eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.3هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
17.3هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید نظر میکند به وجه‌الله! از آن زمان که نگاهم به نگاه تو گره خورد؛ تمام آرزویم.... این شده است که کاش می‌شد دنیا را از قاب چشم‌های تو دید... همان چشم‌هایی که غیر از خدا را ندید! #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
.... 🌷بعد از اتمام عمليات بدر، يك گروه شناسايي ٩ نفره تشكيل داديـم و رفتيم برای شناسايی منطقه. بولدوزری از عراقيها جا مانده بود. بولدوزر خراب بود و بچه ها نمى توانستند آن را راه بيندازند. 🌷من كه در تعميركاری كمی سررشته داشتم، خيلی سريع عيب آن را تـشخيص دادم و درسـتش كردم. لحظه اى كه مى خواستم بولدوزر را روشن كنم، يكی از نيروها آمد كنارم و گفت: اجازه مى دهى كنارت بنـشينم، مى خواهم ببينم ماشـين غنيمتی سوار شدن چه لذتی دارد! گفتم: نه، بفرماييد با بقيه برويد! 🌷ناراحت شد و مى خواست برگردد كه صدايش زدم و گفتم: اى بابا! چرا اين قدر زود باوريد، بيا بالا كه وقت تنگ است! با خوشحالی سوار بولدوزر شد و من راه افتادم. 🌷هنوز فاصله زيـادی طی نكرده بوديم كه عراقيها خمپاره زدند. من به سختی مجروح شدم و آن عزيز مشهدی به شهادت رسيد. تا مدتها لبخند دلنشين او از خاطرم دور نمى شد. مرا به يكی از بيمارستانهای تهران اعزام كردند. راوى: رزمنده دلاور عباس كمالى پور
شهید ❀ سیداحمد پلارک ❀ : نکته ی که این شهید را از سایر شهدا متمایز میکند بوی گلابی است که همیشه از مزار مطهرش به مشام می سرد. **علت این بوی گلاب: ( به نقل از سایت باشگاه خبرنگاران جوان) شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های شلمچه، به عنوان یک سرباز معمولی همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود، به طوری که بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در سال 66 در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود. پس از این اتفاق هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می شوند، پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می شوند. به گفته ی مادر این شهید ، پسرش چندکار را هر گز ترک نمی کرد: 1-نماز شب 2-زیارت عاشورای هر صبح 3-غسل روز جمعه 4-هر روز صد صلوات و صد بار لعن بنی امیه @modafehh
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
#محافظ_سردار_سلیمانی #شهیدے_که_سوخت🥀 🔹تاریخ تولد: ۱۳۵۸ 🔹تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ 🔹محل تولد: ز
🥀 مادرش میگوید هادی عادت داشت که من را هر وقت میدید دست یا پای مرا میبوسید☺️ و به ما خیلی احترام میگذاشت *جگرم سوخت ولی خداروشکر که عاقبت بخیر شد🕊او حدود ۱۶ سال در لباس سبز سپاه به خدمت مشغول بود سال‌ها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت.هادی برادر شهید بود* یکی از برادرش *شهید جواد طارمی* در عملیات خیبر بعد از ۱۵ سال پیکرش به وطن بازگشت🍁هادی دارای دو دختر ۴ ساله و ۹ ساله به نام‌های *محیا*و *هانیه*است دخترانی که دلتنگ پدر هستند💔 روز ۱۳ دی ماه ۹۸ در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد در کنار سردار بزرگ ایران پر کشید😭😔 🌹
🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊 🕊 ✍ ! 🌷شب عروسی‌مان در آن گیرودار پذیرایی از مهمان‌ها، به من گفت: «بیا نماز جماعت....» گفتم: «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی می‌گن!» گفت: «چی می‌خوان بگن؟» گفتم: «می‌خندن به ما!» گفت: «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.» اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته‌اند و کسی از جا بلند نمی‌شود. از همه مهمان‌ها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. 🌷....همه هاج و واج به هم نگاه می‌کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت. کم‌کم همه آماده نماز شدند. گفتند: «به شرط این‌که خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظه‌مان پاک نمی‌شود. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید مسعود طاهری 🇮🇷 @ghasem_solaymani 🕊 📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊📚🕊📚🕊
🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊 🕊 ✍.... 🌷شبهای کویر بسیار سرد است، کسانی که در آن شب‌ها نگهبانی دادند خوب می‌دانند سوز سرما تا استخوان های آدمی نفوذ می‌کند؛ یک شب وقتی در حال نگهبانی در شلمچه بودیم همسنگر تازه وارد داشتیم که راننده لودر بود، شب در سنگر خوابیده بودیم و من خیلی سردم شد، از خواب بیدار شدم و پتوی او را آرام روی خودم کشیدم و نگران بودم که الان از خواب بیدار شده و ناراحت خواهد شد اما صبورانه از خواب بیدار شد علاوه بر پتوی خودش پتویی که زیرش انداخته بود را هم روی من انداخت و خودش رفت کنار آتش تا صبح بیدار نشست. 🌷صبح از خواب بیدار شدم با اینکه تمام شب از شرمندگی خوابم نبرده بود و نمی‌دانستم چطور از او معذرت‌خواهی کنم اما او که حال پریشان مرا دید دستهایش را دور گردنم حلقه کرد مرا بوسید و گفت: ببخشید چیزی دیگری جز آن دو پتو نداشتم، دیدم که چقدر سردت شده بود، اما تحمل کن این روزها هم تمام خواهد شد. چند روز بعد در حال خاک‌برداری از منطقه بر روی لودر به شهادت رسید، او به من درسی داد که امروز بعد از گذشت سال‌ها هنوز هم لذت آن را از یاد نبرده ام. 🌷گاهی با خودم فکر می‌کنم آن روز؛ آن شهید، از تنها دارایی خودش به خاطر کسی که حتی اسمش را هم نمی‌دانست گذشت و امروز برای مال دنیا، برای ریاست، برای غارت هیچ کس از یک ارزان خود هم نمی‌گذرد. یادم می‌آید روز شهادتش سر نماز ظهر گفت: من امروز شهید می‌شوم نگران نباشید شما هم دیر یا زود پیشم خواهید آمد، خیلی دوست دارم اگر لیاقت داشته باشم در آن دنیا او را ببینم و بگویم خوش به حالت که شهید شدی، خوش به حالت که شهید شدی و مانند من عذاب نکشیدی و به اطرافیانت عذاب ندادی. ما در کجای این تاریخ همچون گره ای سرگردان جامانده ایم، پشت سرمان انسانهایی بودند عطر حضورشان تا امروز در آسمان طنین انداز است، اما امروز در میان دنیا‌طلبی‌ها دست و پا می‌زنیم. راوی: جانباز اعصاب و روان سلمان احمدپور مینق 🇮🇷 @ghasem_solaymani 🕊 📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊📚🕊📚🕊
🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊 🕊 ✍!! 🌷نیروهای ‌تخریب برای عملیات والفجر ۳ به گردان‌ها مأمور شدند. تخریبچی‌ها سر ستون می‌رفتند و گردان پشت سر آن‌ها عازم هجوم به مواضع دشمن می‌شد. شهید همت مدام با بی‌سیم وضعیت گردان را می‌پرسید؛ چون آتش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری حرکت می‌کرد که خطرات زیادی داشت. آتش ادوات دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه‌هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب را دیدند. تخریبچی‌هایی که مأمور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین‌گیر شدند. شهید حاج محسن دین‌شعاری هم که گردان را همراهی می‌کرد از ترکش بی نصیب نبود. 🌷گردان جلو رفت تا این‌که پشت میدان مین رسیدند، در این زمان فقط یک نفر از بچه‌های تخریب سرپا بود. ستون رزمنده‌ها نزدیک میدان مین از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچی‌ها را گرفتند. غافل از این‌که تخریبچی‌های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند. تنها تخریبچی باقیمانده خود را به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید: بقیه بچه‌های تخریب کجا هستند؟ تنها تخریبچی حاضر رو به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل میدان مین معبر بزنم. فرمانده گردان نگاهی به میدان مین کرد و نگاه به تخریبچی و گفت: خاطر جمع هستی که می‌توانی تنهایی معبر بزنی؟ تخریبچی گفت: بله. 🌷انگار بازهم فرمانده دلش قرص نبود، با بی‌سیم تماس گرفت. پشت بی‌سیم شهید حاج همت بود. حاجی وضعیت را پرسید و فرمانده گردان توضیح داد که پشت میدان مین رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرف فرمانده گردان پرید و گفت: برادر من که هستم، کار را انجام می‌دهم. فرمانده گردان منتظر اجازه حاج همت بود تا مسیر را برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند، اما شهید همت قبول نکرد. فرمانده گردان دوباره تماس گرفت و اعلام کرد یک تخریبچی بیشتر نمانده و می‌گوید خودم به تنهایی معبر می‌زنم. بالاخره اصرارهای تخریبچی نتیجه داد و قبول کردند معبر بزند. 🌷تخریبچی تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین را شکست، معبر باز شد و رزمنده‌ها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد. یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه‌هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشکر بودند. شهید همت لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشکر ۲۷ در عملیات والفجر ۳ تجلیل کرد. شهید همت به صورت ویژه از یک رزمنده به عنوان بسیجی نمونه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تجلیل کرد. 🌷او رزمنده تخریبچی را به کنار خود دعوت کرد ولی نوجوان تخریبچی از نشان دادن چهره خود امتناع کرد و خواست تا عملش فقط برای خدا بماند. نوجوان تخریبچی سال‌ها بعد از آن حماسه نیز در جبهه ماند تا اینکه مدال جانبازی به سینه‌اش نشست. ۳۶ سال از آن حماسه می‌گذرد و حماسه ساز آن روز، دلاور مرد تخریبچی «حاج امیر ذبیحی» هنوز پا به رکاب در عرصه‌های مختلف حضور دارد. راوی: رزمنده دلاور حاج رضا ابراهیمی از نیروهای تخریبچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🇮🇷 @ghasem_solaymani 🕊 📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊📚🕊📚🕊