eitaa logo
اشعار قاسم نعمتی
4.8هزار دنبال‌کننده
742 عکس
212 ویدیو
24 فایل
جانم حسن علیه السلام چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین هیأت امشب رأس ساعت ۲۰انشاالله کهف الحسن علیه السلام تنها به عشق گریه برای تو زنده ام در آرزوی کرببلای تو زنده ام @karimegharib
روضه حضرت موسی بن جعفر )علیه السلام( باب الحوائج هر کجا کار خودش را کرد در پاسخ آه گدا کارخودش را کرد با آنکه دستش بسته بود اما گره وا کرد این حضرت مشکل گشا کار خودش را کرد رقاصه ای را ناله هایش زیر و رو کرده درسجده ها یا ربنا کار خودش را کرد سادات روی مادر خود غیرتی هستند اصلا کتک نه ، ناسزا کار خودش را کرد وقت زمین خوردن به یاد مادرش افتاد تاریک بود و بی حیا کار خودش را کرد از چند جا رد کبودی بر گلویش بود از پشت گردن حلقه ها کار خودش را کرد سر دارد و او را کفن روی کفن کردند آن نیمه شب هم بوریا کار خودش را کرد هنگام دست و پا زدن زنجیر اذیت کرد چون نیزه ها که کربلا کار خودش را کرد خولی سنان اخنس همه تشویق میکردند درآن میانه شمرتا کارخودش را کرد @karimegharib
غزل مصیبت كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پر خون شد مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم دست و پا مى زنم اما بخدا خوشحالم دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود ياد معجركشى شام بلا افتادم جسر بغداد هم از غربت من مى گريد در مسير گذر شاه و گدا افتادم @karimegharib
غزل مصیبت سیاه چالِ بلا سایه بر پرم انداخت چه شعله ها به دلم دوری از حرم انداخت برای خندة معصومه ام دلم تنگ است غمی به سینه ى من هجر دخترم انداخت اگرچه واسطة رزق عالمین منم یهودی آمد و نان در برابرم انداخت ازآن شبی که نوک چکمه زد به پهلویم مرا به یاد نفس هایِ مادرم انداخت تمام واقعه ى کوچه خوب فهمیدم چنان به صورتِ من ضربه زد سرم انداخت میان ابروی من چند تا شیار افتاد زبسکه لطمه به این دیدة ترم انداخت برای اینکه ز سجده مرا بلند کند زپُشت پنجه به مویِ مطهرم انداخت زمانِ تنگیِ جا دست وپازدن سخت است تمامِ وزن خودش را به پیکرم انداخت میانِ گودیِ مقتل حسین زانو زد نگاه مضطربی جانبِ حرم انداخت صدایِ دختری آمد بیا عمو عباس غریبه پنجة غارت به معجرم انداخت به سر زنان دمِ گودال فاطمه میگفت: جدا نمود سروپیش دخترم انداخت @karimegharib
اَشعٰار قٰاسـِــــمْ نِعمَتی: کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود به دست بسته شده، از عطا نمی افتد اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟ همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟ به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد کسی که در تن او پیرهن شده پاره به یاد بی کفن کربلا نمی افتد تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد سنان و شمر به هم با اشاره می گفتند: مگر که نیزه نخورده ؟ چرا نمی افتد؟   @karimegharib
یا باب الحوائج بازو،کمر،سر ،هرکجایم ضربه دیده بدتر زهرجا ساقِ پایم ضربه دیده جا باز کرده حلقه ها زیرِ گلویم با هر تکان ،راهِ صدایم ضربه دیده با پا مرا روی زمین مالید ورد شد چون چادر خاکی عبایم ضربه دیده در جایِ گودی مثل جدم گیر کردم باضربِ سنگین دنده هایم ضربه دیده سر بسته گویم بی ادب حرف بدی زد شخصیت درد آشنایم ضربه دیده با پا زدو واشد ترک های لبانم ارثیة کرب وبلایم ضربه دیده بر رویِ تخته پاره یادِ بوریایم از بسکه اعضایِ جدایم ضربه دیده در پیش زینب ار قفا سررا بریدند پیراهنش را از تنش بیرون کشیدند @karimegharib
یاباب الحوائج دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد این جدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد با دو دست بسته هم باب الحوائج بوده ام کی غل و زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد ناله های ممتدم گویای این مطلب شده بغض سینه اشتیاق صحبتم را لطمه زد تار می بینم ز بس که این حرامی یهود گاه و بیگاه آمد از ره صورتم را لطمه زد صوت سیلی هم صدا شد با صدای خنده اش هر دمی آمد سراغم خلوتم را لطمه زد نام زهرا را نه تنها با طهارت او نبرد بد دهن بود و دل با غیرتم را لطمه زد داغ من یک سر بریدن کمتر از جدم حسین آخر کار این کفن ها غربتم را لطمه زد  @karimegharib 
غزل مصیبت موسی بن جعفرعلیه السلام هر لحظه ای که آمد و از من خبر گرفت حالات سجده های مرا در نظر گرفت می دید عاشقانه مناجات می کنم اغلب سراغی از من عاشق،سحر گرفت نفرین به ضربه ای که نماز مرا شکست رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت پاره شده عبا به تنم بسکه با شتاب  این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت جا خورده دنده ام به گمانم که پهلویم  چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت  فهمیده بود غیرت ما روی مادر است با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت دانستم از چه کودک جامانده حسین وقت فرار دست خودش روی سر گرفت در شام دختری که خودش ضربه خورده بود دامن برای روی کبود پدر گرفت هر چه شد عاقبت سرم از تن جدا نشد تشییع پیکرم به زیر دست پا نشد تیزی نیزه ای نرسیده به حنجرم سیلی نخورده دختر من در برابرم @karimegharib
غزل مصیبت موسی بن جعفرعلیه السلام در میان هلهله سوز و نوا گم می شود زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود  بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم در گلویم گریه های بی صدا گم می شود  در دل شب بارها آمد نمازم را شکست در میان قهقهه صوت دعا گم می شود  چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود  تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش راه مادر در میان کوچه ها گم می شود بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم آه در سینه به ضرب بی هوا گم می شود  لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود  از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا ؟ گوشوارِ بچه ها در کربلا گم می شود @karimegharib
زمينه نوحه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سبک منو اشکى مثل بارون پريشان و بى پناهم, شده زندان قلگاهم خدايا خسته شدم من, اجابت کن سوزو اهم چه گويم - از اين بى حرمتى ها قسم بر-پريشانى زهرا از اينجا- خلاصم کن خدايا رسيده جانم از غصه بر لب شده روزم تيره همچنان شب دعايم گرديده هر خلصنى يا رب واويلا غريبم من خدا من و زخم تازيانه, شکنجه هاى شبانه دگر جا واکرده زنجير, به روى پهلو وشانه بخوانم -دعا با دسته بسته زبسکه-نمازم را شکسته مسير -نفس در سينه بسته دگر تاخورده اين ساق پايم نمى ايد بالا اين صدايم زبسکه در زندان کرده با پا جا به جايم واويلا غريبم من خدا به روى يک تخته پاره, شدم چيده چون ستاره به هم ريزد استخوانم, نه با ضربه با اشاره اگر شد-پر از خون پيکر من نگشته- جدا از تن سر من نرفته-اسيرى دختر من سلام من بر آن سر بريده که با چشم خوداز نيزه ديده چگونه دختر شد در خرابه قد خميده واويلا غريبم من خدا @karimegharib