"نمیتوانم از حسین پورجعفری نام نبرم"
از برادر نزدیکتر از پدر دلسوزتر
حسین آقای پورجعفری
کسی که بابا هروقت میخواست
وصفش را برای ما بکند یک جمله میگفت:
مثل پروانه دورمن میگردد
مگر میشود تورا از یاد ببریم
وقتی ما نبودیم کنار بابا
شما بقول خود بابا همانطور که
پدر دور فرزندش میگردد
حسین پورجعفری دور من میگردد
شبها تازمانیکه مطمئن نمیشدی بابا خوابیده نمیخوابیدی وصبحها قبل از بابا بیدار میشدی
و دم دراتاق مینشستی. همیشه جیبهایت
پر بوداز کشمش و توتخشک قدم به قدم از
ترس گرسنهماندن فرماندهات، دست در جیب
میکردی و در دهانش میگذاشتی
چگونه میتوان ازتویاد نکرد وقتی باتمام اینکه میدانستی همسرت در اوج احتیاجش به تو هست
بابا مارا واسطه کند درسفر آخر که برگشتی نداشت بگوید حسین رامنصرف کنید بامن نیاید
باگفتن این جملهٔ مابه تو رنگ رخسارت دیدن
داشت ما را حلال کن که عشقت را نفهمیدیم
فقط جوابت را شنیدیم که گفتی:
یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم!؟
کاش بودی سراغ بابا را از تو میگرفتیم
تو هیچوقت ما را بیجواب نگذاشتی
سلام مان رابه بابا برسان
سفربه سلامت یار وفادار
#زینب_سلیمانی
#محمدرضا_سلیمانی