『🌱
.
•
#حرڢِ_دݪ♥️
بــہ چــادری ها میگویند:
اگــہ چـادر بــپوشے فــلانیـہا خـوششـون نمیاد
اگہ چــادر بپوشے میگـن عقـب مونـده است
میگـن امروزے نیستــے
همہ تیـپ زدن تُ میخـواے بـا چـادر بیـاے؟
دیـگہ کـسےبہت تـوجـہ نمیـڪنہ ها!
حاݪا هی خودتــو اد چشــم بنـداز
مثلا تحصیــݪ ڪردهای!
همـه جـا آبـروی مــا رو ببــر میخــوای چیـو ثابــت کنی!!!😒
مــردم چــقدر ایــن دنیــا رو جدی گرفـتن😔
#دیدار_امام_زمان_عج
شبی که عملیات داشتیم حمید آقا رو بعد از آسیب دیدگی داشتیم میاوردیم عقب...داخل نفر بر بودیم شدت خونریزی بسیار زیاد بود😔اما حمید جان حتی تو اون لحظات مراقب رفتارش بود و مدام به ما میگفت ببخشید خونم روی شما میریزه!!!!مدام ذکر با حسین و یا زهرا میگفت چشماش بسته بود یکی از دوستان صداش زد که حمید جان من رو میشناسی حمید آقا گفتن بله .جان مگه میشه دوستم رو نشناسم بعد دوباره چشماش رو بست و ذکر گفت دوباره چشماش رو باز کرد در حالی که دستش روی پیشانیش بود بالای سرش رو نگاه کرد و گفت یا ابا صالح المهدی و لبخند زد و چشماش رو بست و دیگه نفس نکشید😭من حس کردم یه نوری از بدنش خارج شد شروع کردم به گریه و داد زدن و صداش میزدم....ولی دیگه جواب نمیداد😭یکی از همرزم ها اومد و دلداریم داد و گفت بخدا حمید جان عالی پر کشید🕊 بخدا معلوم بود امام زمان عج رو دید و رفت😭
خوشبحالت همرزم غیور و شجاعم به خدا که در شجاعت در میدان نبرد مثل یک شیر بودی و به تو غبطه میخوردم😭😔
راوی:همرزم شهیدمدافعحرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی🌹
⚜شهیدی ک نماز نمیخواند🤔
تو گردان شایعه شد
نماز نمی خونه
گفتن ..
تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده..
باور نکردم و گفتم ..
لابد می خواد ریا نشه..
پنهانی می خونه.☺️
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون.. بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! 😳توی سنگر کمین.. در کمینش بودم
تا سرحرف را باز کنم ..
گفتم بهش ک..
ـ تو که برای خدا می جنگی.. حیف نیس نماز نخونی…😁
لبخندی زد و گفت ..
یادم می دی نماز خوندن رو☺️
ـ بلد نیستی ؟😳
ـ نه..تا حالا نخوندم😢
همان وقت داخل سنگر کمین.. زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن..تا جایی
که خستگی اجازه داد.. نماز خواندن را یادش دادم
توی تاریک روشنای صبح.. اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم
هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش.. لبخند کم رنگی زد.😔
با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . .
و با لبخند به شهادت رسید.😔🌹
اری.. مسیحی بود که مسلمان شد و بعد از اولین نمازش به شهادت ☘️🌳🌲
『🖤
.
•
#دلنوشته🌱
دݪــم گـرفتـــه....
از ادمــ و عــاݪم گرفتــه....
بده پنـــاهم نوکرت بهــونه حرم گرفته...💔
بهـــ
دنبال شهادتی؟؟؟
همین حوالیـــ است میانـــ
شاد کردن دل ❣فقیری #یادتباشد
میانـــ
مهربانی با آدمی#یادتباشد
میانـــ
دستانـــ خیری ڪہ بهــ دعا بلند میشود برای تو#یادتباشد
🌱میانــــ
احترام
حیا
چشمپوشی
حقطلبی
مقاومت
و شهامت....
#یادتباشد:)
༻﷽༺
❣ #مهـدے_جان❣🍃
ڪاش دل مستحق گوشہ نگاهے بشود
قسمتم رؤیٺ آن ماهِ الهـے بشود
#فاطمیہ سٺ بہ داغ دل زهراے بتول
فرج #مهدے_موعود الهی بشود
#بنماے_رخ_ڪہ🌺🍃
#باغ_وگلستانم_آرزوسٺ🌺🍃
#صلـیالله_علیڪ_یااباصـالحالمھدے
#اللهمعجللولیک_الفرج♥️
از شهید همت به مـلتایـران
مبادا ضعف برخے مسئولان شما را ضعیف ڪند...🌱
مبادا دنیا زدگے برخے مدیران شما را از هواداری انقلاب دور ڪند...☝️
😇ما رزمندگان تا آخرین نفس پای انقلاب هستیم شما چطور❓
#انتخابات
#شهید_محمدابراهیم_همت
#تلنگر
بیا که تا تو نیایی، بهار، بی معناست
خوشیِ مردمِ این روزگار، بی معناست
تَبِ فراق تو بیچاره کرده دنیا را
بدونِ تو به دلِ ما قرار، بی معناست
تحمُّل غمِ هجران تو عجب سخت است
به زیر تیغِ توایم و فرار، بی معناست
مُحبّتِ تو نباشد عُبودیَّت هم نیست
و زنده داریِ شبهای تار، بی معناست
ولایتِ تو به شیعه حیات بخشیده
نفس کشیدنِ با اختیار، بی معناست
#رضا_رسول_زاده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حدیث_عاشقی ❤️
🌸🍃بـسْمِ رَبِّ الْـشُّـهَـداءِ وَالْـصِّـدّیـقـیـنْ🍃🌸
#شهید_جهاد_مغنیه: ما به دشمن صهیونیستی خود می گوییم که اگر خونی را ریختی این خونها، جویهایی میشود در مسیر قدس و فلسطین.
🕊🕊🕊🕊
🍃دغدغه حجاب داشت...
می گفت یک چادر از #حضرت_زهرا (س) به خانم ها ارث رسیده است؛
چرا بعضی ها لیاقتِ داشتن
این ارثیه دختر پیامبر (ص) را ندارند.😔
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#عاشقانه_همسر_شهید💛
#مدافع_عشق🌹
روزای اول ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت:
"خانومی...❤
بیا پیشم بشین کارِت دارم..."
گفتم...
"بفرما آقای گلم من سراپا گوشم...😍"
گفن "ببین خانومی...❤
همین اول بهت گفته باشمااا...
کار خونه رو تقسیم میکنیم هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی...☺️❤"
گفتم "آخه شما از سر کار برمیگری خسته میشی☹️
گفت "حرف نباشه ،حرف آخر با منه..😏
اونم هر چی تو بگی من باید بگم چشم...!😁🌹
واقعاً هم به قولش عمل کرد از سر کار که برمیگشت با وجود خستگی شروع میکرد کمک کردن...😍
مهمون که میومد بهم میگفت "شما بشین خانوم...👌😊
من از مهمونا پذیرایی ميکنم..."😉
فامیلا که ميومدن خونه مون به حال زندگیمون غبطه میخوردن و بهم میگفتن "خوش به حالت طاهره خانوم...😍❤️
آقا مهدی،واقعاً یه مرد واقعیه..."😌
منم تو دلم صدها بار خدا رو شکر میکردم...🌹
واسه زندگی اومده بودیم تهران...
با وجود اینکه از سختیاش برام گفته بود ولی با حضورش طعم تلخ غربت واسم شیرین بود...🙂
سر کار که میرفت دلتنگ میشدم..☹️
بر که میگشت،میفهمید با وجود خستگی میگفت...
"نبینم خانومی من...😍
دلش گرفته باشه هااا...❤
پاشو حاضر شو بریم بیرون...😉
میرفتیم و یه حال و هوایی عوض میکردیم...👌😊
اونقدر شوخی و بگو و بخند راه مینداخت...😍😁❤️
که همه اون ساعتایی که کنارم نبودو هم جبران میکرد...😌
و من بیشتر عاشقش میشدم و البته وابسته تر از قبل...😊
#همسر_شهید_مهدی_خراسانی