دهان وا میکنی رسواییِ " انگور" می پیچد
چنان خوردی که از" ری" تا به "نیشابور" می پیچد
نگفتم کم بخور چون مولوی، قدر دو پیمانه؟
نگفتم صحبت بد مستی ات ناجور می پیچد؟
خودم دیدم "زُحل" در پیش ناهید و قمر میگفت
به تقلید از تنت دور تنش را نور می پیچد!
خدای "ذوالفنون" شاهد ،"همایون" میزنم وقتی
به یادت در تن و روح سه تارم "شور "می پیچد
یقین دارم که "کورش" از تو در منشور خود گفته
که اینگونه ست هی آوازه ی "منشور "می پیچد
#احمدجم
📚 @ghazalestan 📖
باران و باد و برف و زمستان بهانه اند
این خانه را نبودن تو سرد می کند
📚 @ghazalestan 📖
چون گره بگشایی از مو، شام گردد صبحها
پرده چون بگشایی از رو، صبح گردد شامها
#صائب_تبریزی
📚 @ghazalestan 📖
تا چون تویی نیاورَد این چرخِ کهنه باز
مانَد فلک به حسرت عباس دیگری
#روزنگار: ۱۳ جمادی الثانی، سالروز وفات حضرت ام البنین(س).
📚 @ghazalestan 📖
پنجره وا میکنم بر رویِ تو، مثلِ باران سبزه را تر کرده ای
از فرازِ آسمان تا رویِ خاک، خاطراتم را معطر کرده ای
با لباسِ مخملِ پروانه پوش، با هوایِ تازه یِ نم نم به دوش
دامنت رنگین کمانِ گُلفروش، جنگلی را غرقِ شبدر کرده ای
با شکفتن هایِ یاس و پونه ات، با طلوعِ خنده یِ بابونه ات
با دو چالِ نازِ رویِ گونه ات، چهره ات را دلرباتر کرده ای
حضرتِ لیلایِ واویلایِ ناز! جنگلِ بالابلندِ دلنواز !
گیسوانت بیدِ مجنون است و باز، روسریِ خیسِ مِه سر کرده ای
سبزه دامن ،ساقه گندم، گُل به دست، باز میرقصی سراپا مستِ مست
فارغ از هر بودنی و هرچه هست، لحظه هایم را چه محشر کرده ای
در خیالم باز مهمانِ توام، چشم در چشم و غزلخوانِ توام
محوِ زیبایی و حیرانِ توام، بس که خود را ماه و دلبر کرده ای
دیده بوسی و "سلام، از این طرف"، با خوشآمدگویی و شور و شعف
شوقِ مروارید و آغوشِ صدف، "عشق" را این گونه باور کرده ای
کلبه ای با عطرِ قلیانِ دو سیب، دلربا و دلپذیر و دلفریب
با اجاق و کتری و هیزم عجیب، چای را قندِ مکرر کرده ای
با تو خوشبختی شده از آنِ من، اشکِ شوق است و صفِ مژگان من
باز در دریاچه یِ چشمانِ من، دسته قویی را شناور کرده ای
میدهد با بودنت طعمِ عسل، میشود هر بیتِ آن ضرب المثل
خوش بحالِ بیت بیتِ این غزل، چون که آن را کامل از بر کرده ای!
#شهراد_ميدرى
📚 @ghazalestan 📖
پیچ خوش ییلاق در البرز می آید به یاد
از قفای روسری، مویت که می ریزد به دوش
#علیرضا_بدیع
📚 @ghazalestan 📖
در من کسی باز یاد تو افتاد، امشب
بانگی تو را از درونم صلا داد، امشب
من بی تو امشب دلم شادمان نیست اینجا
بی من تو هر جا که هستی دلت شاد، امشب
چشم تو روشن که افروخت بعد از چه شب ها
یادت چراغی در این ظلمت آباد، امشب
دیوار ذهنم پُر از سایه های گذشته است
افتاده بر یک دگر شاد و ناشاد، امشب
یک سایه از تو که گوید: قرار ملاقات
نزدیک آن بوته سبز شمشاد، امشب !
یک سایه از من شتابان سوی سایه ی تو
باهم مگر سایه هاراست میعاد امشب ؟
در ذهنم ای چهره ات بهترین یادگاری !
زیباترین شعرم ارزانی ات باد امشب
#حسین_منزوی
📚 @ghazalestan 📖
ای تازهتر از هرچه که تازه؛ گل نوبَر
ای در نفس ذائقهی صبحْ شناور
از بس که شکیلی و تَر و خوشگل و زیبا
طاووس پَر انداخته در پای تو پَرپَر
وا میشوی از غنچه و در عطر بهارت
کوه آمده در رقص و به گِردَت زده چَنْبَر
الگوی خطیبانی و سرمشق مکاتب
از موی تو کَلْهُر زده نی در خط مَسْطَر
ختم همهی خوشْخط و خالان قشنگی
حلقهست در انگشت اشارات تو تِشْتَر
چون سایه به دنبال خیال تو، خلایق
صف در صف و جان بر کف و بیچاره و مُضْطَر
آهوی خرامیده در آغوش نسیمی؛
مهتاب و ستاره به تماشای تو اَنْوَر
پُرچالشی و چشم سیاه تو تنشْزا
سنگ از تب گرمای تنت، آبِ مُقَطَر
ساکن شده طوفان و زده تکیه به ساحل
دریا به تمنای تو انداخته لنگر
پُرهیبت و مغروری و سرشار و مُطَنْطَن
ابروی تو شمشیر و دو چشمان تو بَربَر
در شرح و بیان قد و بالای بلندت
الکن شده لفظ و قلم از عجز مُکَدَّر
📚 @ghazalestan 📖
جهانی را به هم می ریزی از دلبر شدن هایت
از این رعنا، از این غوغا، از این محشر شدن هایت
انارِ حبه یاقوتی، شرابِ نابِ شاتوتی
ترنجِ باغِ ماهوتی، تو با نوبر شدن هایت
هزاران برگ را بر سنگفرشِ ناز گسترده
هوایِ نم نم و پرسه به پرسه تر شدن هایت
نسیم از چینِ دامن آمده تا راهِ ابریشم
به شوقِ تاجرِ مُشکِ تر و عنبر شدن هایت
شکوهِ مشرقِ دوری، پرستشگاهی از نوری
چه باید کرد با قدیسه یِ مرمر شدن هایت
خدایی ناخدایی را که یادت داده این گونه
سکان در دست و ماهِ مست این بندر شدن هایت
طلایِ کوهِ نور است و خلیجِ نقره یِ افسون
پری رو و پری مو و پری پیکر شدن هایت
خرام ابرویِ چشم آهویِ پر تیهویِ زیبا رو !
قلم می ماند از توصیفِ اِغواگر شدن هایت
نه تنها تار، بلکه کار دستم داده ای ای عشق!
خدا خیرت دهد هر شب تو با این شر شدن هایت
شراب از شعر میریزد، چه شوری برمی انگیزد
بخوان خاتون! بخوان از مستیِ دلبر شدن هایت
غزل گفتم که باز عاشق شوی، چون که خبر دارم
غزلهایِ مرا با شور و شوق از بر شدن هایت
#شهراد_میدری
📚 @ghazalestan 📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟
کوته کن این بهانه دنباله دار را!
#صائب_تبریزی
📚 @ghazalestan 📖
ای یارِ دور دست که دل می بری هـنوز
چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز
هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ها زمـان
در چشمم از تمامیِ خوبان سـری هـنـوز
سـودای دلـنـشـیـنِ نـخـستین و آخرین!
عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز
ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها
از هـر چـراغ تـازه فـروزان تــری هـنــوز
بـالـیـن و بـسـتـرم هـمـه از گل بیاکنی
شب بر حریم خوابم اگر بـگـذری هـنـوز
ای نـازنـیـن درخـتِ نـخـسـتین گناه من!
از مـیـوه هـای وسـوسـه بــارآوری هنوز
آن سیب های راه به پـرهـیـز بـسـتـه را
در سایه سار زلف، تو مـی پـروری هنوز
وان سـفــره شـبــانــه نـان و شـراب را
بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز
با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم
آه ای شراب کهنه کـه در ساغری هنوز
#حسین_منزوی
📚 @ghazalestan 📖
صبــحـت بـــه خیــر، بـرفی ِ بـاغ ِ انـار من
تنـهــا درخــتِ نیــمـه ی دی، میوه دارِ من
پــاشـو بیــــا و پیـرهـنــت را تـکــــان بــده
قـلـب مـــرا بــلـــرز و بـلـرزان، دوتـــار مــن
دیـگـر چگونــه مـی شود از راه چـاره گفت
وقتـی کــه من دچـــار تــو ام تو دچــار من
اصلا تو بعد از این بشو خورشید و ماهِ من
مـن دور تـــــو بـگـردم و تــو در مــدار مــن
مـن دور تـو بـگـردم و من بـــــاز دور تــو
دورت بــگــردم ای هـمــــه دار و نـــدار من
📚 @ghazalestan 📖