eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.2هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
17.8هزار ویدیو
64 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پاسخ حاج حسین یکتا به این سئوال که: چرا باید به امیدوار باشیم؟!
چگونه شکر بجا آوریم از این نعمت که هست دستِ تو بالا سرِ همه امت دعای حضرتتان گر نبود، بی تردید نمیشدیم به انبوهِ فتنه ها نصرت هزار مرتبه باید ز دست میرفتیم میانِ اينهمه سختی علیهِ این نهضت نکرده ای تو فراموش لحظه ای ما را نبوده ای تو دمی غافل از محبانت به اسم گاه، دعا میکنی به تک تکِ ما به گریه گاه، دعا میکنی به این ملت عجیب اینکه گروهی، بجای شکرِ خدا زبان گشوده به نا شکری از رهِ غفلت برای مردمِ غافل، دگر چه باید کرد که حضرتِ تو نکردی برای این امت خوشا سعادتِ آنانکه باوفا بودند ترا رها ننمودند بعدِ هر بیعت خوشا وفای شهیدان که در دلِ دشمن بخون نشسته و جان داده اند با غیرت قسم به معجزه ی انقلاب اسلامی که این تویی که چهل سال داده ای عزت به لطفِ حق نه چهل سال، سیزده قرن است برای شیعه ی زهرا کشیده ای زحمت به احترام تو و مادر تو سر دادند هزارها حججی و هزارها همت قسم به غیرت مردانِ مرد تا امروز نشسته اند بپایت هزارها هیئت نه چرخِ کُندِ معیشت ز پایمان انداخت نه بی وفائیِ برجام دادمان حسرت به عشقِ شعبِ ابیطالبیم در تحریم به عشق کرب و بلاییم حامیِ دینت فدای العطشِ خیمه های اربابیم فدای لعلِ لبِ خشک و تشنه ی جدّت و پای کار علمدارِ عشق، میمانیم به عشقِ ساقیِ عطشان، به حُرمتِ حَرمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣دل ها در معراج شهدا آتش گرفت...🕊🕊 ببینید دختر چطور بغل استخوان‌های باباش خوابیده 😭 نازدانه ای که فقط شش ماه پدرش را دید😭
با همان آبـی کہ من پُشت سر تو ریختم💔 سوختم رحمـی کن وخاکسترم را جمع کن💔 وقت رفتن کوه بودے حالا تابوت و پلاکـ💔 حسرتِ چشمان خیس دخترم را جمع کن💔 پلاک و انگشتر شهید مدافع حرم مسعود عسگری🌹
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 خوابی که مادر بزرگ شهید مغنیه بعد از شهادت نوه اش دید: 💠 ایشان چند روز پس از شهادت جهاد خوابی می بیند که جهاد او را را به نماز و به ویژه نماز صبح وصیت می کند. 🍃🌹🍃🌹
خبرشهادت برادرم جهاد🌷 راکه شنیدم دلم سوخت مثل باباشده بود😭 خونها روشسته بودندولی جای زخم ها وپارگیها بود،جای کبودی وخون مردگی ها تصاویر بابا و جهاد باهم یکی شده بود ویک لحظه به نظرم رسیددیگرنمیتوانم تحمل کنم😭… مادر، وقتی صورت را بوسید،گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده،البته هنوز به” اربا اربا ” نرسیده، آراممان کرد 🌹🍃🌹🍃
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
6⃣3⃣5⃣ 🌷 💠به روایت مادرشهید: 🔹يك هفته قبل از شهادتش🕊 از به خانه آمد، پنجشنبه شب بود ديدم صدای ناله و گريه😭 جهاد می آيد؛ رفتم در اتاقش از همان لای در🚪 نگاه كردم. 🔸ديدم جهاد، سر سجاده📿 مشغول دعا و گريه است و دارد با صحبت می كند. دلم لرزيد💗 ولی نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزی نديدم🚫 . 🔹صبح موقعی كه  می خواست برود، موقع خداحافظی👋 نتوانستم طاقت بيارم؛ از او پرسيدم ديشب چی می گفتی⁉️چرا اين قدر بی قراری مي كردی؟ چي شده⁉️ 🔸جهاد خواست طفره برود برای همين به روی خودش نياورد و را عوض كرد، من به خاطر دلهره ای😥 كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سؤالاتمو با تكرار كردم 🔹گفت چيزی نيست ، من نماز می خواندم ديگر!ديدم اين طوری پاسخ داد نخواستم⭕️ بيشتر از اين# پافشاری كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم!مرا و بغل كرد و رفت… 😢يكشنبه ظهر فهميدم آن به خداوند و امام زمان چه گفته و بينشان چه گذشته😔 و آن لحن برای چه بوده است!
سخنان درباره شخصیت : " فرزند حاج عماد جوان بود و هیچکس نکرده بود در این مسیر باشد. میتوانست دانشگاهش را ادامه بدهد. هزاران فرصت داشت ک ب دنیا برسد. اما آن جوان که روح، معنویت، معرفت و عشق را درون خود داشت، همه ی این کارها را رها کرد و به ، و رفت. خبر شهادت او به هر کس رسید، مثل این بود ک حاج عماد، آن فرمانده و تیزبین و تاریخی، دوباره به شهادت رسیده است. " سلام به تو که نامت سیره ات بود ؛ ... 🌷 فرزندِ شهید عماد مغنیه
🐚🌷🐚🌷🐚🌷 یادتـان می ‌کنم💬 و با غـم دلـ💔 می ‌گویم حیـف😔 و صد حیـف کزین قافله من 🌹🍃🌹🍃
🔴 خاطره جالب شهید سلیمانی ✍در خاطره ای جالب که خود شهید سلیمانی مطرح کرده بودند وی گفته بود: یک بار از ماموریتی بر می‌گشتم و منتظر نماندم تا ماشین برایم بفرستند پس از یکی از راننده‌های تاکسی فرودگاه خواستم من را به جایی که می‌خواهم ببرد. سوار تاکسی شدم در میان راه راننده جوان گهگاهی به من نگاه می‌کرد اما ساکت بود اما انگار می‌خواست چیزی بگوید آن وقت من از راننده سوال کردم آیا من شبیه یکی از آشنایان شما هستم؟ راننده برای بار دوم به من نگاه کرد و از من پرسید آیا شما یکی از نزدیکان سردار سلیمانی هستی؟ آیا رابطه یا نسبتی مثلا برادر یا پسر خاله اش هستی؟ به او گفتم من سردار سلیمانی هستم. راننده جوان خندید و گفت با من شوخی می‌کنی؟ سردار سلیمانی خندید و گفت: نه شوخی نمی‌کنم من خودم سردار سلیمانی هستم. راننده گفت: به خدا  قسم بخور و من قسم خوردم که؛ به خدا من سردار سلیمانی هستم. راننده ساکت شد و چیزی به من نمی‌گفت پس از او سوال کردم چرا ساکتی؟ دوباره چیزی به من نگفت. از او سوال کردم با سختی و گرانی زندگی و مشکلات دیگر چطور سر می‌کنی؟ راننده جوان به من نگاه کرد طوری که در نگاهش حرف و کلامی بود و به من گفت اگر تو خود سردار سلیمانی هستی پس من هیچ مشکلی ندارم. شهید سلیمانی این قصه را مطرح کرده بود و گفته بود؛ اگر مسئولین به درد و رنج مردم توجه کنند و اهتمام بورزند مردم هم با آنها همکاری می‌کنند و ملت ما بهترین سرشت و ذات را دارند و فهیم هستند و  مسائل و امور را به خوبی درک می کنند.