی سلام رساندند و گفتند امروز برای ناهار مهمان شما هستند😍)) با پسرم حسین با خوش حالی 🤗از خانه برای خرید وسایل بیرون امدیدم هنوز صبح زود 🕗بود و مغازه ای باز نبود یک جا هم که باز بود سبزی تازه نداشت .پسرم گفت مادر حاجی راضی نیست که شما این قد خودتان را اذیت کنید و بخواهید چند نمونه غذا درست کنید 🥘. تصمیم گرفتم یک نمونه غذای شمالی درست کنم . بعد از بالا و پایین کردن خیابان مغازها باز شدند .به خانه برگشتیم باز تلفن☎️ زنگ خورد ترسیدیم که بگویند حاجی نمیتوانند بیایند اما گفتند : ((مهمان شما حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد.)) ساعت🕚 نزدیک به ظهر بود ، امدند اما تنها و بدون هیچ محافظی . با مهربانی از پدر بچه ها برایشان صحبت می کردند .از مهربانی و جنگ آوری پدرشان ، از زمانی که حاج اسماعیل در شهر حلب چگونه روستاهای ناامن را برای پیدا کردن نفت برای کمک به بچه های سوریه می گشتند .بچه ها اشک در چشمانشان جمع شده بود و سردار نیز اشک در چشمانشان جمع شده بود تا اینکه گفتند: حاج خانم نمی خواهید به ما ناهار 🥘بدهید؟ خودشان تک به تک برای بچه ها ناهار کشیدند 🍛. خانم زهرا غلامی که تا این جا تعریف میکردند صد بار بغضشان را فرو برده بودند و میگفتند شب قبل خیلی دلم هوای حاج اسماعیل را کرده بود چرا روزی که سردار به منزل ما امدند ده روز بود نوه دار شده بودم و دوست داشتم حاج اسماعیل بودند و پدر بزرگ و مادر بزرگ شدن را باهم تجربه میکردیم و میدانستم و یقین داشتم دل❤️ حاج قاسم به دل❤️حاج اسماعیل وصل است و چنین روزی مهمان خانه ما شده اند .حاج قاسم بعد از ناهار خیلی نماندند و هدیه ای که فاطمه دخترم برایشان خریده بود را با خوش حالی 😊پذیرفتند و موقع رفتن مرتب برمیگشتند و بچه ها را نگاه میکردند .بچه ها بدرقه اشان میکردند اما از حاج قاسم دل نمیکندند .حاج قاسم رفته بودند و خانه ما پر شده بود از حس خوب مهمانی عزیز. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹 🌹 🌹 🌹
°●قبل از صنوبر شهید شد °●از عطریاس🌸 پرشد و پَر پَر °● تاب روضه ی دیوار و در💔 نداشت °●قبل از شروع مجلس ♥️ 😭
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت دلگرمی بود💔 با خواهر هم کلام می‌شویم. «اعظم امرایی» می‌گوید: «کار پدر و مادرم از جمعه تا امروز شده گریه. سردار، دلگرمی خانواده شهدای مدافع حرم بود.»😔 او از تیر ١٣٩۴می گوید، از لحظه شهادت سه شهید؛ «داعش در حال پیشروی بوده و ، برای اجرای یک عملیات از منطقه درعا به سمت دمشق حرکت می‌کنند. برادرم علی، و با هم بودند که ماشینشان در اثر اصابت راکت منفجر می‌شود و هر سه نفر در یک زمان به می‌رسند.😔 ماشینی که در آن و چند نفر دیگر از مدافعان حرم بودند با فاصله ۱۷ دقیقه از ماشین برادرم به همان نقطه‌ای می‌رسند که این سه نفر شهید شده و تکه‌های بدنشان در اطراف ماشین پراکنده شده بود.»💔 ما که آنجا نبودیم، اما همرزمان برادرم وقتی به دیدنمان آمدند ماجرا را روایت کردند. می‌دانم از جمعه تا الان، همه آن لحظات را چندبار مرور کرده اند و اشک ریخته اند.😔 سردار و همراهان وقتی در جاده به ماشین سوخته می‌رسند پیاده می‌شوند و از روی نشانه‌ها متوجه می‌شوند این ماشین علی و دو نفر دیگر است. سردار جلو می‌رود و به بچه‌ها می‌گوید کسی دست نزند☝️، تکه‌های بدن این سه شهید را خودم از لا به لای گدازه‌های ماشین جمع می‌کنم. بچه‌ها اصرار می‌کنند اجازه بدهید ما جلو برویم. اما سردار می‌گوید بگذارید خودم این کار را انجام دهم. پیکر علی ما سوخته بود😭. هر چه می‌گردد از پیکرش جز یک دست، چیز دیگری پیدا نمی‌کند. انگشتر علی هنوز دستش بود💔. سردار، پیکر سوخته و مثله شده این سه نفر را لای پارچه‌های جداگانه‌ای می‌پیچد. همرزمان می‌گفتند سردار با اشک تکه‌های بدن بچه‌ها را جمع می‌کرد.😭 مدافعان حرم، دلیل اشک‌های او را خیلی زود فهمیدند❗️ وقتی حاج قاسم سلیمانی به آن‌ها گفت داعشی‌ها برای ماشینی که من در آن بودم نقشه کشیده بودند.😞 ماشین علی امرایی و حسن و محمد را اشتباهی به جای ماشین ما زدند.»😭 حرف هایمان به اینجا که می‌رسد مادرشهید اشک‌ها رااز صورتش پاک می‌کند و می‌گوید: «سردار زود بود برود. من مادرم، هنوزم داغدارم☝️. تا صدسال دیگر هم داغ علی برایم تازه است. اما خوشحالم که پسرم بلاگردان سردار شد. حاج قاسم باید می‌ماند تا فقط با شنیدن نامش احساس امنیت کنیم. سردار باید می‌ماند...»😔
به او اگر بخواهم بنویسم؛ خواهم نوشت:« من را هم ببر🕊»⁦ هوای شهر بدون تو، برایم نفس‌گیر شده😞 💔
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت در فیلم 🎞مستند، حیدر تعریف می‌نمود : ما در بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و راهی بیمارستانش🏩 نمودند، 🚨اخبار بدی از احوالات ایشان دریافت می‌نمودیم... من و و چند‌ سردار دیگر با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی📞 بزنیم و از ایشان التماس دعای🙏🏻 مخصوصی برای حافظ اسد بنماییم،  زیرا فکر 🤔می‌کردیم اگر حافظ اسد از بین برود، ما دیگر جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل❌ بود نخواهیم داشت. به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودند :  باشد حتماً دعا می‌کنیم.🤲🏻 چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد،  ما نگرانتر 😥شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم. حضرت آقا فرمودند :  ایشان باید برود، ولی شخص دلسوزتر و بهتری را برای خدمت به دین، به جای ایشان می‌گذارد... ما متحیر شدیم😳... دو نفر جایگزین حافظ بودند، برادرش و نخست وزیرش... 🔻خب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف‌ ها نبود... 🔻نخست وزیر هم که یک فرد تقریباً مخالف بود... ما متحیر شدیم... تا این‌ که حافظ اسد فوت نمود و بشار اسد، پسرش سر برداشت... ما با خود بشار، در یک کاخ زندگی می‌کردیم... چون اوضاع سوریه به هم ریخته بود... یک روز سر نهار، خدمتگذارش را خواند و گفت : نامه✉️ را بیاورید... نامه را آوردند و ایشان نامه را به سردار همدانی دادند... سردار یکدفعه خودش را جابجا کرد و نامه را دوباره خواند📃 به همه ما یک نگاه عجیبی کرد و نامه را داد به نفر پهلوئیش.. نامه به دست من رسید، دیدم نامه از طرف ملک عبدالله است و گفته : 📃ای اسد...  یا دست از پشت سر ایرانی‌ها بردار و ایشان را از کشورت بیرون بینداز و یا کشورت را با خاک یکسان و تو و خانواده ات را نابود می‌کنیم... امضاء ملک عبدالله (پادشاه عربستان) ما متحیرانه به همدیگر نگاه می‌کردیم...  آخر تهدید بزرگی بود و اگر خود حافظ هم بود، حتماً یک کاری بر علیه ما ایرانی ها می‌کرد... یکدفعه دیدیم بشار که متوجه اخم‌😠های توی هم ما شده بود با لبخند🙂 نامه را از ما خواست... ما نامه را با احترام تقدیمش نمودیم... یکدفعه و متعجبانه دیدیم، بشار نامه را پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های نامه را در میان شعله های آتش🔥  شومینه پرتاب نمود و با لبخند گفت : ما تا آقای و شما سربازانش را داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم. آنگاه بود که فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودند و از کجا این خبر را چند سال پیش دریافت نموده بودند...
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه دوم فرودگاه کرمان،حاج قاسم از هواپیما✈️ پیاده شد! مسیراول:خانه پدری و مادری! دیدار باپدری که نان حلالش داده و مادری که تربیتش کرده ودست هایی که قاسم سلیمانی مقابلشان خم می شد و می بوسید. هروقت که وارد کرمان می شد،اولین مکانی که می رفت خانه پدر و مادرش بود. 🔻راه رشد را می خواهی! خدا در قرآن کریم فرموده، کنار و توحید هم فرموده:... والدین؛پدرت،مادرت،احترام،محبت وگذشت، دست بوسی،اُف نگو،عمل به خواسته هایشان، کمک در کارها... 📚منبع کتاب:حاج قاسم
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 استان کرمان،شهرستان《رابر》،روستای قنات ملک ،خانواده هفت نفره حاج حسن ! قاسم فرزند سوم بود وبا نان کشاورزی ولقمه حلال بزرگ شد. نوجوان روستازاده ،جهانی شد چون همت بلندی داشت. راهی کرمان شد،بنایی میکرد،درس📖 میخواند،کاراته🥋 کار می کرد،برنامه تدبیر داشت برای زندگیش،هوای برادر کوچکتر ودیگران را هم داشت. مربی رزمی شد؛مجاهد بود. شد،بنده بود. شد ،انقلابی بود. شد،عاشق بود. شهر و روستا ندارد.کشور و قاره ندارد. فقر‌ و غنا ندارد. امکانات و...ندارد. آن چه که انسان می سازد ،همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی هارا پیش می برد،عزم واراده ای است که از لطف الهی سرازیرشده است. آن چه که انسان راجاودانه میکند و موثر،بندگی خداست. غفلت ازخدا، "آنچه" که داریم را می برد. وگناه مانع !
۹۳/۹/۲۳؛ شبکه الفرات آقای ابوالحسن،رئیس یکی از قبایل عراق و فرمانده نیروی مردمی می گوید: _مطلع شدیم که ۳۷۰نفراز نیروهای داعش آرایش نظامی گرفته اند. برنامه عملیاتشان گروگان گرفتن زائران ایرانی بود. نزدیک اربعین بود و حفاظت از زوار را فرماندهی می کرد. موضوع را به حاج قاسم اطلاع دادیم ... نگرانی در میان برادران عراقی موج می زد و منتظر دستور و تصمیم بودیم. اما حاجی تنها با ۲۰ نفر از نیروهایش راهی شد. مسیر نیروهای داعش مشخص بود. لشکر اندک سردار کمین کرد. درگیری بین دو جبهه فقط ۳۰ دقیقه طول کشید وتمام! فقط یک نفر داعشی ها زنده مانده بود که اسیر شد. حاج قاسم باهمان کت وشلواری که تنش بود مقابل اسیر عراقی ایستاد،کت وشلوارش را نشان داد و گفت می بینی،لباس من برای جنگ نیست! وای برشما...اگر سید علی دستور بدهد که لباس نظامی بپوشم! ❇️خیلی ها می گویند حاج قاسم را قبول داریم ، 🌷سردار سلیمانی، این بود. دلمان آتش گرفت از کار آمریکا اما...ما کاری با نظام و نداریم. جمله اخر داستان را بخوانید. ✨او سیدعلی حسینی الخامنه ای بود. که عمرش را در جنگ های برون مرزی ،دور از خانه وخانواده گذراند! که با اشاره امنیت کشورش را تامین کرد... 🔅امنیت من و شما را ! 📚منبع کتاب:حاج قاسم
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه پانزدهم وقتی رسیدیم نقطه صفری مرزی، خم شد ونماز شکر خواند. می دانید قصدش چه بود؟ ما معمولا برای سرکشی به مناطق درگیری باهلی کوپتر🚁 رفت وآمد می کردیم‌. یکی از روزهایی که منطقه "حنف" در مرز عراق🇮🇶 و سوریه از دست داعش آزاد شده بود، با حاج قاسم راهی آن منطقه شدیم برای بررسی اوضاع. قبلش آمریکا اعلام کرده بود:((کسی حق نداره به مدار۵۵ درجه منطقه نزدیک بشود.))) هلی کوپتر🚁 که بلند شد، سردار مشغول نوشتن مطلبی در دفترش شد.به چند دقیقه نکشیده، جنگنده 🛫های آمریکایی هم بلند شدند و تلاششان برای انحراف مسیر ما شروع شد. من مضطرب شدم وچندبار به سردار گفتم:حاجی جنگنده هادارند به ما نزدیک می شوند. جوابی به من نداد،حتی سربلند نکردتا جنگنده ها را نگاه کند.به نوشتن🖌 ادامه داد. جنگنده ها خودشان مغبوبانه برگشتندو ما باافتخار در منطقه صفر مرزی نشستیم. نماز شکر 🤲🏻را آن جا خواندند. 🗯سرم را می اندازم پایین و می نویسم. _آمریکا تهدید به تحریم می کند، نه هسته ای را می بخشم ونه موشکی کوتاه می آیم ! _آمریکا التیماتوم می دهد، نه پشت میزمذاکره می نشینم،نه نگاهش می کنم! _قطعنامه درسازمان ملل تصویب می کند. به همسایگان فشار... به... ✊🏻من مثل قاسم سلیمانی ام! ❌نه آمریکا می ترسم،نه از مبارزه ام کوتاه می آیم! نمی ترسم و راه ادامه می دهم....رسیدم به ،نمازشکرخواهم خواند. 📚منبع کتاب:حاج قاسم
حفاظت از ما کمی سخت بود ،چون سردار راحت می گرفت. حواسش آن قدری که به بیت المال بود به خودش نبود. مراسم بزرگداشتی برای فوت پدرشان گرفته بودند. برای آماده سازی فضا از سرباز ها کمک گرفته شد. وقتی وارد شد واین صحنه را دید ، مخالفت کرد؛ گفته بود سرباز ها مرخص شوند . اما محافظت از او نمی گذاشت تا حرفش را قبول کنند. وقتی دید امرش پذیرفته نشد ، با تک تک سرباز ها رو بوسی کرد ، محبت کرد و موقع پذیرایی به مسولشان گفت: _اول غذای این دوستان سرباز را بدهید. ✨چرا حاج قاسم این طور بود؟ _چون مسلمان واقعی بود. چرا این همه بیت المال را مراقبت می کرد؟ _ چون مسلمان واقعی بود. چرا به اطرافیانش روحی و جسمی بها می داد؟ _چون مسلمان واقعی بود. هزار چرا هم که بپرسید یک جواب دارد. باید چرا ها را از کسانی بپرسید که ماسک اسلام دارند و عمل شیطان! جوان اگر می خواهد بداند حق کجاست، منش را ببیند. نیازی نیست به خاطر اشتباهات دیگران قید را بزند! حق، مردان خودش را نشان داده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مداحی حاج مجتبی رمضانی درجوار مزار سیدالشهداء مقاومت شهید سپهبدحاج قاسم سلیمانی🌷 "رزق معنوی🌷 "پیشنهاد دانلود _ دلها 🥀چای روضه🥀
🌷 🌷 🔸اگر يك نفر را به او وصل كردي... 🔸براي سپاهش تو ياري...
┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅ 🥀بهم گفت: من توی سپاه چیه؟ سوال عجیب و غریبی بود ولی می دانستم بدون نیست، گفتم: شما نیروی هوایی سپاه هستید ، به صندلی اش اشاره کرد و گفت: شما ممکنه به موقعیتی که من الان دارم نرسی ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا هیچ خبری نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم را که میبینی فکر میکنی از بهشت داره نگاه میکنه منتظر نگاه زیبایتان به هستیم
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✨بچه‌ها به گفتند ما اتاقی داریم که برای باباست. گفت: مرا هم ببرید اتاق بابا را ببینم. اتاقی داریم که عکس‌ها 📸و وسایل اقا مهدی نعمایی را گذاشتیم. سردار گفت: آفرین کار خوبی کردید. با خاکِ محل اقا مهدی نعمایی و دوستانش، چند مهر درست کردند.📿 گفت: می‌خواهم با این مهر‌ها نماز بخوانم. دو رکعت خواند. به من گفت اینجا نماز بخوانید و تبدیلش کنید به نمازخانه، موزه قشنگی است.👌🏻 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
حاج قاسم سلیمانی: چه آمریکا، چه سعودی، چه هر الاغ دیگری بخواهد کاری انجام دهد، نمیتواند💪🏼🔗 •• :) 🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
💠با خدا باشی برای خدا خواهی شد. خدایی ما 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
حاج قاسم و سردار شهید حسین تاجیک 😍🌱 شهید حسین تاجیک ✤یَقیـ♡ـنَاً کُلُـہُ خَیـ🕊ـر✤ ┅═══✼🌸✼═══┅┄ 📍قرارگاه سلیمانی👇 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @ghasem_solaymani