°•|🌸🍃
#شهیـــــدانہ
نامشان
در دنیــــــا
" #شهیــد است
و در آخرت #شفیــــع"
بہ امیــــــد شفـــــاعتشــان...
°•{مدافعان حرم
#شهید_مرتضی_کریمـــــی🕊🌹
#شهید_مجید_قربانخانـــــی🕊🌹}•°
💔
ثواب اعمال و عبادات امروزمون رو
تقدیم مےکنیم به #شهید_مجید_قربانخانی
کسی که با شهادتش بهمون نشون داد
برای شهید شدن، هیچ وقت دیر نیست، حتی اگه تو یه محله به بزرگی #یافت_آباد معروف شده باشی به #مجید_لاته
#داداش_مجید خوب یاد داد که اگه حرمت بعضی چیزا رو نگه داریم، میشه به عاقبت بخیری مون امیدوار باشیم...
"مجید، لات بود اما لات #با_مرام" اینو آقاافضل پدر مجید گفته بود...
زندگینامه داداش مجید رو در همین کانال با جستجو کردن #پناه_حرم بخونید
#شهیدمجیدقربانخانی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شهید_مجید_قربانخانی
#خاطرات_شهید
یک شب آمد بخوابد دیدم روی بازویش یک عکس اژدها خالکوبی شده است. شاکی شدم به حاج مرتضی گفتم «خداوکیلی این رو از کجا گیرآوردی که بدنشم پر از نقش و ورقه❗️». حاجی عصبانی شد و سر مجید داد زد که مگر نگفتم حواست باشه بدنت معلوم نشه بچه ها ببینند😑. مجید قربان خانی از صدای مداحی من در هیأت بچه های مدافع حرم خوشش می آمد آنقدر صدایم را دوست داشت که گاهی اوقات التماس می کرد برایش نوحه بخوانم😢 و من در جوابش می گفتم «من برای تو نمی خونم اصلا☝️ اگه تو شهید بشی من به خدا و اعتقاداتم شک میکنم». یکبار یکی از بچه ها موقع وضو گرفتن خالکوبی اش را دیده و بهش گفته بود «مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری😞؟» مجید هم جواب داده بود «این خالکوبی یا فردا پاک میشه، یا خاک میشه»
روز عملیات یک دستبند سبز دستش بود درآورد، داد به من🍃 و گفت« بیا بگیر داداش به دردت میخوره». با خودم گفتم «اینم توهم زده میره شهید میشه حالا فکر کرده دستبند تبرکش چی هست😒!»
روز عملیات وقتی تیر خورد متعجب بودم از کار خدا مجید داشت میرفت به آرزوش برسه ومن ول معطل مانده بودم وسط معرکه. درست بود که منم زخمی شده بودم اما زخمی شدن کجا و شهادت کجا❗️مجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر خورده باز دست از مسخره بازی برنمیداشت. هرکسی تیر میخورد بعد از یک مدت بیهوش میشود مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یکبند شوخی میکرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد🕊
#مدافع_حرم
#حر_مدافعان_حرم
#طریق_الشهداء
❣داییهای مجید همه نانوایی داشتند؛ مجید میرفت دم در نانوایی بربری داییاش میایستاد به کسانی که توانایی خرید نان نداشتند از جیب خودش نان میخرید ودستشان میداد
❣بعضی وقت ها هم با مناسبت و بی مناسبت هزینه یک روز پخت نان را به شاطر میداد و میگفت نان رایگان به مردم بدهد.
❣آنقدر در این نانوایی ایستاد تا به مجید بربری🥖 معروف شد؛ از بس به این اسم معروف شده بود؛ وقتی هم که ثبت نام کرد برای اعزام به سوریه حاج جواد از مسئولین گردان امام علی(علیه السلام) فکر میکرد فامیلش بربری است.
راوی: مادر شهید
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
#خاطرات_شهید
●پیش از سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد. شاید اهل نماز نبود اما شهادت روزی اش شد چون به بچه یتیم رسیدگی می کرد و دست فقرا را می گرفت و به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت.
.
●زمانی آمد و اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب ها خیلی دیر می آمد. شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است
.
● قبل از شروع عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام سخنانم، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبیات مشخصه. چند بار گفتم بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این آخرین شوخی مجید بود.
.
فردای همان روز مجید به وسیله موشک کورنت به شهادت رسید وتمام خالکوبی هایش پاک شد...
#شهید_مجید_قربانخانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹کانال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
#شهید_مجید_قربانخـــانی🕊
وقتی از سفر ڪربلا برگشت
مادر پرسیده بود چہ چیزی از امام حسین خواستی؟
مجید گفتہ بود:
یڪ نگاه بہ گنبد حضرتــــ ابالفضل کردم و یہ نگاه بہ گنبد امام حسین و گفتم
#آدمــم_ڪنید
سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریہ به ڪلــی متحول شد.
همیشہ در حال دعا🤲 و گریه😭 بود، نمازهایش را سر وقتــــ می خواند
خودش همیشہ میگفتـــ نمیدانم چہ اتفاقی برام افتاده ڪہ اینطور عوض شده ام
و دوستـــ دارم همیشه دعا بخوانم و گریہ😭 ڪنم و همیشہ در حال عبادتــــ📿 باشم.
در این مدتی ڪه دچار تحول روحی و معنوے شده بود همیشــــہ
زمزمـہ لبش "پناه حرم،ڪجا میروے برادرم" بود.🥀
#رواے_خواهر_مجید
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
هدایت شده از ،
🌷 #شهدا
🍃 #طرح
❤️ #شهید_مجید_قربانخانی
📱 #سایز_پروفایل و #استوری
🖌نقاشی دیجیتال چهره شهید از آقای علی محمدی
🍃نشر حداکثری...
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
http://eitaa.com/joinchat/3829268513C24b28f680e
🎨 لوح | کاری از مرکز طراحان راهیان نور
💠 شهید مجید قربانخانی :
صحبتم با حضرت امام خامنه ای، آقا جان گر صد بار دگر متولد شوم برای اسلام و مسلمین جان می دهم.
#شهید_مجید_قربانخانی
🆔@ghasem_solaymani