eitaa logo
اشعار قاسم نعمتی
4هزار دنبال‌کننده
669 عکس
163 ویدیو
19 فایل
جانم حسن علیه السلام چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست میان آینه ام نقشی از نگاری نیست قساوت دل آلوده کار دستم داد دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست همه خدایی خود را بگرد و خوب ببین که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست همه جوارح من با گناه مانوس است گرسنگی و عطش رسم روزه داری نیست رفاقت من و تو رنگ و بوی دیگر داشت به حال و روز دلم جای آه و زاری نیست؟ بیا و بی ادبی های مرا ندیده بگیر به غیر جود و کرم از تو انتظاری نیست تمام دل خوشی من محبت علی است ز هیچ کس به جز آقا امید یاری نیست حرام باشد اگر رو به غیر او بزنم کریم تر ز علی هیچ سفره داری نیست سگ قدیمی دربار شاه لو کشفم به جز مقابل شه جای خاکساری نیست قسم به چادر خاکی برای حفظ ولا شبیه مادر سادات جان نثاری نیست خوشا به حال کسانی که با بصیرت محض حمایت از ولی امرشان شعاری نیست مدال عشق حسین است سینه های کبود حریف سینه ما شعله های ناری نیست به گریه بهر حسین یار مادرش هستم ز هجر کرب و بلایش به دل قراری نیست خدا ز سوز دل زینب آفریده مرا به نام سینه زن کربلا خریده مرا @ghasemnemati_ir
لذت اشک مناجات ،سحر مشهود است حال آشفته دل از دیده تر مشهود است منتی نه زکرم دست زمین خورده بگیر همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است راه خود را سحری جانب ما مایل کن دست خالی گدا وقت گذر مشهود است حال و روز من هجران زده دیدن دارد حال دلسوخته از آه جگر مشهود است هنر آن نیست نسوزی به میان آتش بین خاکستر پروانه هنر مشهود است هرکه فانی نشود جام بقایش ندهند مردی مرد به هنگام خطر مشهود است من وتنهایی در قبر خودم میدانم اوج بیچارگیم وقت سفر مشهود است تن بی جان مرا گریه کنان بردارید تربت کرببلا در کفنم بگذارید السلام ای شه لب تشنهء بی سر ارباب می رسد از حرمت نالهء مادر ارباب گیسویش را به روی حنجر تو ریخته است می گذارد لب خودرا روی حنجر ؛ارباب خاطراتی ز تو و بوسه ء زینب دارد میکند یاد گرفتاری خواهر؛ارباب خواهرت را ته گودال کنار تو زدند خاک گودال نشسته روی معجر ؛ارباب مثل او باکتک ازیار جدایش کردند جای پا مانده به روی همه پیکر ؛ارباب @ghasemnemati_ir
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد همرهان بار سفربستند و من جا مانده ام گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد وای از نفسم که در راه خطا خوارم نمود او بهانه از سر اجبار دستم میدهد آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد معصیت کردن برایم عادی گشته چرا؟ این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه‌ای که سبویی لحظه دیدار دستم میدهد زیر دین کس نباشم تا دم جان دادنم جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد بوسه دارد دست آن ساقی که ازروز ازل باده را بی منت و آزار دستم میدهد در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد دانم آخر حق زباب القبله کرب وبلا برگ تضمین امان از نار دستم میدهد @ghasemnemati_ir
ارواحنافداه ای روزه دار، افطار محتاج یک دعایم آقای آبرودار، محتاج یک دعایم با نامه ی سیاهم قلب تو را شکستم آلوده و گنه کار، محتاج یک دعایم خیلی دلم گرفته، از تو خبر ندارم با این وجود دلدار، محتاج یک دعایم تا خواستم بیفتم، دست مرا گرفتی این دفعه هم چو هر بار، محتاج یک دعایم یابن الحسن کجایی ، من آمدم گدایی شرمنده ام کجاها، دیدی گناه کردم خیلی شدم گرفتار، محتاج یک دعایم نگذاشتی بریزد یک لحظه آبرویم هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم ای کاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا در انتظار دیدار، محتاج یک دعایم خیمه نشین صحرا، آرام جان زهرا هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم وقت اذان مغرب دلتنگ کربلایم ای روزه دار افطار، محتاج یک دعایم @ghasemnemati_ir
اشعار قاسم نعمتی
#مناجات_با_خدا #ماه_مبارک_رمضان نازم به این خدا که گنهکار می خرد #حاج_محمود_کریمی #قاسم_نعمتی @
نازم به این خدا که گنهکار می خرد هر روزه دار را دَم افطار می خرد باآبروی رفته به میهمانی آمدم هربار آبروی مرا یار می خرد یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا با احترام حضرت ستار می خرد من روی آمدن به ضیافت نداشتم اما دلم خوش است که غفار می خرد اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد بارگناه او به شب تار می خرد رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد در روز حشر هم به امیر نجف قسم مارابه عشق حیدرکرار می خرد حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است مارابه این بهانه خریدار می خرد درحسرت یَموت ویَرَنی میکشد مرا حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد باب الرضای صحن نجف باب الجنت است اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد مارابه نام تشنه لب کربلا حسین با یک سلام لحظه ی افطار می خرد اذن دخول کرببلا نام زینب است زینب فقط گدای گرفتار می خرد هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد اورایقین کنید که علمدار می خرد از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد پیش رباب حرمله فریاد زد کسی گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد @ghasemnemati_ir
🎙به سبک:منم آواره بین کوفه... دوباره امد وقت رحمت - به پا کشته بزم ضيافت نمودى بر ما هم کرامت _الهى الهى فراق يک ساله سر امد- گنهکارى پشت در امد ببين با چشمان تر امد _ الهى الهى الهى من ان بنده بى سرو پا هستم زراه امدم تا بگيرى دستم - به راهت نشستم من ان گداى الوده دامنم در اين دل شب با گريه در زنم همان فرارى که خوانده اى منم ( الهى العفو يا ربى يا کريم )۳ --------------------------------- زبسکه خوب و مهربانى- گدا را سويت ميکشانى خريدار اشک جوانى _الهى الهى نمودى با حالم مدارا - کشيدى تو ناز گدا را بخر بارم را جان زهرا _الهى الهى الهى اگر سر به زيرو گنهکارم من در اين سينه حب على دارم من - سگ حيدرمن در اين ضيافت مهمان حيدرم گداى کنج ايوان حيدرم ز روز اول قربان حيدرم ( الهى العفو يا ربى يا کريم )۳ --------------------------------- گداى شاه عالمينم - دم مغرب در شور و شينم به ياد لبهاى حسينم _ الهى الهى عطش که مى افتد به جانم - ترک بر ميدارد لبانم به ياد چوب خيزرانم - حسين جان حسين جان حسين جان سلام به تو بهترين افطار است دلم ياد کرببلا غم دار است - غمم بى شمار است لبان خشکت با ضربه وا شده ميان گودال دعوا به پا شده سرت چگونه از تن جدا شده يا بن الزهرا لبيک يا حسين @ghasemnemati_ir
یا سیدی به بنده ی رسوا امان بده بر این گدای بی کس و تنها امان بده میترسم از حساب و کتاب تو یا مجیر(یاکریم) کن با اسیر خویش مدارا ...امان بده من خورده ام زمین تو دیگر مرا نزن این بنده ی فراری خود را امان بده کار مرا درست کن ای یُجبر المحیف پیش از حساب محشر کبری امان بده آن روز که پدر ز پسر میکند فرار دست مرا بگیر خدایا امان بده پیش تو آبرو که نمانده برای من امشب بیا به خاطر زهرا امان بده حب علی میان دلم موج میزند طوفانی است تا دل دریا امان بده این سینه نیز مثل نجف جای حیدر است دیگر بیا به حرمت مولا امان بده تضمین فاطمه ست به هر زائر حسین گوید به احترام من او را امان بده بر کربلا قبله ی شش گوشه اش قسم ما را میان عرش معلا امان بده تنها به عشق گریه برای تو زنده ام در آرزوی کرب و بلای تو زنده ام @ghasemnemati_ir
ساقیا بوی نسیم سحری ما را بس در همین حد که نمودی نظری ما را بس حاجت ازدل نگذشته تو روا می سازی از گرفتاری ما باخبری ما را بس مثل هر بار اگر باز بزرگی بکنی بار افتاده ی ما را بخری ما را بس شوری اشک ، چشیدم و نمک گیر شدیم داده ای نیمه شب چشم تری ما را بس ناخداگاه مقیم در میخانه شدیم جای دادی به گدایی گذری ما را بس فاطمه دید و پسندید و خرید این همه عمر با تولّای علی شد سپری ما را بس شیعه حیدر کرار شدیم و برِ ما همسر فاطمه کرده پدری ما را بس بوسه دارد کف نعلین علی که نورش می کند در رخ ما جلوه گری ما را بس جان ارباب قسم ، این دلمان تنگ شده یک سفر کرببلا هم ببری ما را بس همه را مثل جوادت تو بغل می گیری چقدر خوب تو کردی پدری ما را بس عاقبت حاجت ما نیز روا خواهد شد خاک ما گوشه ای از کرببلا خواهد شد @ghasemnemati_ir
صاحب نفسا وقت سحر ياد زما کن در بين قنوتت من آلوده دعا کن در هم بخر اين باربهم ريخته ام را کمتر گل زيباى خود از خار جدا کن کشکول گداى سر راه تو گرفتم که گاه کريمانه نگاهى به گدا کن از دست گنهکارى خود خسته شدم من اين مرغک پر بسته ز هر دام رها کن دل مرده ام اى يارمسيحا نفس من هوئى بکش و حاجت اين خسته روا کن آخر بشود دورى تو قاتل جانم با يک نظرى درد نفس گير دوا کن جامانده ام از قافله ى سرخ شهيدان راهى دل ما را به مسير شهدا کن اى زائر شش گوشه بيا يک سحرى را ما را ز کرم در به در کرببلا کن @ghasemnemati_ir
برای دیدن روی تو ناله ها دارم خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من ز ناله های شماست ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم گدائی در این خانه آبروی من است به نام توست اگر ذره ای بها دارم به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه... ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را نشان رحمتی از یار آشنا دارم مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم بدست خود بده خرج زیارت ما را هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم @ghasemnemati_ir
ای که دیدار تو رویای شب تار من است یک نگاه تو طبیب دل بیمار من است گر به دادم نرسی می روم از دست، بیا نامت آرامش این قلب گرفتار من است همه جا بخشش و احسان و کرم کار تو است کاسه لیسیِ درِ خانۀ تو کار من است دانم ای دوست که بی ارزشم و بی قیمت ولی آخر چه کسی جز تو خریدار من است بگذری گر شبی از گوشۀ سجاده من بنگری آهِ جگر سوز فقط یار من است کاش آید سحری که تو لیاقت بدهی بعد یک عمر دگر نوبت دیدار من است ای عزیزِ همه عالم تو خودت می دانی کوله باری ز گنه تحفۀ بازار من است پسر فاطمه ما سائل درگاه توایم کرمی کن که گدایان سر راه توایم @ghasemnemati_ir