eitaa logo
غزلستان
215 دنبال‌کننده
322 عکس
27 ویدیو
0 فایل
شاعر نِیَم و شعر نمیدانم چیست من مرثیه خوانِ دل دیوانه ی خویشم
مشاهده در ایتا
دانلود
از آسمانها با خودت عطرِ بهار آورده‌ای یک جامِ کندویِ پُر از شهدِ انار آورده‌ای از کوچه‌باغِ رنگها، بر فرشی از برگِ حنا با تار و پودی از طلا، نقش و نگار آورده‌ای خیره دو چشمم سوی تو، مست از گُلِ شب‌بوی تو هستم خوشامدگوی تو، چون عطرِ یار آورده‌ای نازک‌خرام و نازنین، خوش‌قد و بالا عَنبرین بر شانه‌های مرمرین، مو آبشار آورده‌ای این خنده‌های جام را، این باده‌ی خیّام را چون می‌گذاری گام را، مستانه‌وار آورده‌ای پروانه‌ی پیراهنت، زیبا نشسته بر تنت با این همه گُل بودنت، گُل را چکار آورده‌ای؟ پیچیده از شب تا سحر، عطرِ اقاقی‌هایِ تر شاید تو هستی که قمر، رویِ مدار آورده‌ای گفتم غزل گفتی بخوان، گفتم بهاری یا خزان؟ گفتی خزان هستی ولی با خود بهار آورده‌ای 📚 @ghazalestan 📖
گاه بارانی و میباری و گاه، رقصِ پُرشورِ نسیمم میشوی گاه گنجشکی کنارِ پنجره، گاه شوقِ یاکریمم میشوی سایه سارِ باغهایِ نوبرت، سیبِ گونه توتِ لبهایِ ترت شُرشُرِ رودِ عسل در دفترت، شعرِ جنّاتِ نعیمم میشوی گردن آویزت صلیبِ آفتاب، گیسوانت برگِ زیتون و شراب بر لبت انجیلِ برنابایِ ناب، راویِ عهدِ قدیمم میشوی عشوه ات اعجاز و دینت دلبری، عشقِ خود را میکنی یادآوری با دو ابرویِ کجِ پیغمبری، چون صراطِ مستقیمم میشوی جرعه جرعه ماهی و ماهوری و ارغوان پوشیده ی ِ انگوری و کوچه گردِ شهرِ نیشابوری و مستِ خیامِ حکیمم میشوی خوش خرامان خوش کرشمه چون غزال، مثلِ سایه میخزی با شور و حال نرم و آهسته میایی در خیال، پنجه ورچینِ حریمم میشوی در به رویت میگشایم بیقرار، تا میایی میرسد فصلِ بهار چین به چینِ دامنت غرقِ انار، نقشِ خوشرنگِ گلیمم میشوی می نشینی روسری وا میکنی، بیدِ مجنون سهمِ لیلا میکنی عطرافشان شور برپا میکنی، بوستانی از شمیمم میشوی آخرِ شعر است این طرزِ نگاه، پشتِ ابری میرود از شرم ماه گاه بارانی و می باری و گاه، رقصِ پُرشورِ نسیمم میشوی 📚 @ghazalestan 📖
وا کن مژه تا زندگی آغاز شود یک صبح معطل سلامت مانده 📚 @ghazalestan 📖
سرسبزى باغی از غزل، تقدیمت روياى لبالب از عسل، تقدیمت در را بگشا، عجب هوايى، بـه بـه! خوشبختی صبح، یک بغل تقدیمت 📚 @ghazalestan 📖
با تو بودن آرزویی تا ابد شاید محال خوش به حال هر کسی دلتنگ و بی تابش تویی! 📚 @ghazalestan 📖
گنجشک به گنجشک در این صبح دلاویز مستانه و چهچه زن و پرشور و غزل ریز با شوق صدایت زده‌اند ای پری ناز یعنی که شکفته گل خورشید؛ به پا خیز 🌱 📚 @ghazalestan 📖
صبحی و خلیج واژه ها  نغمه گرت روشن شده تکلیف دو چشم خزرت آغاز  جهانی   و  چه  فخری   دارد خورشید که تاج می گذارد به سرت 📚 @ghazalestan 📖
مستانه بر دف می‌زند، مهتاب از رقصیدنت با هلهله کف می‌زند، هر موج از چرخیدنت آغوش وا کرده صدف، "شوق" آمده از هر طرف بسته سرِ راهِ تو صف، هنگامِ پا ورچیدنت در های و هویِ لحظه‌ها، خیس از نمِ فواره‌ها چون حسِ نابِ سبزه‌ها، سرشارم از روییدنت شورِ فراوان می‌دهد، هر سبزه را جان می‌دهد شادی به بستان می‌دهد، با غنچه‌ها خندیدنت باران که نم‌نم می‌زند، از عاشقی دم می‌زند بوسه دمادم می‌زند، بر لحظه‌ی گُل چیدنت چرخی بزن بی‌تاب شو، شب تا سحر مهتاب شو مست از شرابِ ناب شو، با این غزل نوشیدنت 📚📖
ماه، شوریده‌یِ تحریری از این زیبایی غرقِ آوازِ اساطیری از این زیبایی هدفش کُشتنِ من بوده از اول نقاش تو نداری سرِ تقصیری از این زیبایی شُرشُرِ مویِ شرابت به بلورِ بَر و دوش چیست جُز رقصِ نفسگیری از این زیبایی؟ از سرِ دامنه می‌کبکی تا چشمه یِ دشت خوش‌خرامان چه سرازیری از این زیبایی بوسه‌یِ تُردِ تو را دل نچشیده شده آب! وای از چیدنِ انجیری از این زیبایی چشمهایت عسلی هست و لبانت شکلات مرضِ قند نمی‌گیری از این زیبایی؟ ما که مُردیم، خودت وَه چه تحمل داری نه خداییش، نمی‌میری از این زیبایی؟ 📚 @ghazalestan 📖
گیسوانِ بیدِ مجنون را به رقص آورده ای آبشارِ غرقِ افسون را به رقص آورده ای گوشه یِ چشمت بهشت است و به دورش پلک پلک باغهایِ سبزِ زیتون را به رقص آورده ای پیکرِ مرمر تراشت شاهکارِ دلبری ست خوش، قد و بالایِ موزون را به رقص آورده ای ابروانت چون کمانچه، پنجه ات تنبک نواز شوقِ آوازِ "همایون" را به رقص آورده ای میزنی پارو به پارو پلک در شعر و عسل زیرِ باران، رودِ کارون را به رقص آورده ای آنچنان که شوقِ رویِش در صدایِ پایِ توست دانه یِ در خاک مدفون را به رقص آورده ای خوش به حالِ هاله یِ رنگین کمانی که بر آن دامنِ چین دارِ گُلگون را به رقص آورده ای حق بده مستت شوم، رقصانِ بن بستت شوم چون شرابی در رگم خون را به رقص آورده ای بارِ دیگر مولوی "منظومه یِ شمسی" سرود بر مدارت بس که گردون را به رقص آورده ای شور برپا شد، چه غوغا شد، دری وا شد به نور نه فقط واژه، که مضمون را به رقص آورده ای عشق گفت این شعر لیلایی ست، پرسیدم چطور؟ گفت با هر بیت، مجنون را به رقص آورده ای 📚 @ghazalestan 📖
رقص کنان با دف و سنتور و سه تار آمده ای مست و خرامانی و از باغِ انار آمده ای سیب لب و سُنبله مو، ساقه طلا سرکه سبو سبزه قدم از همه سو، سویِ قرار آمده ای تُنگِ عسل پیرهنت، ماهیِ قرمز دهنت رودی و با موجِ تنت باز کنار آمده ای شانه به گیسو زده و سُرمه یِ آهو زده و ماه به یکسو زده و رویِ مدار آمده ای خرمنِ ابریشمِ تَر، ریخته تا قوسِ کمر فرشِ غزلبافی و در نقش و نگار آمده ای جانِ دلم راست بگو، هرچه دلت خواست بگو بی کم و بی کاست بگو، سهمِ که بار آمده ای؟ پیچکِ هر نرده ای و پنجره وا کرده ای و رقصِ گُلِ پرده ای و چلچله وار آمده ای سبزه به زنبیلی و بس، وِلوِله در ایلی و بس ساعتِ تحویلی و بس، لحظه شمار آمده ای 📚 @ghazalestan 📖
غزلستان
یادت که می کنم سر من درد می کشد بی تو تمام پیکر من درد می کشد در کوچه های مبهم و بن بست بی کسی این
جهانی را به هم می ریزی از دلبر شدن‌هایت از این رعنا، از این غوغا، از این محشر شدن‌هایت انارِ حبه یاقوتی، شرابِ نابِ شاتوتی ترنجِ باغِ ماهوتی، تو با نوبر شدن‌هایت هزاران برگ را بر سنگفرشِ ناز گسترده هوایِ نم نم و پرسه به پرسه تر شدن‌هایت نسیم از چینِ دامن آمده تا راهِ ابریشم به شوقِ تاجرِ مُشکِ تر و عنبر شدن‌هایت شکوهِ مشرقِ دوری، پرستشگاهی از نوری چه باید کرد با قدیسه یِ مرمر شدن‌هایت خدایی ناخدایی را که یادت داده این گونه سُکان در دست و ماهِ مست این بندر شدن‌هایت طلایِ کوهِ نور است و خلیجِ نقره یِ افسون پری رو و پری مو و پری پیکر شدن‌هایت خرام ابرویِ چشم آهویِ پر تیهویِ زیبارو ! قلم می ماند از توصیفِ اِغواگر شدن‌هایت تنِ تو آخرِ گرمایِ تابستان، بغل وا کن مرا جا کن شبی در هُرمِ شهریور شدن‌هایت نه تنها تار، بلکه کار دستم داده‌ای ای عشق! خدا خیرت دهد هر شب تو با این شر شدن‌هایت شراب از شعر میریزد، چه شوری برمی‌انگیزد بخوان خاتون! بخوان از مستیِ دلبر شدن‌هایت غزل گفتم که باز عاشق شوی، چون که خبر دارم غزلهایِ مرا با شور و شوق از بر شدن‌هایت 📚 @ghazalestan 📖